ولي من كه از دستش ناراحت بودم قبول نكردم . نمي دونم چرا اصرار داره همه جا خودش رو پدر من معرفي كنه . به سختي سوار ماشين شدم . بقيه مسير را هم حرفي نزدم تا اين كه مهرداد ديگه خسته شد .
ببين ستاره من متوجه رفتار تو نمي شم بعضي وقتا يك دفعه ناراحت مي شي ولي من دليلشو نمي دونم
چيزيم نيست
ولي من فكر مي كنم از موضوعي ناراحتي
من كه مي خاستم از سوال هاي مهرداد راحت بشم موضوع خانم ناظم را گفتم .
ستاره تو براي موضوع به اين كوچيكي ناراحتي . از تو انتظار نداشتم . خب فردا ميام و غيبتتو مجاز مي كنم .
من كه حسابي عصباني بودم با صداي بلند گفتم : حتما" اونجا هم مي گيد پدر من هستيد .. ولي به عرضتون برسونم اونجا همه مي دونن من پدر ندارم.
وقتي مي گم يه چيزيتهنگو نه . اولا" من به دوستت نگفتم كه پدرتم ديدي كه بهش گفتم حاتميم ، دكترم روي حساب سنم فكر كرد من پدر توام
ولي من نذاشتم حرفش تمام بشه . ستاره چرا گريه مي كني؟
مهرداد ماشين را نگه داشت
اگه پدر داشتم انقدر شما رو اذيت نمي كردم
اولا" اذيت نمي كني در ثاني فكر كن من پدرتم
واي خدايا من به چه زبوني بگم نمي خام تو پدرم باشي
مهرداد از دستم ناراحت شد و بدون هيچ حرفي راه افتاد . منم ديگه حرفي نزدم فقط يواش گريه م يكردم. اي كاش مي فهميد چقدر دوستش دارم . و با اين كاراش داره منو ديونه مي كنه . چقدر دلم مي خاست بهش بگم چقدر دوستش دارم ولي نمي تونستم مي ترسيدم براي هميشه از دستش بدم بخصوص كه خانم جان مي گفت به خاطر پروانه ديگه ازدواج نكرده
ديگه گريه نكن خانم جان مي فهمه گريه كردي.
دم در ايستاد
شما نميياد داخل ؟
نه بايد برم شركت . به خانم جان بگو شب دير ميام . در ضمن پماد را خانم جان داره ازش بگير و پاتو ماساژ بده .
خداحافظ .
از رفتارم خيلي پشسمون بودم زنگ زدم خانم جان درو باز كرد
خدا مرگم مادر چرا مي شلي؟
سلام چيزي نيست با عمو رفتم دكتر گفت فقط ضرب ديده . بيا تا برات ناهار بيارم لباستو همون جا بذار .
خوبم خانم جان مي رم توي اتاق عمو ديشب بهم كليد اتاقمو داده .
هر جور ميلته عزيزم
توي اتاقم لبه تخت نشستم رفتارم خيلي ناشايست بود بايد هر جوري هست ازش معذرت خواهي كنم .
ستاره مادر غذات سرد شد.
اومدم خانم جان سرد شد .
اومدم خانم جان . ميلي به غذا نداشتم ولي مجبور بودم بخورم ؛ چون خانم جان تو اشپزخانه بود . نصفه كار ه بلند شدم
وا مادر تو كه چيزي نخوردي
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)