![]()
6 نه تنها سر جنبانان تشيع از سوى امام به سكوت و سازش تشويق نشدند بلكه قرائن حاكى از آن است كه وضع جديد امام موجب دلگرمى آنان شد و شورشگرانى كه بيشترين دورانهاى عمر خود را در كوه هاى صعب العبور و آباديهاى دور دست و با سختى و دشوارى مى گذراندند با حمايت امام على بن موسى الرضا(ع )، حتى مورد احترام و تجليل كارگزاران حكومت در شهرهاى مختلف نيز قرار گرفتند. هر ناسازگار و تند زبانى كه چون دعبل كه هرگز به هيچ خليفه و وزير و اميرى روى خوش نشان نداده و در دستگاه آنان رحل اقامت نيفكنده بوده و هيچ كس از سرجنبانان خلافت از تيزى زبان او مصون نمانده بود و به همين دليل هميشه مورد تعقيب و تفتيش دستگاههاى دولتى به سر مى برد و ساليان دراز، دار خود را بر دوش خود حمل مى كرد و ميان شهرها و آباديها سرگردان و فرار مى گذرانيد، توانست به حضور امام و مقتداى محبوب خود برسد و معروفترين و شيواترين قصيده خود را كه ادعانامه نهضت نبوى ضد دستگاه خلافت اموى و عباسى است براى آن حضرت بسرايد و شعر او در زمانى كوتاه به همه اقطار عالم اسلام برسد، به طورى كه در بازگشت از محضر امام آن را از زبان رئيس راهزنان ميان راه مى شنود.
اكنون بار ديگر نگاهى بر وضع كلى صحنه اين نبرد پنهانى كه ماءمون آن را به ابتكار خود آراسته و امام على بن موسى الرضا(ع )، را با انگيزه هايى كه اشاره شد به آن ميدان كشانده بود مى افكنيم :
يك سال پس از اعلام وليعهدى وضعيت چنين است :
ماءمون چه در متن فرمان ولايتعهدى و چه در گفته ها و اظهارات ديگر او را به فضل و تقوى و نسب رفيع و مقام علمى منيع ستوده است و او اكنون در چشم آن مردمى كه برخى از او فقط نامى از او شنيده و حتى به همين اندازه هم او را نشناخته و شايد گروهى بغض او را همواره در دل پرورانده بودند به عنوان يك چهره در خور تعظيم و تجليل ويك انسان شايسته خلافت كه از خليفه به سال ، علم و تقوى و خويشى با پيغمبر، بزرگتر و شايسته تر است شناخته اند. ماءمون نه تنها با حضور اونتوانسته معارضان شيعى خود را به خود خوشبين و دست وزبان تند آنان را از خود و خلافت خود منصرف سازد بلكه حتى على بن موسى (ع )، مايه ايمان و اطمينان و تقويت روحيه آنان نيز شده است در مدينه ، مكه و ديگر اقطار اسلامى نه فقط نام على بن موسى (ع )، به تهمت حرص به دنيا و عشق به مقام و منصب از رونق نيفتاده بلكه حشمت ظاهرى بر عزت معنوى او افزوده شده و زبان ستايشگران پس از دهها سال به فضل و رتبه معنوى پدران مظلوم و معصوم او گشوده است .
كوتاه سخن آن كه ماءمون در اين قمار بزرگ نه تنها چيزى بدست نياورده كه بسيارى چيزها را از دست داده و در انتظار است كه بقيه را نيز از دست بدهد.
اين جا بود كه ماءمون احساس شكست و خسران كرد و در صدد بر آمد كه خطاى فاحش خود را جبران كند و خود را محتاج آن ديد كه پس از اين همه سرمايه گذارى سرانجام براى مقابله با دشمنان آشتى ناپذير دستگاههاى خلافت يعنى ائمه اهل بيت (ع )، به همان شيوه اى متوسل شود كه هميشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند يعنى قتل .
بديهى است قتل امام هشتم پس از چنان موقعيت ممتاز به آسانى ميسر نبود. قرائن نشان مى دهد كه ماءمون پيش از اقدام قطعى خود براى به شهادت رساندن امام به كارهاى ديگرى دست زده است كه شايد بتواند اين آخر علاج را آسانتر به كار برد، به گمان زياد اين كه ناگهان در مرو شايع شد كه على بن موسى الرضا(ع )، همه مردم را بردگان خود مى دانند، و اين جز با دست اندر كار عمال ماءمون ممكن نبود.
هنگامى كه اباصلت اين خبر را براى امام آورد حضرت فرمود: ((بار الها اى پديد آورنده آسمانها و زمين تو شاهدى كه نه من و نه هيچ يك از پدرانم هرگز چنين سخنى را نگفته ايم واين يكى از همان ستمهايى است كه از سوى اينان به ما مى شود)).
تشكيل مجالس مناظره با هر آن كسى كه كمتر اميدى به غلبه او بر امام مى رفت نيز از جمله همين تدابير است . هنگامى كه امام مناظره كنندگان اديان و مذاهب مختلف از در بحث عمومى خود منكوب كرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه جا پيچيد ماءمون در صدد برآمد كه هر متكلم واهل مجادله اى را به مجلس مناظره با امام بكشاند، شايد يك نفر در اين بين بتواند امام را مجاب كند.
البته چنان كه مى دانيم هر چه تشكيل مناظرات ادامه مى يافت قدرت علمى امام آشكارتر مى شد و ماءمون از تاءثير اين وسيله نوميدتر.
بنابر روايات يك يا دو بار توطئه قتل امام را به وسيله نوكران و ايادى خود ريخت و يك بار هم حضرت را در سرخس به زندان افكند اما اين شيوه ها هم نتيجه اى جز جلب اعتقاد همان دست اندر كاران به رتبه معنوى امام ، با بار نياورد. و ماءمون درمانده تر و خشمگين تر شد، در آخر چاره اى
جز آن نيافت كه به دست خود و بدون هيچ واسطه اى امام را مسموم كند و همين كار را كرد و در ماه صفر دويست و سه هجرى يعنى قريب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدينه به خراسان و يك سال و اندى پس از صدور فرمان وليعهدى به نام آن حضرت ، دست خود را به جنايت بزرگ و فراموش نشدنى قتل امام آلود.(81)
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)