به نام خدا
خاطرات و حكايتها جلد نهم
گردآورى و تدوين : موسسه فرهنگى قدر ولايت
به نام خدا
خاطرات و حكايتها جلد نهم
گردآورى و تدوين : موسسه فرهنگى قدر ولايت
پيشگفتار
يكى از اشاره هاى لطيف و دقيق در عين حال سازنده قرآن كريم ، تقبيح و ملامت گذر اغلب انسانها از كنار وقايع و رخدادها كوچك وبزرگ اطرافشان است ، بى آنكه با توجه و دقت در آنها، نسبت به درس آموزى و عبرت گيرى و ارتقاء بينش و رشد خود بهره گيرى نمايند؛ چنانچه با حوادث دور و نزديك تاريخ نيز به همين گونه رفتار مى نمايند.
و كاين من آيه فى السموات و الارض يمرون عليها و هم عنها معرضون (1)
و چه بسيار نشانه در آسمانها و زمين كه بر آنها مى گذرند ( اما در آنها درنگ و تدبر نمى كنند) و از آنها رويگردانند.
آنهايى كه قرآن كريم در عين آنكه چشم دارند كورشان مى داند و در عين حالى كه گوش دارند كرشان مى شناسند، و با اينكه قلب و مغز دارند غافل و بى فكرشان مى نامد، يك وجه آن همين بى توجهى و دقت نكردن در حوادث گوناگونى است كه با انسانها حرف مى زنند و واقعيتها و حقايقى را به سمع و نظر و فكر او مى رسانند.
انسان وقتى در بيانات و سيره حضرت امام (ره )، آن يگانه دوران و كلمه طيبه الهى ، دقيق مى شود به خوبى ملاحظه مى كند كه امام چه در وقايع تاريخى و چه در حوادثى كه مطالعه كرده يا از دوره نوجوانى شاهد آن بوده و در اطرافش گذشته يا اخبار آن را شنيده است ، غور و تدبر عميق نموده و براى حركت فردى و اجتماعى و هدايتى خود، درسهاى لازم و تجربه ها را برگرفته است . خيلى از خاطراتى كه حضرت امام از آنها براى تبيين نظرات و حركت خود بهره گرفته و نقل كرده اند، نمايش دهنده توجه ايشان به حوادث اطراف خود و احوال اشخاص و ملتها و دولتهاست .
رهبر معظم انقلاب اسلامى ، حضرت آيت الله العظمى خامنه اى ، مدظله العالى ، نيز همين گونه تدبر و دقت و توجه را از خود نشان داده اند، نقلهاى تاريخى و برداشتهاى ايشان از وقايع صدر اسلام - چنانچه در قضيه طرح عبرتهاى عاشورا مشاهده شد - بسيار عالمانه و موشكافانه و دقيق است . نكاتى كه در ضمن بيان خاطرات خود از ملاقاتها، ديدارها، مسافرتها و حضور در صحنه هاى مختلف از دوران مبارزه قبل از انقلاب تا مسؤ وليتهاى بعد از انقلاب ، ذكر مى نمايند، مشحون از همين دقت و بصيرت است .
بيان اين نكات و نتايج ، براى خواص نكات و بهره منديهاى فراوان در خود دارد، چه رسد به توده هاى مردم كه غالبا بواسطه اشتغالات روزمره و بعضا غفلتها، از توجه و تدبر در وقايع و حوادث كم بهره اند.
اگر اضافه شود به اين فرصتى ها و يا غفلتها، غرض ورزيهاى رسانه اى و شيطنتهاى استكبار خبرى ، كه حقايق را وارونه و در جهت منافع خود تفسير و تاءويل و تنظيم مى كنند خواهيم ديد كه نقل صحيح و متقن رهبرى معظم انقلاب اسلامى - چه از اصل رخدادها و چه ريشه و نتيجه و تبعات آن چه بركات و مايه هاى روشنايى فكر و بصيرت را در خود دارد.
بيش از هر قشرى ، نوجوانان و جوانان نيازمند اين نقلها هستند، چرا كه جوانى با شور و هيجان و احساس و قوت و تحرك همراه است كه از يك منظر، عوامل آسيب پذيرى بيشتر آنان در برابر شيطنتهاى خبرى و رسانه اى هستند؛ لذا مى بايستى بيش از ساير اقشار با نگرش و نگاه عميق و دقيق سكاندار امين و مهذب و مسؤ ول ، يعنى رهبرى معظم انقلاب اسلامى ، آشنا و آن خصوصيات را در جهت مثبت و آينده سازى اميدوارانه سوق دهند.
استقبال اين قشر از مجموعه خاطرات و حكايتها از زبان مقام معظم رهبرى تنظيم و تدوين و انتشار مى يابد، گوياى همين راز است . اميدواريم ، موفق به ارائه بهتر اين مجموعه گرديم و همگان بويژه خانواده ها، معلمان ، روحانيان و كسانى كه با تعليم و تربيت سر و كار دارند، در توجه قشر نوجوان و جوان به اين نقلهاى صادقانه و عالمانه و بهره گيرى از آنها، ما را يارى نمايند. انشاء الله .
استانى با خاطره هاى شيرين و زيبا
اين استان براى شخص من ، استان خاطره هاست . به گذشته ذهن خود كه مراجعه مى كنم ، يادگارهاى ذهنى فراوان از اين استان به صورت پى در پى در طول ساليان ، موجود است . اگر چه اين خاطره ها برخى ناهنجاريها و تلخيها را دارد، اما شيرينى آنها بيشتر است . در دوران رژيم طاغوت ، تبعيد تلخ بود، اما آشنايى با مردم عزيز اين استان بسيار شيرين بود. در سالهاى قبل از انقلاب يعنى سال 56 و 57 كه به توفيق جبرى در اين استان اقامت داشتم ، گنجينه اى از زيباييها و خاطره هاى شيرين در ذهن من انباشته شد. سالها قبل از آن هم مردم عزيز و مؤ من همين شهر زاهدان از زبان من حقايقى را درباره نهضت تازه آغاز شده اسلامى مى شنيدند. در سال 1342 در همين شهر زاهدان دلهاى گرم و با محبت مردم اين جرات و اميد را به من بخشيد كه بتوانم درباره حساس ترين مسائل آن روز با آنها حرف بزنم . البته عكس العمل رژيم جبار طاغوت سخت بود. ماءموران در همين فرودگاهى كه امروز كه امروز وارد زاهدان شدم ، مرا به هواپيما سوار و به قزل قلعه تهران منتقل كردند. ممكن است اين خاطره به نظر تلخ بيايد اما به شما صادقانه عرض مى كنم . اين يكى از شيرين ترين خاطرات من در دوران مبارزات طولانى با طاغوت است زيرا من آن روز زاهدان و مردم آن را كشف كردم و از مرد و زن و سيستانى و بلوچ ، يزدى و بيرجند و كرمانى و ساير اقوامى كه در اين استان هستند محبتها ديدم و آنها را شناختم . در سال 1356 كه بار ديگر در حال تبعيد به زاهدان و از آنجا به ايرانشهر آمدم ، اين آشنايى به من كمك كرد تا بتوانم به اعماق دل پر محبت و گرم اين استان راه پيدا كنم .
محروميتهايى كه در اين استان ديدم ، يك انگيزه قوى و آرزوى بزرگ در من به وجود آورد، و آن اينكه بايد به اين استان با اين همه استعداد و به اين مردم با اين همه صفا كمك كرد تا بتوانند زندگى سعادتمند و لايق شاءن خود را در پيش بگيرند. لذا بعد از پيروزى انقلاب ، اولين حكم ماءموريتى كه امام صادر كردند، حكمى به اين بنده حقير براى سفر به استان سيستان و بلوچستان بود. من آمدم مناطق گوناگون اين استان را نزديك ديدم و انقلاب وظيفه خود را در قبال اين استان حس كرد. از جنوبى ترين نقاط استان ، از منطقه چابهار و نيكشهر و نبت و فنوج و اسپكه و غيره تا مناطق شرقى اين استان ، منطقه سروان و جالق و سرباز و از مناطق شمالى اين استان ، منطقه زابل و درياچه هامون تا غرب اين استان منطقه بزمان و دلگان و چاه هاشم و جازموريان و غيره خبرها گرفتم ، با مردم اين مناطق نشستم ، داخل كپرها رفتم و با دردها و رنجهاى اينها كه در دوران رژيم طاغوت بر روى هم انباشته و متراكم شده بود، آشنا شدم . (2)
اولين بار كه به اين شهر آمدم ، 24 سال داشتم
اولين بارى كه من با نسل جوان اين شهر روبرو شدم ، تقريبا در سن و سال شما بودم ، بيست و چهار سال داشتم . اين موضوع به حدود چهل سال قبل بر مى گردد. آن روز نوعى احساس مسئوليت من را به زاهدان و به مركز اين استان كشاند. آن زمان اين مركز از مراكز فكر و انديشه و حركت عمومى كشور، به مراتب دورتر از امروز بود، امروز اينجا مركز است . در آن زمان زاهدان واقعا منطقه اى دور افتاده بود. من وقتى كه به اين استان تبعيد شدم ، همان سابقه ذهنى به من كمك كرد تا با جوانان اين استان تاز بلوچ و سيستانى و فارس ارتباط برقرار كرده بودم ، به ياد آوردم .بهترين آنها شهيد شدند. شهيد كريم پور جوانى از شهر زاهدان بود و شور و شوق همين جوانهايى را داشت كه امروز در اينجا سخن مى گفتند. شهيد آتش دست هم جوانى از ايرانشهر بود. برادران ديگرى هم بودند كه نامشان را نمى آورم . بعضى . بعضى بحمدالله زنده هستند. در ميان آنها هم بلوچ بود و هم فارس .(3)
تذكر عمده امام به بنده
بنده در زمان رياست جمهورى عازم اجلاس غير متعهدها بودم . نطق اين كنفرانس را نوشته بودم و معمول بنده اين بود كه نطقها را به امام عرضه مى كردم و ايشان مى ديدند و اگر نظرى داشتند، مى گفتند. ايشان اين نطق را خوانده بودند و تذكرات مختصرى داده بودند. تذكر عمده ى ايشان اين بود كه شما در اين نطق راجع به عدم تفتيك دين از سياست چيزى نياورده ايد. من تعجب كردم ، چون مناسبتى نداشت . حدود صد كشور عضو اين تشكيلات هستند كه بخش كمترى را كشورهاى اسلامى تشكيل مى دهند ؛ بنابراين مساءله ى جدايى دين و سياست به نظر انسان خيلى مناسب نمى آمد، اما چون امام گفته بودند، رفتم در طليعه ى اين نطق ، دو سه صفحه ى متقن و قوى راجع به عدم تفتيك دين از سياست نوشتم . بعد رفتم اين نطق را در آن جا ايراد كردم . برداشت خود من اين بود كه مؤ ثرترين ، مهمترين ، مهمترين ، جذابترين و تازه ترين بخش اين نطق ، همين بخش اول است كه مربوط به عدم تفتيك دين از سياست است . امام اصرار داشتند اين مطلب در ابعاد جهانى - نه فقط در دنياى اسلام - مطرح بشود و مطرح شد و دشمن همين نقطه را هم هدف گرفت . البته مطالبى را كه شما در اين زمينه در داخل كشور ملاحظه مى كنيد؛ خرده ريزها و ترشحات تبليغات جهانى است ؛ خودش فى نفسه چيزى نيست و ارزشى هم ندارد.
در دنيا روى مساءله ى عدم تفتيك دين از سياست در نظام اسلامى ، جنجالها و غوغاها كردند، و به خيال خودشان تئورى پردازى كردند. نقطه ى اصلى اين جاست كه اسلام وارد زندگى و نظام اجتماعى بشود و مهمترين حرف خود را - كه عبارت است از اداره ى مردم و سياست اداره ى يك جامعه - به ميان بياورد؛ از اين مى ترسند و مى خواهند با آن مقابله كنند. همه ى تبليغات و ساز و برگ و تجهيزات دشمن عليه همين نقطه و نقاط اساسى ديگرى است كه در اسلام وجود دارد. اين جنجالها و دعواهاى سياسى ، بخشهاى كوچك و سطحى قضيه است ؛ بخشهاى عميق تر، مبارزاتى است كه اينها دارند با فكر اسلامى ، ايده ى اسلامى ، نظرات اسلامى ، آزادى ، مردم سالارى و تعبد در منطق اسلام مى كنند؛ اين وظيفه سنگينى را بر دوش ما مى گذارد. (4)
آقاى ماندلا با دقت حرف من را گوش كرد.
اگر همه ى دنيا در قضيه ى فلسطين اتفاق نظر پيدا كنند، بعد ما ببينيم چيزى كه مورد اتفاق اينهاست با مبانى ما تطبيق نمى كند. ما آن را صريح رد مى كينم . يك روز همه ى دنيا با آفريقاى جنوبى ارتباط داشتند؛ ولى ما گفتيم با نظام تبعيض نژادى خيلى واضح آفريقاى جنوبى مخالفيم ؛ بنابراين رابطه ى خود را قطع كرديم . همكاريهاى زيادى هم زمان رژيم طاغوت بود، اما همه را قطع كرديم . بعد دنيا به حرف ما برگشت ؛ يعنى بتدريج همين موضع ما در دنيا - در خود آفريقا و در جاهاى ديگر اثر گذاشت . بنده همان وقتها دو سفر به مناطق جنوب آفريقا - نه كشور آفريقاى جنوبى - رفتم و تاثير مواضع ايران را در روحيه تك تك آنها كاملا مشاهده مى كرديم ؛ هم در كشورها، هم در كنفرانس غير متعهدها كه در آن شركت كرديم . بعد هم همين مواضع ما احتملا يكى از مهمترين عناصرى بود كه به سياهان آفريقاى جنوبى روحيه داد و آقاى ماندلا بعد از بيست و چند سال زندانى بودن ، توانست بيرون بيايد قبل از رياست جمهورى اش ، وقتى به ايران آمد من به او گفتم الگوى امام ما در پيشبرد انقلاب اسلامى ، با همه ى الگوى دنيا فرق داشت ؛ نه كودتاى نظامى بود تنه كار حزبى بود و نه فعاليت پارلمانى بود. اينها مى خواستند در آفريقاى جنوبى فعاليت پارلمانى كنند و در مجلس اين كشور نماينده داشته باشند، شيوه يى كه امام انتخاب كرد اين بود كه ملت را به خيابانها بياورد. طبيعتا آن نظام از خود سؤ ال مى كند كه بالاخره در كشور بر چه كسانى مى خواهد حكومت كند. بر همان اقليت چند صد هزار نفرى سفيد پوست ، يا بر ميليونها آدمى كه در اين كشور زندگى مى كنند؟ وقتى آن نظام ديد ملت در خيابانها حضور دارند و نشان مى دهند كه متعرضند و حكومت را قبول ندارند؛ اصلا سلاح هم در دست نمى گيرند؛ فقط حرف مى زنند؛ او هم از همه ى سلاحها استفاده مى كند و اينها نمى ترسند و از ميدان فرار نمى كنند، شكست خورد. آقاى ماندلا با دقت حرف من را گوش كرد. بعد از رفتن او، چند ماهى نگذشته بود كه خبر رسيد تظاهرات مردمى در خيابانهاى آفريقاى جنوبى شروع شده است . او از همين شيوه ى امام فورا رنگ گرفت و تاثير پذيرفت و اين كار را كرد. بنابراين موضع ما در قبال آفريقاى جنوبى تغيير پيدا نكرد. همچنين موضع ما در قبال كمپ ديويد تغيير پيدا نكرد. همه ى كشورهاى عربى و منطقه و همسايه و آن گروه مقاومت ، هر كدام به نحوى به كمپ ديويد گرايش پيدا كردند؛ ولى ما گفتيم نه ، كمپ ديويد را بد مى دانيم . البته با هر كشورى كه به اسرائيل بگويد سلام عليكم ، قطع رابطه نمى كنيم ؛ اما كمپ ديويد را رد مى كنيم . بالاخره اين موضع از ما شناخته شد؛ اين ، موضع مستقل است استقلال را بايد حفظ كنيم . اگر همه ى دنيا هم مخالفت كردند؛ بايد حفظ كرد، از اين ناحيه هيچ ضررى وارد نمى آيد؛ بلكه اين ، موقعيت كشور و ملت و دولت و دستگاه ديپلماسى را در چشم همه ى مخاطبانش بالا مى برد. نظر ما نسبت به آمريكا و ژاپن و اروپا و آسيا و چين و هند و غيره نظرات خود ماست . اين نظرها از چه برخاسته است ؟ نكته ى اساسى اين جاست ؛ اين نگاهها از تعريف منافع ملى برخاسته است ؛ منافع ملى ما اين را ايجاب مى كند؛ كما اين كه از اول انقلاب هم همين طور بوده ؛ يعنى در اولويت بنديها، مبناى استقلال همواره براساس منافع ملى بوده است . (5)
من مسلمانى امام خمينى را قبول دارم !
چيزى كه امروز غرب بعد از گذشت دو سه دهه ، مجددا روى آن تكيه دارد براى اين كه اهميت آن را از ذهنها دور كند، جدايى دين از سياست ، و مجرد كردن دين از حقايق و واقعيتهاى زندگى است ، كه متاسفانه من مى بينم رگه هاى غلط آن گاهى اوقات در زبان بعضى از عناصر خود ما بايد در خط مقدم جبهه باشند، ديده مى شود. سياست خارجى را با دين مخلوط نكنيد؛ اين از آن حرفهاى غلطى است كه كسى مطرح مى كند، درست هم محتوايش را نمى فهمد و نمى داند لازمه ى اين حرف چيست ترويج تشيع هم همين طور است . براى ترويج تشيع هيچ عاملى بالاتر از آن نيست كه شما نشان بدهيد تشيع پرچم عدل اسلامى و آزادى از قدرتهاى استكبارى را در دنيا برافراشته و حرف نويى براى ملتها آورده است .
يكى از اين سران فلسطينى كه دهها سال با تفكر ماركسيستى زندگى كرده بود، بعد از انقلاب اسلامى - حدود هفده ، هجده سال پيش - در يك سخنرانى در لبنان يا سوريه گفت من اعلام مى كنم كه مسلمانم . بعد يكى از آقايان علماى اهل تسنن كه آن جا بود، سخنرانى كرد و گفت خيلى خوشوقتيم و خوشحال شديم كه ديديم فلانى كه از معارف است و شما او را مى شناسيد - بعد از سالها كه دوره ى جوانى خود را در مرام ماركسيستى گذرانده ، حالا مسلمان شده است . او از وسط جمعيت صدا زد و گفت : نه ، اشتباه نكيند؛ من مسلمانى شما را ندارم و هنوز هم به آن اعتقادى ندارم ؛ من مسلمانى امام خمينى را قبول دارم . (6)
به من پيغام داد: ما عاشق امام و مريد انقلاب هستيم .
اوايل دهه ى 60، هنگامى كه بنده رئيس جمهور بودم ، به كشورهاى جنوب آفريقا مسافرت كردم . آن موقع بعضى از رهبران سياه پوست خيلى معروف كه در زندان رژيم نژاد پرست آفريقاى جنوبى بودند - و من نمى خواهم اسم آنها را بياورم - به وسيله ى كسانشان به من پيغام دادند كه ما عاشق امام و مريد انقلاب هستيم . آنها مسلمان نبودند، اما به خاطر پرچم عدالتخواهى يى كه اسلام و جمهورى اسلامى بلند كرده بود، اين گونه ابراز ارادت مى كردند. آن هنگام يك رژيم نژادپرست بسيار ظالم و سفاك ، سالهاى متمادى بر كشور آفريقاى جنوبى حكومت مى كرد، كه به همين دليل جمهورى اسلامى وقتى تشكيل شد، رابطه اش را با آن كشور قطع كرد. رژيم طاغوت روابط خيلى گرمى با آن رژيم داشت . تحت سيطره ى چنين رژيمى ، مبارزان درجه ى يك - كه بعد هم يكى از برجستگان اينها از زندان آزاد شد و در آفريقاى جنوبى انقلاب شد و رژيم تغيير كرد و همان شخص چند سال به رياست جمهورى آفريقاى جنوبى رسيد - از داخل زندان به امام و جمهورى اسلامى اظهار عشق و ارادت مى كردند؛ به بنده هم مكرر همين پيغام را مى داد. اين ، پرچم عدالتخواهى بود. پسوند اسلامى كه نشان مى داد پايه ى اين عدالتخواهى روى مبانى فكرى اسلامى استوار شده است ، احساس عزت را در مسلمانهاى دنيا بيدار كرد و همه ى مسلمانهاى دنيا احساس غرور و هويت كردند. صدها بار برجستگان مسلمان از سراسر دنيا به ماها - كه در مسئوليتهاى گوناگون جمهورى اسلامى بوديم - پيغام دادند كه ما به هويت عنوان مسلمان ، هويت خود را باخته بوديم و هضم شده بوديم ؛ اما شما به ما هويت داديد و ما را زنده كرديد. اين پرچمى بود كه جمهورى اسلامى بلند كرد. (7)
سرنوشت آزادى در غرب شد! سرنوشت برابرى در شرق ،مثل
در دويست سال اخير، دو انقلاب بزرگ ديگر كه قابل مقايسه ى با انقلاب اسلامى است ، در دنيا به وجود آمده : يكى انقلاب كبير فرانسه در سال 1789 ميلادى - يعنى دويست و خرده يى سال پيش است ؛ و ديگرى انقلاب اكتبر شوروى در سال 1917 ميلادى ، كه نزديك به نود سال پيش به وجود آمد. شعار عمده ى انقلاب فرانسه آزادى بود؛ اما شعار عمده انقلاب كمونيستى شوروى برابرى بود. آن آزادى در غرب به يك مفهوم كاملا انحرافى تبديل شد. آزادى يى كه معنايش آزادى انسانها در انتخاب راه زندگى بود، به آزاديهاى فردى و جنسى و آزادى فساد تبديل شد و زير نام دمكراسى ، با تبليغات گوناگون ، مردم به يك تور نامرئى ، به همه ى جهاتى كه قدرتمندان رژيمهاى گوناگون مى خواستند، كشانده شدند، كه تا امروز هم همان وضعيت باقى است .
اين سخن كه آزادى سياسى و غرب ، يك تزوير و يك نيرنگ است ، امروز ديگر حرف ما نيست ؛ اين حرف بسيارى از متفكران ، انديشمندان و دلسوزان از خود غرب است . آرايش ظاهرى ، آرايش دمكراسى است - البته با ظرفيت شركت از سى درصد و سى و پنج درصد از همه ى مردم است - اما باطن قضيه ، همان تور نامرئى تبليغات است . تبليغات هم دربست در اختيار قدرتمندان و صاحبان كمپانيها و زرمندان بزرگ است ؛ يعنى همان كسى كه در هر حكومت استبدادى ، همه كاره اند. اين تور نامرئى ، مردم را به هر طرف كه بخواهد مى كشاند و مانع مى شود از اين روشها، اهداف و مقاصدى كه بر ملتها تحميل شده ، تغيير پيدا كند. البته اينها آزادى فساد، آزادى جنسى ، آزادى لااباليگرى و رهايى از قيد اخلاق را ترويج مى كنند؛ چون باز به نفع همان قدرتمندان است .
سرنوشت برابرى در انقلاب دوم هم شبيه سرنوشت آزادى در انقلاب اول شد؛ يعنى به اسم برابرى ، كمونيستها در طول حدود هفتاد و چند سال ، نابرابرى بسيار شديد و سياه و غير قابل تحملى به به وجود آوردند. شعارهاى زيبايى دادند - چون هم آزادى و هم برابرى ، شعارهاى زيبا و جذابى است - اما در واقعيت ، عكس آن عمل شد. اگر ما در شعار عدالتخواهى فقط به لفاظى اكتفاء كنيم و در واقعيتها آن را تجسم نبخشيم ، كار ما هم شبيه كار آنها خواهد شد؛ اين چيزى است كه به هيچ وجه اسلام و مبانى اسلامى آن را نمى پذيرد. وظيفه اساسى همه ، در هر جا هستند. اين است كه كارى كنند تا زمينه شعارهاى اساسى - كه يكى از مهمترينهايش عدالتخواهى است - به وجود آيد. (8)
تا صبح آن شمع سوخت اما نسيمى بلند نشد تا آن را خاموش كند.
جوانها بايد احساس مسئوليت كنند. در بيانيه اى اخير رئيس جمهور آمريكا روى دو نقطه تكيه شده است : يكى دانشگاه ، ديگرى مطبوعات . امريكاييها گفتند ما از اين دو جا مى خواهيم كار خود را پيش ببريم . آنها به اين دو نقطه اميد بسته اند. الان به مطبوعات كارى ندارم - آن يك بحث جداگانه است - اما مساءله دانشگاهها و مدارس و دبيرستانها خيلى مهم است .
البته اميد آنها به نسل جوان و دانشجوها و دانشگاههاى ما، مثل اميد شان به 18 تير امسال ، نااميد خواهد شد و تو دهنشان خواهد خورد. امسال در 18 تير اميد داشتند كه يك آشوب بزرگ و يك حركت براندازى در ايران انجام بگيريد آنها خود را براى اين آماده كرده بودند و مقدماتى را هم فراهم كردند؛ اما سرشان به سنگ خورد. ملت ايران را كه نشناختند، جوانها و دانشجويان ما را هم نشناختند. قبل از هجدهم تير و بعد از آن ، در گوشه و كنار كارهايى پيش آمد كه على الظاهر به هم بى ارتباط بود؛ اما يك انسان دقيق وقتى مى خواهد ريشه ى چيزها را پيدا كند، هنگامى كه فهميد آنها به 18تير امسال چه اميدى بسته بودند، معناى اين كارهاى على الظاهر به هم بى ارتباط ولى مرتبط به يكديگر را درك مى كند. آنها خيال مى كردند امسال با مقدماتى كه فراهم كردند، 18 تير از مبداء دانشگاه تا اعماق ملت بتدريج شورش عظيمى را به وجود مى آورد كه گريبان نظام اسلامى را مى گيرد و همه ى اوضاع را درهم مى ريزد.
مى گويند منجمى پيش بينى كرده بود كه در فلان شب طوفانى مى آيد و هيچ ساختمان و عمارتى روى زمين باقى نمى ماند. منجم ديگرى كه مى دانست محاسبه ى منجم اول اشتباه است ، گفت شبى كه او گفته طوفان خواهد شد، يك شمع روشن كنيد و بالاى پشت بام بگذاريد؛ اگر تا صبح خاموش شد، هر چه خواستيد از من بگيريد. يك شمع روشن كردند و بالاى پشت بام گذاشتند؛ تا صبح آن شمع سوخت ، اما نسيمى كه آن را خاموش كند، بلند نشد.
آنها در اين قضيه چند نفر از عوامل حقير خود را بسيج و به جنگ روانى وادار كرده بودند و متاءسفانه كارهاى روزنامه نگارى را هم بوسيله بعضيها دنبال كرده بودند و قبل و بعد آن هم مقدماتى را فراهم كرده بودند؛ اما توى دهنشان خورد و فهميدند اشتباه مى كنند. در مورد دانشگاه هم همين طور است ، منتها شما بايد فعال باشيد. (9)
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)