قسمت 12-----
تو خونه باز بحثتون شد؟
- نه
پس .....
- نميدونم مامان اخلاقش عوض شده. نمي دونم چرا اين كارا رو مي كنه.
چند وقت كاريش نداشته باشي درست مي شه
- مهرداد .....نمي تونم اون مادر منه نمي تونم در موردش بي تفاوت باشم.
هر جور مي دوني من منظور بدي نداشتم از روي شناختي كه از قبل داشتم اينو گفتم.
من ديگه صحبت نكردم
ستاره ازم دلخور شدي؟
من جواب ندادم
خب پس معلوم شد از دستم ناراحتي
دلم نمي خاد با مامانم اون طوري رفتار كنيد/
من هر كاري مي كنم براي توست دلم نمي خاد دوباره اون اتفاق بيفته ولي اگه تو بخاي ديگه حرفي نمي زنم . حالا ديگه از دستم دلخور نيستي؟
من از روي شيطنت جواب ندادم . از اينكه مهرداد به ناراحتي من اهميت مي داد خوشم مي امد .
خب چي كار كنم از دلت در بياد؟
من باز جواب ندادم مهرداد هم متوجه شد كه دارم بازيش مي دم
خب پس جواب نمي دي منم مي خاستم امشب يه چيزي بهت نشون بدم . ولي تو كه جوابم رو نمي دي پس ولش كن
مهرداد درست دست روي نقطه ي ضعفم گذاشته بود چون من خيلي كنجكاو بودم . براي هميين سريع گفتم : نه ديگه دلخور نيستم
خب پس حرف زدي
خب چي مي خاي نشونم بدي
حالا تا خونه صبر كن
- تا به خونه نزديك شديم رو به مهرداد كردم
-خب به خونه رسيديم چي ميخاي نشونم بدي ؟
حالا تا توي خونه صبر كن
مهرداد مي خاست تلافي كنه براي همين ديگه به روي خودم نياودردم
كارتون را مهرداد برداشت .منم كيفم را براداشتم و با هم رفتيم داخل . همه جا تاريك بود معلوم بود خانم جان خوابيده
- انگار خانم جان خوابه
بله از بس خانم معطل كردن
كيفم را گذاشتم زمين مهرداد هم كارتون را بغلش گذاشت. در را بست طرف اتاقش داشت مي رفت كه ديگه نتونستم جلوي خودم را بگيرم
- شما گفتين بريم خونه نشونت مي دم
خب اين تلافي اين كه جوابم نمي دادي
- خيلي بدي . گولم زدي . چيزي تو ي كار نبود درسته.
نه واقعا" مي خاستم نشونت بدم ولي حالا نه ؛ چون دختر خوبي بودي نشونت مي دم بيا دنبالم
من از دلهره داشتم مي مردم .. دم اتاقي كه قبلا" برام در نظر گرفته بود ايستاد
- قبلا" اينجا را ديدم . حالا مطمئنم گولم زديد .
چشمهايت را ببند و در ضمن يواش حرف بزن خانم جان خوابه .
آخه اگه چشمهام ر و ببندم توي تاريكي جلوم رو ببينم
خودم كمكت مي كنم حالا چشم هات رو ببند
چشمهايم را بستم . نزديك شدن مهرداد را احساس كردم . دستم را گرفت.
يواش بيا تو
- منو اينجوري مي كشي
مهرداد كليد چراغ را زد
حالا باز كن.
يواش چشمهايم را باز كردم . جا خوردم تمام چيزهايي كه اون روز به مهرداد گفته بودم كم و بيش اونجا بود . كاغذ ديواري هاي ابي روشن با گل مليح .
- واي خداي من پس اونروز براي اين رنگ دلخواهم را مي خاستيد . چقدر اون شب از رفتار شما ناراحت شدم .
تا تو باشي روي من عجولانه قضاوت نكني . اون شب متوجه شدم ناراحت شدي ولي گفتم بعدا" خوت پشيمون مي شي . مي خاستم اينجا تمام بشه بعد نشونت بدم .ولي ديدم امشب بهتره . براي همين اصرار داشتم امشب بياي اينجا ولي به كسي نگو من اين كار را كردم . بگو خودت خاستي ، براي خودت مي گم
- باشه نمي دونم چه جوري ازت تشكر كنم
اگه بازم چيزي كمه بگو برات مي خرم
- واي همين الان روم نمي شه نگاهتون كنم
از اين حرفت ناراحت شدم . يعني من غريبه ام
- نه به خدا . اخه شما تمام خرج منو مي ديد حتي خريدهاي شب عيدمم شما ميديد
ديگه خيلي دلخور شدم تا باهات قهر نكردم از دلم در بيار وگرنه باهات قهر مي كنم
- معذرت مي خام
اين جوري فبول نيست بايد اشتي كنيم
- اخه چه جوري؟
همون جوري كه مامانت رو مي خاستي وادار به اشتي يا من بكني
من داشتم از خجالت مي مردم اخه من از وقتي راهنمايي رفته بودم مهرداد رو نبوسيده بودم بجز عيدها اونم از وقتي دبيرستان رفته بودم مامانم نذاشته بود. براي همين نم يدونستم چي كار كنم شايد اگه قبلا" ازم مي خاست برام راحت بود ول يالان من مهرداد را به چشمي ديگر نگاه مي كردم .
بسه دختر نمي خاد زياد تشكر كني . بايد قبول كنم كه ديگه بزرگ شدي . من هنوز تو رو همون ستاره كوچولو مي بينم .
نمي دونم چرا از حرف مهرداد ناراحت شدم چون توي اين دوروز فهميم اونم منو دوست داره ولي نه به اين چشم . مهرداد رفت و برام كارتونم رو اورد و گوشه ي اتاق گذاشت
ديگه فردا وسايلت رو بچين چون الان ساعت نزديك به 1 برو بخواب تا فردا بتوني سر كلاس بري . شب هب خير.
مهرداد رفت ولي من چون از حرفش دلخور بودم ديگه اين اتاق برام قشنگي نداشت .روي لبه تختم نشستم . همه چيز قشنگ بود چه جوري تو دوروز اين كارا رو كرده بود هنوز ميز نداشتم . سليقه اش براي تخت و كاغذ ديواري خيلي خوبه . اماهنوز اتاق خيلي كار داره چون پنجره هاش پرده هم نداره . با همون لبلسهايم دراز كشيدم فكرم پيش مهرداد بود. خدايا نمي تونم احساسش رو نسبت به خودم بدونم . دوستم داره ولي نه مثل من . چشمهام مي سوخت........
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)