خاطرات گذشته ذهنم بيدار شد
بنده امروز و بخصوص امشب كه به محوطه ى طالبيه قدم گذاشتم ، خاطرات گذشته در ذهنم بيدار شد؛نه آن خاطراتى كه خود من شاهد آن بودم ، بلكه آنچه را كه از گذشتگان و پدران و بزرگتران شنيدم . به ياد آوردم سالهاى 1315 و 1316 قمرى يعنى تقريبا صد سال پيش را كه مرحوم جد ما از نجف به تبريز آمدند. در همين مسجد جامع ، يكى از علماى معروف تبريز، از خانواده ى مجتهد، ظاهرا پسر مرحوم حاج ميرزا جواد، نماز جماعت مى خواندند. بمجرد ورود مرحوم حاج سيد حسين خامنه اى به تبريز، طلبه ها و فضلاى تبريزى كه در طول اقامت او در نجف ، پيش او درس خوانده بودند و او حق استادى به گردن انها داشت از جمله همين آقازاده يى كه در اين مسجد نماز مى خواند به اصرار، ايشان را آوردند و در اين مسجد جوامع ، ايشان امام جماعت شد، كه شنيده ايد و كتابها نوشته اند. مرحوم شيخ محمد خيابانى قبل از اين كه وارد مبارزات مشروطيت شود، گاهى نايب پدر زن خود يعنى مرحوم حاج سيد حسين بود و در همين شبستان مسجد جامع ، به جاى ابوالزوجه ى خود نماز مى خواند و از همين جا شهرت خود را به تدريج به دست آورد.
چه قضايا و حوادثى در آن روز به وجود آمد و چه بزرگانى در تبريز بودند، مرحوم آقا ميرزا ابوالحسن انگجى ، مرحوم آقا ميرزا حسن مجتهد، بعدا مرحوم آقا ميرزا صادق تبريزى ، آقا ميرزا محسن تبريزى و ديگر علماى معروف بزرگ تبريز كه علم و تقوا و عبادت و حوزه هاى درس و بقيه ى مسائلشان ، و بعد هم مسائل سياسى در اين شهر بزرگ ، داستانها و ماجراهايى دارد. علماى تبريز، يك عده در طرف مشروطه ، يك عده در طرف ضد مشروطه ؛ هر دو دسته هم از علما و داراى مريد و دوستان و علاقه مندان ؛ هر دو دسته هم عالم و مجتهد و فقيه . شهر با عظمت تبريز، با آن جمعيت زياد و آن فضاى وسيع كه در آن وقتها شايد در ايران از اين نظر اولين شهر بوده است ؛ شايد از تهران آن زمان بزرگتر بوده است محل قضاياى گوناگون و اختلافات فراوان در قضاياى مشروطيت بوده است ، كه بخش مهمى از آن به خاطر اختلافات علماى بزرگ و همين شخصيتهاى معروف بوده است . يك طرف ، امام جمعه و شيخ سليم و شيخ الاسلام وثقة الاسلام و ديگران ، يك طرف هم آقا ميرزا حسن مجتهد و بقيه ى علما. قبل از آنها يك طور، بعد از آنها يك طور. البته به نظر اين بنده ى حقير، سعى همه ى آنها مشكور است ؛ زيرا فقيه بودند و به وظايف خود عمل مى كردند؛ ملاهاى تبريز هم در اين جهت بشدت مواظب و مقيد بودند. روزگار بر آن مردم ، آن گونه گذشت . اگر عالم بودند؛ اگر پيشنماز بودند، اگر آقا زاده و ملاك بودند مثل بعضى از آقايانى كه در تبريز جزو مالكان بزرگ بودند، اما عالم هم بودند اگر مردمى بودند و علاقه مندانى از توده ى مردم داشتند؛ هر كدام كارى كردند و حركتى انجام دادند و آن دوران سپرى شد.(96)
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)