صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 51

موضوع: ستاره | شیوا نظری

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    نيما در حين گفتن با سر تعظيمي كرد
    تقصير من بود آخه پام پيچ خورده بود . خيلي ممنون نيلوفر جون حالا اگه مي دونيد كه ما مي رسونيمتون
    خاستم جوا بدم كه مهرداد اومد تو
    ستاره دلواپس شدم
    سلام اقاي مرادي
    سلام شما نازي خانميد ؟
    نخير من نيلوفرم دوست ستاره ايشونم برادرم نيما با مهرداد دست داد
    خوشبختم من حاتمي هستم ، اتفاقي افتاده
    نخير ستاره خانم از غرور نمره ي خوب فيزيكي كه گرفته بود مي خاستن ما تا دم در بياريمشون كه پاي مبارك زمين نخوره
    همه از اين حرف نازي خنديدن
    شما ديكه نازي خانميد
    بله
    حالا واقعا" چي شده ؟
    هيچجي من كمي پام درد مي كرد بچه ها هم لطف كردن منو تا دم در اوردن .
    الان كه مشكلي نداري مي توني راه بري؟
    نه خوبم خودم مي تونم راه برم .
    خب با اجازه از زيارتتون خوشحال شدم
    به هم چنين
    نيلوفر با برادرش رفت .خب نازي خانم شما اگه وسيله نداريد با ما بياين
    خيلي ممنون
    تعارف نكن نازي جون بيا ديگه
    همين جا بمونيد تا من ماشين رو بيارم
    ستاره يه قولي مي دي
    چي؟
    بعدا" در مورد خودت و مهرداد بيشتر برام بگي
    براي چي؟
    چون منم مي خام عشق رو بشناسم
    بچه ها سوار بشين
    من و نازي عقب نشستيم
    ببخشيد اقاي حاتمي مزاحمتون شدم
    خواهش مي كنم همه يدوستاي ستاره مثل خودش برام عزيز ن
    نازي يك نيشگون از پام گرفتو با چشم ابرو برام ادا در اورد
    شما لطف دارين ستاره جون خيلي از شما تعريف مي كنه
    خوب حالا بد مي گه يا خو
    شما منو نشناختين اقاي حاتمي من باج مي گيرم تاحرف بزنم
    نخير ستاره در باره شما خيلي كم حرف زده . سمت راست بپيچم؟
    بله حالا ستاره در مورد من چي گفته؟
    خب حالا بي حساب مي شيم شما بگيد تا منم بگم
    اي بابا ستاره چرا به من نگفتي عموت حر فه ايه تا از يه راه ديگه وارد بشم؟
    مهرداد خنديد و من فقط لبخند مي زدم چون مي ترسيدم نازي يه چيزي بگه و مهرداد ناراحت بشه
    حالا نازي خانم باج چي مي خايد؟
    هيچي من چون خيلي بچه مثبتم ميخاستم فيزيك درسم بديد .شايد ما هم به يه جايي رسيديم
    راستي چند اورديد؟
    من كه جزو تكاورام ولي ستاره خانم از ناپلئون خداحافظي كرد و 15 اورد
    اره ستاره پس تاثير داشته
    بله
    خب باشه . شما هم باستاره هماهنگ كنيد و بيايد براي فيزيك . البته به شرطي كه وقتي شما مياين ستاره انقدر ساكت نشه . درسته ستاره خانم ؟
    مهرداد از توي اينه منو نگاه مي كرد ولي از چهره اش معلوم بود نمي فهمه من چمه؟
    همين جا نگهداريد ديگه توي كوچه نريد چون جاي دور زدن نداره.
    مهرداد نگه داشت نازي منو بوسيد و خداحافظي كرد . مهرداد راه افتاد ولي باز صحبت نمي كردم . مهرداد دم يه بيمارستان ايستاد
    براي چي ايستاديد؟
    چون بايد مطمئن بشم پات نشكسته
    ولي....
    ولي نداره .
    تا اومدم حر في بزنم مهرداد بغلم كرد و در ماشين را با پا بست
    دستتو بنداز دور گردنم تا نيفتي. من دستم را دور گردنش قلاب كردم براي همين به گردنش نزديك تر شدم . بوي تند ادكلنش داشت ديوونم مي كرد . هميشه عاشق اين بو بودم ول يانگار حالا تمام وجودم به اين بو احتياج داشت . چشمهايم را بستم و نفس عميقي كشيدم . مهرداد روي يك صندلي نشاندم . تكون نخور تا بيام و بعد با پرستار صحبت كرد . پرستار داخل مطب شد و بعد در را باز كرد و گفت : بفرمائيد . مهرداد دوباره بلندك كرد و با سلام داخل مطب دكتر شديم و منو روي تخت گذاشت
    سلام فرموده بودين دختر خانمتو ن زمين خوردن
    بله اقاي دكتر
    دكتر بعد از چن معاينه گفت كه چيزي نيست فقط به پام زياد فشار نيارم و اگه خيلي اذيت كرد يه پماد نوشت كه بمالم
    خيلي ممنون
    مهرداد خاست كه بلندم كنه كه گفتم خودم راه مي رم . مهرداد يه نگاهي كرد ولي چيزي نگفت . از مطب خارج شديم
    ستاره اگه اذيت مي شي بذار بغلت كنم لج نكن .خوبه الان دكتر گفت به پات فشار نيار.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #2
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    [ممنون سير شدم مي خام با اجازتون استراحت كنم l
    برو بخاب مادر
    راستي خانم جان عمو گفت شب دير مياد براش صبر نكنيد . من با اجازتون يه تلفن به ماما ن بزنم
    اينجا خونه ي خودته مادر . ديگه اجازه نگيري ها .
    [با تلفن رفتم توي اتاقم مامان بهونه بود مي خاستم به نازي زنگ بزنم . اول زنگ زدم به مامان تا دروغ نگفته باشم
    [سلام مامان خسته نباشيد
    سلامت باشي چه خبر مهرداد كجاست؟
    نمي دونم .. چرا مامان به جاي اينكه در مورد من سوال كنه در مورد مهرداد سوال مي كنه – شركته ؛ شما صددرصد نمي تونين فردا بياين ؟
    نه مادر نمي تونم . امشب اونجا هم نمي تونم بيام
    من امروز پام توي مدرسه پيچ خورده .
    شكسته؟
    نه ولي درد مي كنه . نمي تونين امشب بياين؟
    اگه حالت بده بيام وگرنه نمي تونم بيام . مهرداد شب كي مياد
    نمي دونم كاري نداريد ؟
    نه خداحافظ
    مامان به من و مهرداد شك كرده . همش مي خاد ببينه اون كجاست . اصلا" براش ديگه مهم نيستم بهش مي گم پام پيچ خورده مي گه مهرداد كجاست . اخه اين دوتا چه ربطي بهم دارن . دلم گرفته بود .اشكم سرازير شد . صبر كردم تا اروم تر بشم بعد به نازي زنگ زدم .
    سلام
    سلام چه خبره ؟ منو تو يك ساعت نيست از هم جدا شديم
    نازي نمي دونم چرا حالم خوب نيست .... جريان را براي نازي تعريف كردم
    واقعا" كه اگه من جاي مهرداد بودم از ماشين پرتت مي كردم بيرون.
    نازي اگه مسخره بازي در بياري قطع مي كنم
    خب قطع كن دختر لوس.. خب بجاي اينكه خودتو تو دلش جاي كني اين كارها رو مي كني
    راست مي گي
    ]خب معلومه .با كارات بهش بفهمون دوسش داريولي نه به طور مستقيم بعد كه مطمئن شدي اونم عاشقت شده بهش اعتراف كن .تمام شد به همين راحتي .راستي ستاره وقتي داشتي سوار ماشين مي شدي مزاحمه رو ديدي؟
    نه اونجا بود؟
    اره همين طور داشت نگاهت مي كرد يادم رفت تو ماشين بهت بگم از بس عموت بامزه است . چه جوري دلت مياد اذيتش كني؟
    بسه ديگه تو هم . چه خاكي تو سرم كنم اگه جلوي مهرداد يه كاري كنه .
    تا دير نشده خودت بگو.
    اخه روم نمي شه مي ترسم در موردم طور ديگه اي فكر بكنه
    ستاره جون مامانم صدام مي كنه شمارت رو بده بعد بهت زنگ مي زنم تا ببينم چه جوري..... اومدم مامان .......اشتي كردي
    بنويس
    خداحافظ.
    گوشي رو قطع كردم . نازي راست مي گفت . اول بايد يه امتحاني بكنم ببينم پروانه را فراموش كرده كرده يا نه ، بعد بهش بفهمونم دوسش دارم . چقدر خوب بود خانم جان عادت داشت بعد از ناهار بخابه .من راحت تر بودم . چند بار وسوسه شدم توي اتاق مهرداد برم ولي با خودم مي گفتم اگه بفهمه از دستش ناراحت مي شم. نمي دونستم چي كار كنم توي هال رفتم . صداي در خونه اومد . پرده را كنار زدم مهرداد بود با يه جعبه كادو ،تا منو ديد دست تكون داد . من جا خوردم قرار بود شبم دير بياد ول يخالا اومده اونم با يه كادو . اون كه از دست من ناراحت بود پس چطور حالا .
    سلام ستاره خانم
    سلام چه زود برگشتين ؟
    اگه بخاي برم
    نه منظورم اين نبود


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #3
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ول كن بيا اون مال تو ومن ازت معذرت مي خام
    بابت چي ؟ داريد اذيتم ميكنيد
    نه عزيزم بيا اول بريم بشينيم من كه خيلي خسته ام
    پس تا شما پالتوتون را در ميارن من براتون چايي ميارم . ناهار كه خورديد ؟
    اگه راستش رو بخاي نه ولي ميلي هم ندارم
    اخه اين جوري كه نميشه
    چرا خوبم مي شه . حالا كادوتو بگير و فقط براي من يه چايي بريز ببر توي اتاقت اونجا ميام
    باشه
    كادو رو گرفتم و با سيني چاي توي اتاقم منتظر شدم دلم مي خاست كادو رو باز كنم ببينم چي برام خريده . ولي چرا اون معذرت م يخاد توي فكر بودم كه در زد
    بفرمائيد در بازه
    هنوز كادوت را باز نكردي؟
    اخه من بايد از شما معذرت بخام بعد شما رفتين كادو خريدين ؟
    ببين ستاره من فكر كردم ديدم حق با توست ، هر چي سعي كردم ديدم نمي تونم كار كنم براي همين اومدم تا ازت معذرت بخوام . من اگه دنيايي از محبت را نثار تو كنم بازم جاي خالي 1درت را نمي تونم پر كنم . پس نبايد اين موضوع رو هي مطرح كنم.
    من ديگه نمي تونستم جلوي خود رو بگيرم . نمي دونم براي خودم گريه مي كردم يا مهرداد .
    ستاره من اينو نگفتم كه ناراحتت بكنم
    مهرداد اينو گفت و نزديك من روي تخت نشست . ولي من كه نمي تونستم جلوي خودم رو بگيرم سرم را روي شانه ي اون گذاشتم . البته به شانه ي اون نمي رسيدم فقط بهش تكيه كردم .مهرداد مردد و با احتياط دستش را دور شانه ام حلقه كردو من اينجوري بهش نزديكتر شدم . حتي از روي لباس هم گرماي بدنش رو احساس مي كردم
    ستاره ببين من نمي دونم براي تو چي كار كنم . اگه تو بخاي من...... من جاي برادر را براي تو مي گيرم.
    مهرداد تا اينو گفت گريه ام بيشتر شد . اخه چرا نمي تونم بگم دوستش دارم .
    ستاره خواهش مي كنم . مگه حرف بدي زدم .......يواش تر خانم جان بيدار مي شه . اصلا" هر چي تو خاستي مي شم . همين عمو بمونم خوبه ؟
    من با سر جواب منفي دادم
    اخه ستاره جون چي كار كنم خودتو بگو.
    من سرم را بلند كردم نمي دونستم چي بگم براي همين گفتم يه دوست
    چي دوست تو بشم؟
    اره مگه چيه؟
    ببين ستاره جون ....قبول. ولي نه مثل اين دوستاي امروزي قبول؟
    خب حالا كادوتو باز كن
    من كادو رو باز كردم يه عطر بود. بوي دلنشيني داشت . گونه ي مهرداد را بوسيدم . ولي مهرداد از اين كارم جا خورد و ختي جواب بوسه ي منم نداد . اول ناراحت شدم چون احساس مي كردم خودم را خرد كردم. ولي يد حرف نازي افتادم بايد بفهمه دوستش دارم.مهرداد بلند شد تا بره.
    مهرداد
    بله
    تن صداي مهرداد غم داشت
    معذرت ميخام ناراحت شدي؟
    مسئله اي نداره فقط ديگه اين كارو نكن
    من با چشم گفتم باشه
    اين كارم گفته بودم نكني
    شما گفتيد براي كسي ، شما كه كسي نيستيد .
    مهرداد نگاهم كرد ولي نگاهش پر غم بود شايد ياد پروانه افتاده . من به روي خودم نياوردم براي همين جو را عوض كردم.
    چايتون را عوض كنم يخ كرد.
    انگار كه مهرداد خودش هم منتظر همين موقعيت بود گفت توي هال مي خورم .



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #4
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    از اتاق بيرون رفت . من از كاري كه كردم خوشحال بودم . چايي را عوض كردم . و خودم هم روي مبل نشستم . مهرداد پاي تلوزيون نشسته بود . ولي معلوم بود اصلا نگاه نمي كنه من شبكه رو عوض كردم ولي هيچ اعتراضي نمي كرد .
    مهرداد
    مهرداد با يه تكون كه انگار اصلا" متوجه من نبود بهم نگاه كرد .
    بخوريد تا سرد نشده و گرنه من با اين پاي شلم ديگه نمي رم كه عوضش كنم .
    راستي بهتري ؟
    بد نيستم دردش كمتره . راستي حالا واقعا" ناز ي واسه فيزيك بياد اينجا ؟
    اره مگه عيبي داره ؟ بعدا" يادم بنداز بركه ات رو ببينم و اشكالاتتو رفع كنم .
    باشه
    ستاره براي كنكور نمي خاي براي كلاس
    نه خودم از پارسال كم وبيش م يخوندم و بعد از عيد بكوب مي شينم پاي تست
    اگه اشكال داري بهم بگو چون دانشگاه سرنوشت سازه .
    ولي خيلي علاقه ندارم
    اينو الان مي گي ول بعدا" نظرت عوض مي شه . راستي مامانت امروز نمياد اينجا؟
    نه بهش كه زنگ زدم گفت كار داره و شب مي خاد وسايلش رو جمع كنه كه كارا زودتر تمام بشه .
    پس بيا شب بريم براي اتاقت وسيله بگيريم . مي توني روي پات را ه بري ؟
    بله مي تونم فقط كمي لنگ مي زنم
    عيب نداره زياد راه نمي ريم . پيش دوستم مي برمت . حالا برو سر درسهايت تا عصر صدات بزنم .
    من بلند شدم توي اتاقم رفتم ول يدرسي به اون صورت نخوندم و فقط روي تخت دراز كشيدم و به مهرداد فكر كردم . ساعت نزديك 6 بود . بيرون كه اومدم هيچ صدايي نمي اومد ولي از صداي قل قل سماور فهميدم خانم جان بيداره . ولي از مهرداد خبري نبود .
    عصر بخير
    بيدار شدي مادر
    بله
    مهرداد خوابيده ول يگفت تا تو بيدار شدي ،بيدارش كنم . من پا ندارم تا اتاقش برم ، تو برو صداش كن تا من براتون چايي بريزم . دم اتاق ايستادم نم دونم چرا دلهره داشتم . يه ضربه ي كوتاه به در زدم ولي جواب ينشيندم براي همين خاستم در را باز كنم . صداي مهرداد را شنيدم .
    بيدارم الان ميام ....
    من كه تيرم به سنگ خورده بدون اينكه حرفي بزنم رفتم پيش خانم جان .
    بيدارش كردي؟
    بله گفتن الان ميان
    عصر همه به خير . نمي دونيد چه خاب خوبي رفتم . تو كه باز اخمات تو همه . انگار هر وقت مي خابي با خودت قهر مي كني
    من خنديدم .
    حالا شد
    مادر اين قدر اين بچه رو اذيت نكن .
    نه مادر اين خانم كه بچه نيست .
    من از ترسي كه مهرداد چيزي بگه داشتم مي مردم .
    حالا يه بار ما زود اومديم . ظهري منو گير كشيده ......
    ديگه قلبم توي دهنم مي زد . سرم را انداختم پايين . خدايا مهرداد كه اينطوري نبود
    گوش مي ديد ستاره خانم ، بله ظهري بنده رو گير كشيدن كه من ميز ارايش مي خام ، ميز تحرير مي خام . ديگه نمي دونم يه طومار داده كه بخرم.
    من از خوشحالي بلند زدم زير خنده چون فكرشو نمي كردم مهرداد بخاد اينو بگه .
    از شيرين كاريتون مي خنديد يا از بد بخت يبنده .
    الهي مادر قربون خنديدنت بره . وظيفته . بايد براش بخري.
    اي خدا به دادم برسه ، همه دستشون با هم يكيه ، من بايد يكي رو براي خودم پيدا كنم .
    مادر امشب مي ريد ؟
    بله شما كاري داريد
    نه عزيز دلواپس پاشم
    نه خانم جان دلواپس اين نباشيد فقط يه كولي مي خاست كه بنده بهشون دادم >
    اونم وظيفته .
    إ خانم جان يدفعه بگيد بنده غلام ايشو.نم .
    اونم بد نيست مادر
    من ديگه از خنده نمي تونستم خودم رو نگهدارم سرم را روي ميز گذاشتم
    پاشو بريم تا خانم جان دستور نداده با تخت روان ببرمت .
    حاضر شدم و روي مبل نشستم
    مادر سردت نشه
    نه خانم جان زياد سرد نيست
    از بوي ادكلن فهميدم مهرداد اومد . با شلوار راسته سرمه اي و پليور همرنگ كه يقه بلوز ابي كمرنگي را روش برگردونده بود . قيافه ي خواستني پيدا كرده بود. من محو تماشاي مهرداد بودم
    ستاره بلند شو تا بريم
    من كه تازه به خودم اومدم گفتم: من حاضرم
    مي دونم ،بلند شو بريم
    مادر زياد راهش نبري
    باشه خانم جان منتظر ما نباشيد اين غلام امشب شامم بيرون مي ده .
    باشه مادر مواظب خودتون باشيد.
    جلو نشستم ولي نمي دونم احساس خوبي نداشتم
    چيه باز پكري . مي خاي كل راه را حرف نزني؟
    هيچيم نيست
    مگه قرارمون يادت رفته ادم به يه دوست دروغ نمي گه .
    ولي همه چيزم بهش نمي گه .
    چرا من از دوستاييم كه دلم ميخاد همه چيزو بدونم .
    نمي دونم چرا احساس خوبي ندارم
    امشب يه كاري مي كنم همه چيز يادت بره اگه نديدي. خب رسيديم
    مغازه ي شيك و بزرگي بود
    خب ستاره ايشون اقاي غلامي هستن ؛ ايشونم ستاره خانم
    خوشبختم ،خب دخترم برو تا ما با هم صحبت مي كنيم . تو بپسند ، من در خدمتم .
    لطف داريد
    من تنهايي مشغول ديدن شدم ولي با اين همه تنوع جنس نمي تونستم انتخاب كنم . چون اصلا" نمي دونستم چي و تا چه قيمتي بپسندم .ولي يك مدل ميز ارايش بود كه خيلي خوشم اومد قيمتش هم مناسب بود . اينه نيم دايره با تعدادي كشو داشت كه به نظرم براي من بس بود . فقط رنگش به تختم نمي خورد .براي همين مجبور شدم پيش مهرداد برگردم .
    چيزي پسنديدي؟
    راستش ميخام نظر عموم را بپرسم
    باشه بريد منم الان ميام
    ممنون ستاره
    براي چي؟


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #5
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    براي اينكه منو عمو خطاب كردي.
    اخه فكر كردم شما اينطور مي خوايد.حالا كدوم رو پسنديدي؟
    نمي دونم فكر كنم اين هم از نظر قيمت و هم مدل مناسبه ولي رنگش به تختم نمي خوره ..فكر كنم رنگ تخت رو داشته باشه . چون اون روز ديدم .اقاي غلامي اينو رنگ ابي داريد؟توي انباري دارم اگه ميخاين تا پس فردا بايد صبر كنيد تا بگم بچه ها دربيارن.باشه پس ادرس رو كه بلدين خودتون زحمتشو بكشين.فقط قبلش يه زنگ بزنيد كه خودم حتما" باشم.به روي چشم .لطف دارين ، من ميز تحرير ميخوام .براي اون طبقه ي بالا تشريف بيارين.عمو من نمي تونم پله ها رو بال بيام مي شه زحمت اينو شما بكشين.باشه تو بشين تا من بيام.
    روي مبل راحتي كه اونجا بود نشستم . صداي مردي مي اومد كه خيلي به گوشم اشنا بود .رومو برگردوندم نزديك بود غش كنم اين اينجا چه مي كرد . نفهميدم چه جوري خودم رو به طبقه ي بالا رسوندم . واي اگه نازي بفهمه من سياوش را ديدم ؛ اونم اينجا.ستاره پس اومدي بالا آخه پايين تنها بودم.اين ؟
    بله ......
    مهرداد با اشاره پرسيد چي شده ول يمن با سر جواب دادم هيچي. موقع پايين اومدن دعا مي كردم رفته باشه ولي از بخت بدم پشت ميز نشسته بود پس با اقاي غلامي نسبت داره .الهي بميري..به اقا سياوش...

    سلام دايي انگار بد موقع مزاحم شدم ؛مهمان داريد.نه از دوستان قديم هستن ؛اقاي حاتمي...
    بي شرف چشم از من بر نمي داشت..مهرداد يه قدرم جلو امد طوري كه جلوي من قرار بگيره و دستش را دراز كرد.
    خوشبختم .به همچنين بنده .با خم كردن سرش از بالاي شانه ي مهرداد به من گفت : از زيارت شما هم خوشبختم ..
    نزديك بود غش كنم . فقط تونستم به زور يه لبخند بزنم.
    مهرداد كه متوجه شده بود من معذبم گفت: ما ديگه زحمتو كم مي كنيم شما هر دوتاشو برام بفرستين..

    مهرداد دو تا چك كشيد . تا پام به بيرون رسيد يه نفس عميق كشيدم داشتم خفه مي شدم .
    سوار ماشين كه شديم مهرداد ساكت بود. من براي اينكه ببينم از چيزي بو برده يا نه شروع به صحبت كردم.
    دستتون درد نكنه افتادين تو زحمت . ديگه ميز تحرير نمي خريدين . به نظرتون قشنگ بود .

    تو هر چي بپسندي قشنگه.
    چيزي شده.نه براي چي اين سوال رو مي كني .از اين كه داشتم باز خودم رو لو مي دادم هول شدم.هيچي فقط ديدم ساكتين .
    نه دارم فكر مي كنم كجا بريم شام بخوريم . تو جايي مد نظرت نيست؟
    نه هر جا شما بگيد خوبه.
    با مهردادبه يه رستوران شيك و دنج رفتيم.
    اينجا خيلي قشنگه .تا حالا اومده بودي؟.
    نه دفعه ي اولمه .
    از اين به بعد اينجا پاتوق ما مي شه .
    پاتوق .
    اره ديگه دوتا دوست هميشه يه پاتوق دارن كه برن اونجا و هر چي مي خوان به هم بگن ولي فقط راست .چقدر جالب .
    نمي دونم چرا مهرداد اين قدر روي راستي حرف تاكيد مي كنه فكر كنم يه بويي برده سلام اقاي حاتمي چي ميل داريد؟مثل هميشه
    خانم كوچولو؟
    از جمله اون مرد دلم مي خواست بلند شم بزنم توي دهنش براي همين با عصبانيت جواب دادم كوچولوخودتي....


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #6
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    نيما بعد از اين حرف نازي آينه را روي او تنظيم كرد من تمام حواسم به نيما و نازي بود كه چطور توي اينه بهم نگاه مي گنند . براي همين به پاي نازي زدم . نازي براي اولين بار خجالت كشيد . . چون خونه ي نازي بد مسير بود اول منو پياده كردن . موقع پياده شدن تشكر كردم و با علامت دست به نازي فهموندم زنگ بزنه .
    خانم جان كه فكر مي كرد من با مهرداد ميام. رفته بود بيرون براي همين پشت در موندم . نمي دونستم چي كار كنم شماره مهرداد را هم نداشتم ولي اسم شركت يادم بود براي همين از باجه ي سر خيابون زنگ زدم 118 و شماره ر اگرفتم . ولي يادم نبود يه سكه دارم براي همين برگشتم و به پشت سريم گفتم : ببخشيد سكه داريد ؟
    هر چي بخواي دارم.باز مزاحمه بود .تو اينجا چيكار مي كني؟
    هيچي ؛ من وتو با هم يه تسويه حساب داشتيم . حالا از دست من در ميري
    ادرسو از كجا اوردي؟
    از توي دفتر داييم اين كه كاري نداشت .
    از اينجا برو.اول بگو اون اقا كيه كه هروز دنبالت مياد؟
    به تو ربطي نداره
    بابات كه نيست . چون خيلي اي لاو ويو بهش نگاه مي كني.
    اونم به تو مربوط نيست.
    ببين اذيت كني پدرتو در ميارم چون تلفن اينجا رو دارم .
    دست از سرم بردار . چه جوري بگم اذت بدم مياد .
    ببين من سر تو با دوستام شرط بستم وگرنه دختر به اين لجبازي فقط به درد همون پيرمرد م يخوره كه حوصله داره .
    حرف دهنتو بفهم وگرنه مي زنم توي دهنت.
    افرين . دست بزنم كه داري پس روش حساسي.
    برو گم شو.
    ولي اون يه قدم بيشتر بهم نزديك شد. من كه فهميدم قصد اذيت داره محكم زدم توي صورتش و شروع به دويدن كردم . ولي جايي رو نداشتم كه برم اونم پشت سرم ميومد . نزديك خونه تا خانم جانو ديدم زدم زير گريه . بيچاره پيرزن حسابي هول شده بود .
    چيه ستاره ؟ چت شده مادر ؟ كسي اذيتت كرده ؟
    سياوش تا ديد خانم جان در را باز كرد ديگه جلو نيامد .
    دختر مگه با مهرداد نيامدي؟
    نه خانم جان عمو كار داشت من پشت در موندم .
    پس چرا گريه م يكردي ؟
    هيچي خانم جان.
    الهي بميرم برات . تقصير من بود . رفته بودم خريد مادر . فكر كردم با مهرداد مياي
    عيبي نداره.حالا خوبي؟بله خانم جان ميرم لباس عوض كنم .
    مامان امشب هم نيومد . شب سر شام خانم جان جريان ظهر را تعريف كرد.
    اخه خانم جان مگه شما نمي دونستيد ستاره اون ساعت مياد.
    اخه مادر فكر كردم با تو.حالا كسي اذيتش كرده بود؟
    من به بهونه ي چايي رفتم توي اشپزخونه .
    مي گه نه . ولي مادر يه پسر عصباني را ديدم دنبالش مي دويد.خانم جان قيافش هم ديدي؟ از بچه هاي محله نبود؟
    با سيني اومدم توي هال . چايي خودم را برداشتم كه توي اتاقم برم..
    ستاره بشين كارت دارم.
    اخه براي فردا درس دارم.حالا چند دقيقه بشين.من نزديك خانم جان نشستم.اينجا بشين .
    و با دست نزديك خودش را نشون داد .من كه حسابي ترسيده بودم گفتم راحتم.مهرداد با عصبانيت نگاه كرد.مادر ولش كن بچه را ، حالا هر چي بوده تمام شده.
    خانم جان راست مي گه كسي دنبالت كرده بود؟
    نمي تونستم بگم خانم جان دروغ مي گه براي همين چيزي نگفتم.
    صداي مهرداد بلندتر شدو من زدم زير گريه چون نمي تونستم حداقل جلوي خانم چيزي بگم .
    ديگه بسه ، برو مادرتو اتاقت .
    من با سرعت توي اتاقم رفتم . خيلي از كار مهرداد ناراحت شدم . روي تختم دراز كشيدم و بي صدا گريه كردم .
    ستاره بيداري . دلم نمي خواست جواب مهرداد را بدم ولي از طرفي حق با اون بود .بله بيدارم.تلفن كارت داره نازيه.
    در را باز كردم تا تلفن را از مهرداد بگيرم .
    ستاره گريه كردي؟
    من جواب ندادم .من براي خودت ناراحتم.حالا بيا با نازي صحبت كن.سلام . اوه خانم كلاسشون رفته بالا دوساعته پشت خط منتظرتم.توي اتاقم بودم.
    اوه تو كه باز پكري.چيزي نيست .راست بگو.
    جريان ظهر را تعريف كردم .ستاره تو احمقي ببين تا كار به جاي باريك نكشيده خودت به مهرداد بگو . اونم حساسه . يه وقت يه چيزي ميشه ديگه كار از كار گذشته.
    ولم كن نازي و از خودت بگو يه كم سرحال شم.از چي؟
    برو خودتو رنگ كن . من خودك اين كارم . تو از نيما خوشت اومده .؟
    اون از من خوشش اومده .راست مي گي ؟
    اره دروغم چيه.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #7
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    تازه ازم دعوت كرده يه روز با نيلوفر و اون بريم سينما .تو قبول كردي؟
    خب معلومه البته با تو.اخه من اون وسط اضافيم.اگه تو نياي منم نمي رم.حالا براي كي قرار گذاشتين؟
    قرار نيلوفر خبر كنه
    خب مباركه.زهر مار چي مباركه ما كه هنوز بيرونم نرفتيم.خب مي ريد.
    ستاره ببين كيه بهت مي گم خودت به مهرداد بگو.ول كن نازي من ادم خوش شانسي نيستم و زدم زير گريه .اخه براي چي گريه مي كني؟
    براي بي كسيم . اون از مامان كه دوروزه اصلا" بهم زنگ نزده فقط من بهش زنگ زدم اينم مهرداد
    ستاره خيلي بي انصافي هركس ديگه اي بود همين كار را مي كرد به اون حق بده او خودشو نسبت به تو مسئول مي دونه .همه فقط به فكر مسئوليتشونن نه من
    ستاره....كاري نداري نازي؟
    نه ولي بيشتر فكر كن
    خداحافظ.
    گوشي را گذاشتم . ولي اصلا" فكرم متمركز نمي شه كه فكر كنم..
    ستاره مي تونم بيام تو؟
    من جواب ندادم براي همين مهرداد در را باز كرد و داخل شد.
    ستاره . رفتارت درست نيست . تو براي هر چيزي قهر مي كني . من اگه چيزي ميگم فقط صلاحت رو ميخوام.
    راحتم بذار مهرداد . همه چيز را مي دونم . شما مامان خانم جان تمام سعي خودتون رو مي كنيد كه به قولي كه دادين عمل كنيد اونم به نحو احسنت و از پس اين كار هم بر اومدين و براي خوب بودن از هم سبقت گرفتين فعلا" هم كه شما اولين . ولي من دوست دارم هر كس منو براي خودم بخاد نه براي قولي كه داده . مي فهميد ، نه درك نمي كنيد ، چرا درك كنيد شما كه جاي من نيستين.
    ستاره منم سخت بزرگ شدم ، منم پدر نداشتم و تو رو خوب درك ميكنم . و مي خوام تمام اون چيزهايي كه خودم مي خواستم براي تو انجام بدم . من دلم براي تو مي سوزه .
    پس ديگه بدتر . گنا ه شما از همه بيشتره چون هم از روي ترحم بهم محبت مي كنيد هم به خاطر كمبودهاي دوران كودكي خودتون . پس من اين وسط چي كارم . من احمق رو بگو دل به ادمي بستم كه فقط به من ترحم مي كنه ........ خدايا چقدر من بدبختم.
    ستاره تو چي داري ميگي؟ تو به ..... ستاره منظور تو اينه كه به من........... ستاره خواهش ميكنم .....
    من كه انگار ديوونه شده بودم داد زدم . اره من به تو دلبستم . من عاشق تو شدم . حالا كه به اينجا رسيدم خواهش مي كني . مي خواستي همون موقع كه منو ديونه ي خودت ميكردي به فكر حالا باشي.
    ستاره تو اشتباه فكر كردي من قصد اين كار رو نداشتم.
    مهرداد اينها رو مي گفت و هي عقب مي رفت تا جايي كه به ديوار برخورد كرد و روي زمين نشست .
    ستاره با من اين كارو نكن .
    من .......؟ تو با من اين كارو نكردي ؟ با منه ساده كه توي زندگيم همه چيزم تو هستي و هيچ دلبستگي جز تو ندارم . مهرداد ديگه دير شده .
    ستاره خواهش مي كنم من ديگه اون مهرداد قبل نيستم كه بتونم اين بازي رو تكرار كنم .
    مهرداد گريه میكرد . من به طرف اون رفتم ولي منو پس مي زد .
    مهرداد خواهش مي كنم اين جوري گريه نكن.
    مهرداد از شدت گريه شونه هاش تكون مي خورد . اون به طرف زمين داشت خم مي شد من بغلش كردم ولي اون سنگين تر از توانم بود براي همين سرش را روي پام گذاشت.
    مهرداد خواهش مي كنم خانم جان بيدار مي شه . من كه ديگه نمي تونستم مهرداد رو توي اين وضعيت ببينم گفتم: باشه هر چي تو بخواي مي دونم برات فراموش كردن پروانه سخته ولي ازم نخواه عاشقت نباشم چون نمي تونم مهرداد . من به تو احتياج دارم ، خواهش مي كنم اين جوري گريه نكن ، باشه ؛ من خودمو كنار مي كشم . مهرداد جوابم را بده . مهرداد سرش را از روي پام بلند كرد .
    ستاره ازت ميخوام عاشق من نباشي..
    نمي تونم ، مي فهمي نمي تونم .
    ستاره .
    مهرداد انقدر معصوم نگاهم م يكرد كه نمي دونستم چي جوابش رو بدم
    ستاره دل بستن به من مثل يه بازي ميمونه .
    من حاظرم وارد اين بازي بشم.
    ولي من دلم نمي خواد بلايي سرتو بياد .
    ولي من هر بلايي رو به خاطر تو مي پذيرم . مهرداد من عاشق توام ، تو كه معني عشق رو مي دوني .اگه فكر مي كني عشق به من براي تو خيانت به پروانه است من حاظرم تو عاشقم نباشي ، ولي بذار من عاشق تو باشم..


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #8
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    ستاره.......
    مي خواست چيزي بگه ولي من نذاشتم و دستاشو گرفتم . از هميشه داغ تر بود . مهرداد به من نزديك تر شد.
    ولي ستاره.....
    من كه نمي خواستم مهرداد حرف بزنه پيشونيم را به لب هاش گذاشتم
    مهرداد صورتم را بين دو تا دستاش گرفت............
    من گرمي لب هاش را روي لبم احساس كردم ولي چيزي نگفتم چون فكر كردم اين جوري مهرداد اروم تر مي شه . نميدونم چقدر گذشت ولي دلم مي خواست زمان بايسته و ديگه حركت نكنه . از تماس دستهاي مهرداد با گردنم ؛ تنم داشت مي سوخت . ولي مهرداد كه يك دفعه متوجه شد چي كار ميكنه منو از خودش دور كرد.
    ستاره براي چي گذاشتي اين اتفاق بيفته ؟
    ولي من چيزي نگفتم چون فهميدم مهرداد از كار خودش پشيمونه .
    منو ببخش ستاره من منظوري نداشتم ، فراموش كن . اين كارو مي كني اره؟
    ولي من جواب نمي دادم و نمي تونستم امشب رو فراموش كنم .
    ستاره به حرف من گوش مي دي . يه كاري بكن. اصلا" من براتون يه جايي رو كرايه مي كنم بعد خودم براي يه مدت مي رم مسافرت.
    مهرداد همين جور را ه مي رفت و با خودش حرف مي زد . نمي دونم از چي مي ترسيد . بايد يه كاري مي كردم انگاري ديوونه شده بود.
    مهرداد.... مهرداد......
    منو صدا زدي؟
    اره تو از چي مي ترسي؟
    همين طوري كه مي نشست گفت: ستاره تو نمي توني بفهمي.
    خب بگو شايد بفهمم .ستاره ..... من يه زماني پروانه را خيلي دوست داشتم ولي هيچ وقت نفهميدم چي شد كه خود كشي كرد . حالا ميترسم براي تو هم اتفاقي بيفته
    مطمئن باش من هيچ وقت خودم رو نمي كشم .
    ستاره از كارم ناراحت شدي؟
    مهرداد سرش را پايين انداخت . من از اين كه مهرداد مثل پسر بچه ها خجالت مي كشيد خندم گرفته بود.
    نه ناراحت نيستم.
    مهرداد پاهاشو بغل كرد و سرشو به ديوار تكيه داد .
    ستاره واقعا" دوستم داري؟
    اره من عاشقتم.
    مهرداد لبخند غمگيني زد.
    ولي بعد پشيمون مي شي.
    تو شايد ولي من هرگز .
    سرم رو به بازوش تكيه دادم.
    ستاره يه قولي بهم مي دي ؟
    اره .هيچ كس از عشق منو تو هيچي .
    چرا ؟
    بهم قول مي دي؟اره .
    يه قول ديگه هم مي دي؟
    هر چه تو بخواي قبول دارم ...
    هر وقت پشيمون شدي فقط بهم بگو . قول ميدم بدون هيچ اعتراضي برم
    مهرداد اين چه حرفيه ؟
    حالا قول بده كه خيالم راحت بشه .
    باشه قول ميدم.
    سرشو روي سرم گذاشت.
    دوستت دارم . خيلي وقته گرفتارت شدم.
    از اينكه مهرداد هم دوسم داره خوشحال بودم براي همين دستش رو محكم فشار دادم
    موقع رفتن مهرداد دستم رو بوسيد و شب بخير گفت .
    تمام شب خواب به چشمم نمي اومد . يك لحظه از فكر مهرداد و كاراش بيرون نمي رفتم . هنوز لبم مي سوخت حتي با فكرشم تنم داغ مي شد.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #9
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    صبح روم نمي شد توي چشمهاي مهرداد نگاه كنم.
    صبح به خير .
    سلام صبح توام بخير مادر.
    ستاره امروز دو ساعت كلاس داري؟
    بله
    خب من خودم ميام دنبالت . چون امروز وسايلت رو مي فرستن . در ضمن يادم رفت بگم پرده اي كه سفارش داده بودي اماده است اونم تا عصر مياد وصل مي كنه .
    من فهميدم مهرداد داره فيلم مياد چون من اصلا" پرده اي سفارش نداده بودم .
    خيلي ممنون چقدر زود اماده كرد .
    مهرداد يه لبخند كم رنگ زد. پاشو براي امروز كلي كار داريم.
    تا مدرسه مهرداد حرفي نزد ولي معلوم بود فكرش مشغوله .
    ده ميام دنبالت .خداحافظ.
    به نازي در مورد شب قبل فقط گفتم ازش معذرت خواستم .نمي دونستم چي بهش بگم.
    مهرداد دير كرده ستاره ميخواي پيشت بمونم .
    نه تو برو گفت مياد دنبالم.
    اوناهاش اومد ميخواي برسونيمت ؟
    نه با نيلوفر ميرم.
    من با لبخند از نازي خداحافظي كردم . فكر نمي كردم انقدر مسئله مهم باشه .
    سلام
    ببخشيد دير كردم . خيلي معطل شدي؟
    نه زياد اتفاقي افتاده
    نمي دونم . مامانت به شركت زنگ زد . گفت كه وسايلش رو جمع كرده و تا عصر براش كارگر بفرستم . ولي نمي دونستم بهش چي بگم
    شما نمي خوايد ما ديگه اينجا باشيم؟
    ستاره همه چيز به تو بستگي داره ..... تو هنوز پشيمون نشدي؟
    اين چه حرفيه . شما فكر مي كنيد من بچه ام و همين جوري يه حرفي زدم . انگار هنوز باورم نداريد
    ستاره بهم حق بده . هر كس ديگه اي هم جاي من بود تو رو قبول نمي كرد .
    باشه مهرداد منت سرم بذار. ولي بدون من پا عقب نمي كشم براي بار هزارم مي گم من ...... تورو ..... دوست دارم......
    ستاره باور كن منم دوست دارم و نمي خوام منت سرت بذارم.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #10
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    خودمن وقتي اون مانتو و روسري ابي را سرت كردي ديگه از فكرم بيرون بيرون نمي رفتي. من تا اون موقع دوستت داشتم ولي نه اين جوري . خيلي به خودم قبولوندم كه من جاي پدرتم براي همين روي اين موضوع تاكيد مي كردم . ولي تو با اين كارات منو هم ديونه كردي .
    مهرداد ديگه در موردش حرف نزن من تورو دوست دارم توام منو دوست داري پس همه چيز تمومه.
    ولي ستاره مشكل اصلي داره مياد.
    دم دره خونه داشتن ميزها رو مياوردن پايين . مهرداد ماشين را جلوتر پارك كرد . پياده شديم .
    من مستقيم توي اتاقم رفتم تا جا را براي وسايل باز كنم.
    مهرداد با مردي داشت احوال پرسي مي كرد از توي راهرو سرك كشيدم . كثافت اون براي چي با اينا اومده بود . خانمجان با دقت داشت سياوش رو نگاه مي كرد . فكر كنم شناخته بودش .
    خانم ببخشيد بريد كنار .كدو اتاق ببرم.
    اوه ببخشيد بفرمائيد ؛ اتاق اخري.
    ستاره مادر بيا اينجا كارت دارم.
    من بدون اين كه سرم را بلند كنم رد شدم هنوز به اشپزخانه نرسيده بودم كه سياوش سلام كرد و من مجبور شدم جواب بدم . ويك راست رفتم پيش خانم جان
    ستاره مادر به نظرم اين همون پسر مزاحمه .
    نمي دونم خانم جان.
    وا مادر من كه چشو چارم نمي بينه شناختمش تو يادت نيست .
    اخه من نگاش نكردم.
    خانم جان وسايل ستاره قشنگه؟
    اره مادر رفتن؟
    بله رفتن..
    مهرداد مادر اون پسره كه باهاش حرف مي زدي كي بود؟
    پسر خواهر دوستمه واسه چي؟
    آخه مادر من مي گم همون پسره مزاحمه كه دنبال ستاره بود .
    اره ستاره؟
    من نمي دونم عمو اخه اونروز درست نگاهش نكردم . مهرداد خواست باز سوال كنه كه از شانسم زنگ خونه رو زدن .
    امروز اينجا چه خبره اينا ديگه كين ؟
    اومدن براي پرده
    من و خانم جان توي اشپزخونه نشستيم
    مهرداد مي گه امروز مادرتم به سلامتي مياد اينجا .
    بله خانم جان .
    يه نيم ساعتي تنها توي اشپز خونه بودم و فكر ميكردم اگه به مهرداد بگم چه عكس العملي نشون مي ده .
    ستاره بيا پرده ها رو ببين . خانم جان كجاست ؟
    توي حياط . واي خدايا چقدر قشنگه . چقدر سليقتون خوبه .
    براي همين تورو انتخاب كردم ..
    اين كارو كه من به زور كردم به نفع خودتون نگيريد .
    ستاره بهم راست مي گي ؟در مورد چي؟
    تو براي چي از سياوش مي ترسي .
    من از اون نمي ترسم .
    نمي ترسي ولي هر وقت مي بينيش رنگت مثل گچ سفيد مي شه حالا راست بگو .
    نه چيزي نيست .باشه من قبول مي كنم .من از مهرداد خجالت كشيدم و سرم راپايين انداختم.
    من بايد برم كمك مامانت تو هم مياي ؟
    بله چون هنوز وسيله دارم بايد بيارم.
    پس بپوش تا بريم
    من سريع آماده شدم . يه هيجان خاصي داشتم .
    انگار خيلي خوشحالي ؟
    اره ولي دليلشو خودم هم نمي دونم .
    ولي من مي دونم .چي؟
    روي صندلي كنارت نشسته .
    مهرداد با صداي بلند مي خنديد . منم م يخنديدم . مهرداد شادتر از گذشته بود ولي با يه غم تو چشماش .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/