نيما در حين گفتن با سر تعظيمي كرد
تقصير من بود آخه پام پيچ خورده بود . خيلي ممنون نيلوفر جون حالا اگه مي دونيد كه ما مي رسونيمتون
خاستم جوا بدم كه مهرداد اومد تو
ستاره دلواپس شدم
سلام اقاي مرادي
سلام شما نازي خانميد ؟
نخير من نيلوفرم دوست ستاره ايشونم برادرم نيما با مهرداد دست داد
خوشبختم من حاتمي هستم ، اتفاقي افتاده
نخير ستاره خانم از غرور نمره ي خوب فيزيكي كه گرفته بود مي خاستن ما تا دم در بياريمشون كه پاي مبارك زمين نخوره
همه از اين حرف نازي خنديدن
شما ديكه نازي خانميد
بله
حالا واقعا" چي شده ؟
هيچجي من كمي پام درد مي كرد بچه ها هم لطف كردن منو تا دم در اوردن .
الان كه مشكلي نداري مي توني راه بري؟
نه خوبم خودم مي تونم راه برم .
خب با اجازه از زيارتتون خوشحال شدم
به هم چنين
نيلوفر با برادرش رفت .خب نازي خانم شما اگه وسيله نداريد با ما بياين
خيلي ممنون
تعارف نكن نازي جون بيا ديگه
همين جا بمونيد تا من ماشين رو بيارم
ستاره يه قولي مي دي
چي؟
بعدا" در مورد خودت و مهرداد بيشتر برام بگي
براي چي؟
چون منم مي خام عشق رو بشناسم
بچه ها سوار بشين
من و نازي عقب نشستيم
ببخشيد اقاي حاتمي مزاحمتون شدم
خواهش مي كنم همه يدوستاي ستاره مثل خودش برام عزيز ن
نازي يك نيشگون از پام گرفتو با چشم ابرو برام ادا در اورد
شما لطف دارين ستاره جون خيلي از شما تعريف مي كنه
خوب حالا بد مي گه يا خو
شما منو نشناختين اقاي حاتمي من باج مي گيرم تاحرف بزنم
نخير ستاره در باره شما خيلي كم حرف زده . سمت راست بپيچم؟
بله حالا ستاره در مورد من چي گفته؟
خب حالا بي حساب مي شيم شما بگيد تا منم بگم
اي بابا ستاره چرا به من نگفتي عموت حر فه ايه تا از يه راه ديگه وارد بشم؟
مهرداد خنديد و من فقط لبخند مي زدم چون مي ترسيدم نازي يه چيزي بگه و مهرداد ناراحت بشه
حالا نازي خانم باج چي مي خايد؟
هيچي من چون خيلي بچه مثبتم ميخاستم فيزيك درسم بديد .شايد ما هم به يه جايي رسيديم
راستي چند اورديد؟
من كه جزو تكاورام ولي ستاره خانم از ناپلئون خداحافظي كرد و 15 اورد
اره ستاره پس تاثير داشته
بله
خب باشه . شما هم باستاره هماهنگ كنيد و بيايد براي فيزيك . البته به شرطي كه وقتي شما مياين ستاره انقدر ساكت نشه . درسته ستاره خانم ؟
مهرداد از توي اينه منو نگاه مي كرد ولي از چهره اش معلوم بود نمي فهمه من چمه؟
همين جا نگهداريد ديگه توي كوچه نريد چون جاي دور زدن نداره.
مهرداد نگه داشت نازي منو بوسيد و خداحافظي كرد . مهرداد راه افتاد ولي باز صحبت نمي كردم . مهرداد دم يه بيمارستان ايستاد
براي چي ايستاديد؟
چون بايد مطمئن بشم پات نشكسته
ولي....
ولي نداره .
تا اومدم حر في بزنم مهرداد بغلم كرد و در ماشين را با پا بست
دستتو بنداز دور گردنم تا نيفتي. من دستم را دور گردنش قلاب كردم براي همين به گردنش نزديك تر شدم . بوي تند ادكلنش داشت ديوونم مي كرد . هميشه عاشق اين بو بودم ول يانگار حالا تمام وجودم به اين بو احتياج داشت . چشمهايم را بستم و نفس عميقي كشيدم . مهرداد روي يك صندلي نشاندم . تكون نخور تا بيام و بعد با پرستار صحبت كرد . پرستار داخل مطب شد و بعد در را باز كرد و گفت : بفرمائيد . مهرداد دوباره بلندك كرد و با سلام داخل مطب دكتر شديم و منو روي تخت گذاشت
سلام فرموده بودين دختر خانمتو ن زمين خوردن
بله اقاي دكتر
دكتر بعد از چن معاينه گفت كه چيزي نيست فقط به پام زياد فشار نيارم و اگه خيلي اذيت كرد يه پماد نوشت كه بمالم
خيلي ممنون
مهرداد خاست كه بلندم كنه كه گفتم خودم راه مي رم . مهرداد يه نگاهي كرد ولي چيزي نگفت . از مطب خارج شديم
ستاره اگه اذيت مي شي بذار بغلت كنم لج نكن .خوبه الان دكتر گفت به پات فشار نيار.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)