2057398jhl6f0a9fa2057398jhl6f0a9fa
امام يك حكيم بود
من تصور مى كنم ، آن چشمى كه مى تواند آن فعل و انفعالات را ببيند، اسمش در اصطلاح اسلامى و قرآنى ، عبارت از حكمت است . ((و اتيناه الحكمة و فصل الخطاب ))(79). تا آن جايى كه من فهميدم ، حكمت ، آن بينشى است كه مى تواند حقايق را ماوراى غشاى مادّى آن ببيند. با اين كه من قبل از انقلاب هم سالهاى متمادى خدمت امام بزرگوار و عظيم الشاءنمان ، ارادت و اخلاص داشتم و ايشان را از نزديك مى شناختم ، اما اين نكته را بعد از انقلاب متنبه شدم كه امام ما يك مرد حكيم است . در اين جا، حكيم به معناى مصطلح آن يعنى فيلسوف مورد نظر نيست ؛ بلكه حكمت به معناى واقعى و قرآنى آن كه خداى متعال مى فرمايد ما آن را به پيامبران داديم مورد نظر است . اين كتابهاى فهرستى مثل المعجم المفهرس را نگاه كنيد، با اين چيزها انس بگيرند؛ خيلى خوب است . در معجم ، كلمه ى حكمت را پيدا كنيد. بعد به همه ى آياتى كه در آن ، كلمه ى حكمت هست ، نگاه كنيد. اگر معناى آيات را هم متوجه نمى شويد، به ترجمه مراجعه كنيد و ببينيد كه در قرآن ، حكمت چيست . من تصورم اين است كه امام يك حكيم بود؛ يعنى همان فعل و انفعالات معنوى باطنى پشت پرده را مثل جريانهاى زيرزمينى آب كه علم خاصى دارد مى ديد. هر كس اگر چشم هم نداشته باشد، دست بزند، جريان آب رو را مى فهمد و با گوشش ، صداى شرشر آن را هم مى شنود؛ اما جريان آبهاى زيرزمينى را نه . اين ، معناى حكمت است . من مى ديدم ، آن انسانى استثنايى زمان ما كه هيچ كس با او قايل مقايسه نيست مثل اين كه جريانهاى زيرزمينى حوادث و پشت پرده را مى بيند. نمى خواهيم بگوييم كه امام ، درباره ى آن چيزى گفتند و شد، از قبيل بود. نه اين كه تصور كنيد ايشان محاسبه ى مادّى و سياسى مى كردند. نه ، آن بزرگوار اهل اين محاسبات نبودند. البته فكر سياسى خيلى پخته يى داشتند و حقايق را مى فهميدند؛ اما اين طور نبود كه همان محاسباتى را كه معمولا مى كنند، انجام بدهند. اين ، همان غيب و ملكوت عالم و ملكوت وجود شماست كه بايد به آن ايمان و اعتقاد داشت . راه رسيدن به آن هم تقواست .
اين كه ايران و رهبرى مثل امام ، در مقابل تجمع وسيع تمام احزاب كفر و نفاق ، از شرقيش تا غربيش ، از مسلمان امريكايى مذاقش تا مسلمان سوسياليست مزاجش ، از مناطق و مرتجعش تا شهوترانش (عده يى فقط به خاطر شهوترانى ، با جمهورى اسلامى مبارزه مى كردند و براى آن كارها دلشان لك زده بود! لذا از اين دستگاه بدشان مى آيد و با آن مبارزه مى كردند) بايستند و مطمئن به پيروزى باشند، ناشى از تقوايى است كه به آنها حكحمت و بصيرت را مى بخشد.
(80)

h7 155