زستان وا رویی به هاریش هات تو هه ر نه هاتی
ژهری تالی چاوه روانیت دامی تو له جیاتیئه ی تو خو نازانی ده ردی چاوه روانیتا کی بنالم جانا تا کی بسوزم
ای که فرموده بودی من روزی می آیمزمستان اینچنین رفت و بهار هم آمد اما تو نیامدیدر عوض زهر تلخ انتظار را به من چشانیدیتو که نمی دانی درد انتظار را
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)