نيما بعد از اين حرف نازي آينه را روي او تنظيم كرد من تمام حواسم به نيما و نازي بود كه چطور توي اينه بهم نگاه مي گنند . براي همين به پاي نازي زدم . نازي براي اولين بار خجالت كشيد . . چون خونه ي نازي بد مسير بود اول منو پياده كردن . موقع پياده شدن تشكر كردم و با علامت دست به نازي فهموندم زنگ بزنه .
خانم جان كه فكر مي كرد من با مهرداد ميام. رفته بود بيرون براي همين پشت در موندم . نمي دونستم چي كار كنم شماره مهرداد را هم نداشتم ولي اسم شركت يادم بود براي همين از باجه ي سر خيابون زنگ زدم 118 و شماره ر اگرفتم . ولي يادم نبود يه سكه دارم براي همين برگشتم و به پشت سريم گفتم : ببخشيد سكه داريد ؟
هر چي بخواي دارم.باز مزاحمه بود .تو اينجا چيكار مي كني؟
هيچي ؛ من وتو با هم يه تسويه حساب داشتيم . حالا از دست من در ميري
ادرسو از كجا اوردي؟
از توي دفتر داييم اين كه كاري نداشت .
از اينجا برو.اول بگو اون اقا كيه كه هروز دنبالت مياد؟
به تو ربطي نداره
بابات كه نيست . چون خيلي اي لاو ويو بهش نگاه مي كني.
اونم به تو مربوط نيست.
ببين اذيت كني پدرتو در ميارم چون تلفن اينجا رو دارم .
دست از سرم بردار . چه جوري بگم اذت بدم مياد .
ببين من سر تو با دوستام شرط بستم وگرنه دختر به اين لجبازي فقط به درد همون پيرمرد م يخوره كه حوصله داره .
حرف دهنتو بفهم وگرنه مي زنم توي دهنت.
افرين . دست بزنم كه داري پس روش حساسي.
برو گم شو.
ولي اون يه قدم بيشتر بهم نزديك شد. من كه فهميدم قصد اذيت داره محكم زدم توي صورتش و شروع به دويدن كردم . ولي جايي رو نداشتم كه برم اونم پشت سرم ميومد . نزديك خونه تا خانم جانو ديدم زدم زير گريه . بيچاره پيرزن حسابي هول شده بود .
چيه ستاره ؟ چت شده مادر ؟ كسي اذيتت كرده ؟
سياوش تا ديد خانم جان در را باز كرد ديگه جلو نيامد .
دختر مگه با مهرداد نيامدي؟
نه خانم جان عمو كار داشت من پشت در موندم .
پس چرا گريه م يكردي ؟
هيچي خانم جان.
الهي بميرم برات . تقصير من بود . رفته بودم خريد مادر . فكر كردم با مهرداد مياي
عيبي نداره.حالا خوبي؟بله خانم جان ميرم لباس عوض كنم .
مامان امشب هم نيومد . شب سر شام خانم جان جريان ظهر را تعريف كرد.
اخه خانم جان مگه شما نمي دونستيد ستاره اون ساعت مياد.
اخه مادر فكر كردم با تو.حالا كسي اذيتش كرده بود؟
من به بهونه ي چايي رفتم توي اشپزخونه .
مي گه نه . ولي مادر يه پسر عصباني را ديدم دنبالش مي دويد.خانم جان قيافش هم ديدي؟ از بچه هاي محله نبود؟
با سيني اومدم توي هال . چايي خودم را برداشتم كه توي اتاقم برم..
ستاره بشين كارت دارم.
اخه براي فردا درس دارم.حالا چند دقيقه بشين.من نزديك خانم جان نشستم.اينجا بشين .
و با دست نزديك خودش را نشون داد .من كه حسابي ترسيده بودم گفتم راحتم.مهرداد با عصبانيت نگاه كرد.مادر ولش كن بچه را ، حالا هر چي بوده تمام شده.
خانم جان راست مي گه كسي دنبالت كرده بود؟
نمي تونستم بگم خانم جان دروغ مي گه براي همين چيزي نگفتم.
صداي مهرداد بلندتر شدو من زدم زير گريه چون نمي تونستم حداقل جلوي خانم چيزي بگم .
ديگه بسه ، برو مادرتو اتاقت .
من با سرعت توي اتاقم رفتم . خيلي از كار مهرداد ناراحت شدم . روي تختم دراز كشيدم و بي صدا گريه كردم .
ستاره بيداري . دلم نمي خواست جواب مهرداد را بدم ولي از طرفي حق با اون بود .بله بيدارم.تلفن كارت داره نازيه.
در را باز كردم تا تلفن را از مهرداد بگيرم .
ستاره گريه كردي؟
من جواب ندادم .من براي خودت ناراحتم.حالا بيا با نازي صحبت كن.سلام . اوه خانم كلاسشون رفته بالا دوساعته پشت خط منتظرتم.توي اتاقم بودم.
اوه تو كه باز پكري.چيزي نيست .راست بگو.
جريان ظهر را تعريف كردم .ستاره تو احمقي ببين تا كار به جاي باريك نكشيده خودت به مهرداد بگو . اونم حساسه . يه وقت يه چيزي ميشه ديگه كار از كار گذشته.
ولم كن نازي و از خودت بگو يه كم سرحال شم.از چي؟
برو خودتو رنگ كن . من خودك اين كارم . تو از نيما خوشت اومده .؟
اون از من خوشش اومده .راست مي گي ؟
اره دروغم چيه.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)