2057398jhl6f0a9fa2057398jhl6f0a9fa
تفاوت چهارم
اشتباه بعدى در مورد كشور است . كشور ايران يكپارچه است ؛ حتى آن قسمتهايى هم كه در قرن هاى گذشته جدا شدند، اگر ته دلشان را بگرديد، مايلند با ما باشند؛ ((هر كسى كو دور ماند از اصول خويش ، باز جويد روزگار وصل خويش ))؛ آنها هم دلشان مى خواهد كه به اين مادر بپيوندند. اين كجا، كشور اتحاد جماهى شوروى كجا؟ ده ، يازده كشور را با سنجاق يا به تعبيرى با شلاق به هم بستند و به اصطلاح يك كشور تشكيل گرديد! معلوم است كه تا شلاق برداشته شد، از هم جدا مى شوند و شد.
البته همين جا من بگويم ؛ سعى بر اين است كه مساءله ى قوميتها در ايران عمده بشود. عده يى با تحريك احساسات قومى نفى و عامل حقيقى وحدت يعنى اسلام و دين دنبال اين قضيه هستند. آن كسانى كه خيال مى كنند عامل وحدت كشور ما زبان فارسى است ، دلبستگى شان به زبان فارسى يقينا به قدر بنده نيست ؛ يكصدم تلاشى هم كه بنده براى زبان فارسى كرده ام ؛ آنها نكرده اند و نخواهند كرد! عامل وحدت ملت ايران زبان فارسى نيست ؛ دين اسلام است ؛ همان دينى كه در انقلاب و نظام اسلامى تجسم پيدا كرد؛ نتيجه اين مى شود كه ترك زبان هم با زبان تركى خودش ‍ همين را مى گويد؛ بلوچ هم با زبان بلوچى خودش همين را مى گويد؛ عرب هم با زبان عربى خودش همين را مى گويد. عده يى سعى مى كنند اهميت عامل پيوند مستحكم دلهاى ملت ايران يعنى ايمان اسلامى را كم كنند؛ نه ، كشور و ملت يكپارچه است ؛ البته يكپارچگى اش به خاطر تاريخ و جغرافيا و سنت ها و فرهنگ است ؛ اما عمدتا به خاطر دين و مساءله ى رهبرى است كه اجزاى اين ملت را به هم وصل كرده و همه احساس ‍ يكپارچگى مى كنند.
تفاوت پنجم
رهبرى مسؤ وليت دارد. مسؤ وليت رهبرى حفظ نظام و انقلاب است . اداره ى كشور به عهده ى شما آقايان مسؤ ولان كشور است . هر كدام شما در بخش خودتان كشور را اداره مى كنيد و وظيفه ى اصلى رهبرى اين است كه مراقب باشد اين بخش هاى مختلف آهنگ ناسازگار با نظام و اسلام و انقلاب نزنند. هر جا چنين آهنگى به وجود بيايد، جاى حضور رهبرى است . رهبرى هم يك شخص نيست يك آدم ، يك طلبه ، يك على خامنه اى ، يا على خامنه اى هاى فراوان ديگرى كه هستند، نيست رهبرى يك عنوان و يك شخصيت و يك حقيقت برگرفته ى از ايمان و محبت و عشق و عاطفه ى مردم و يك آبروست . صدها نفر مثل على خامنه اى در راه اين حقيقت جان و آبروشان را مى دهند؛ اهميتى هم ندارد.


h7 130

بنده كه چيزى نيستم ، امام بزرگوار ما هم كه به معناى حقيقى كلمه براى اين ملت ، امام دلها بود همين طور بود. او حاضر بود براى حفظ نظام و حفظ رهبرى نظام ، آبرويش را بدهد. اين حقيقت حضور دارد؛ با اين حرفهايى كه مى زنند و يا اين كارهايى كه مى كنند، نتوانسته اند و نخواهند توانست اين حضور را از بين ببرند. در دوران اختناق كه رهبرى اين تجسم را نداشت ، دل هاى مردم متدين در قبضه ى رهبرى بود؛ منتها رهبرى يى كه تشخص و هويت قابل اشاره در بيرون و جايگاه قانونى نداشت ؛ به صورت مراجع تقليد و به صورت علماى بزرگ ، تاءثير خودش را بارها نشان داده بود؛ لذا آن وقتى كه به فلان قرارداد ننگين استعمارى اشاره مى كرد، قرارداد از بين مى رفت ؛ آن وقتى كه به يك حادثه ى نامناسب اشاره مى كرد، آن حادثه مورد تخاصم مردم قرار مى گرفت . پانزده خردادى كه بنابر آنچه نقل شده است ، چند هزار نفر آدم در آن حادثه جان خود را فدا كردند و كشته شدند، آن وقتى بود كه امام بزرگوار ما رهبر به معناى قانونى خودش نبودند؛ يك روحانى برجسته بود؛ اين را نمى توانند ناديده بگيرند؛ اين در شوروى نبود؛ اگر بود، آن طورى نمى شد؛ اگر بود، آن وقتى كه احساس مى كرد يلتسينى وارد ميدان شده تا به كار آينده حركت شتابنده ى غير معقول و بى رويه يى بدهد، گوش او را مى گرفت و از صحنه خارجش مى كرد و مورد حمايت مردم هم قرار مى گرفت ؛ اما چنين چيزى نبود.(58)