تفاوت دوم
تفاوت دوم اين است كه اسلام ماركسيزم نيست . ماركسيزم مورد قبول مردم شوروى هم نبود؛ بله ، دين حزب كمونيست شوروى بود. حزب كمونيست شوروى متشكل از چند ميليون عضو در مقابل جمعيت نزديك به سيصد ميليونى شوروى بود؛ شايد مثلا ده ميليون ، پانزده ميليون نفر عضو بودند. اعضاى حزب كمونيست هميشه از امتيازاتى برخوردارند؛ بنابراين مى توان حدس زد كه در بين همان جمعيت هم آنچه براى آنها در درجه ى اول اهميت قرارداشت ، امتيازات بود؛ لذا ماركسيزم به عنوان يك دين برايشان مطرح نبود. اسلام ، دين مردم و عشق مردم و ايمان مردم است . اسلام همان چيزى است كه اين ملت بزرگ براى خاطر آن ، عزيزان و پاره هاى تن و جگرگوشه هايشان را به ميدان فرستادند و وقتى جسد آغشته به خون آنها برگشت ، برايشان گريه نكردند و خدا را شكر كردند! آيا شما از اين گونه مادران و پدران سراغ نداريد و نديده ايد؟ هر يك از ما شايد صدها مورد از اين قبيل را ديده ايم ؛ البته بنده هزاران مورد از اين قبيل را از نزديك ديده ام . امروز هم كه پدر و مادر چهار شهيد پيش ما مى آيند، اگر از برخى از ناهنجاريها گله هم داشته باشند، از اين كه فرزندشان در راه اسلام شهيد شده ، خوشحالند! اين ملت با همه ى وجود به اسلام پايبند است . بعد از پنجاه سال تلاش براى دين زدايى ، يك ملت آن حركت عظيم را پشت سر امام بزرگوار و عالم دين و مرجع تقليدش به راه انداخت و اين نظام اسلامى را سر كار آورد. اسلام همان چيزى است كه وقتى نام و پرچم آن در ايران بلند شد، هر جا مسلمان مطلع و آگاهى پيدا شد، احساس هويت و شخصيت و عزت كرد؛ اينها اين را با ماركسيزم يكى گرفتند! ((الحمدلله الذى جعل اعدائنا من الحمقاء))


تفاوت سوم
سوم اين كه نظام اسلامى ، نظام كمونيستى نيست ؛ نظام اسلامى است ؛ نظامى جوان و منعطف و پر تلاش و مردمى است . من آن روز به آقاى خاتمى عرض مى كردم كه هيچ نظامى در دنيا حتى دمكراسيهاى غربى ؛ چه در آمريكا، چه در فرانسه چه در جاهاى ديگر نمى تواند ادعا كند كه نظام ما مردمى است ؛ براى خاطر اين كه در دمكراسيهاى غربى عده يى پاى صندوقهاى راءى مى آيند و راءى مى دهند؛ مثلا حزب گفته به آقاى زيد بن عمرو راءى بده او هم ورقه را كه انداخت ، كار تمام مى شود! آنهايى هم كه شركت كننده اند، گاهى سى و هصت درصد واجدان شرايط را تشكيل مى دهند. مثلا در انتخابات اخير امريكا حدود سى و هفت درصد شركت كنندگان بيشتر نبود؛ هيچ وقت به اندازه ى شصت و هفت درصد و هفتاد درصدى كه شما در انتخابات رياست جمهورى و مجلس چه مجلس ‍ پنجم ، چه مجلس ششم ملاحظه كرديد، شركت نمى كنند؛ بالاخره همانهايى كه مى آيند، مى آيند راءى مى دهند و مى روند؛ اما در اين جا اين طورى نيست ؛ در اين جا مردم به مسؤ ولان عشق مى ورزند و رابطه شان ، رابطه ى عاطفى است ؛ نه فقط رابطه ى راءى دادن . در اين جا وقتى يكى از مسؤ ولان كسالتى پيدا بكند، همه ى كشور دستها را به دعا بلند مى كنند كه خدا او را شفا بدهد؛ مثل اين كه براى بچه ى خودشان دعا مى كنند! در اين جا وقتى كه مسؤ ول كشور اشاره مى كند، مردم در ميدانهاى خطر وارد مى شوند و جانشان را فدا مى كنند؛ اين حتى به دمكراسيهاى غربى ربطى ندارد، تاچه برسد به نظام ديكتاتورى پرولتاريا! خودشان مى گويند يكى از اصول حتمى شان ديكتاتورى است ! يعنى انتخابات بى انتخابات ! در طوف هفتاد و چند سال حكومت شوروى ، تا قبل از انتخابات روسيه در اين اواخر، يك انتخابات هم اتفاق نيفتاده بود؛ ولى ما در ظرف بيست و يك سال ، بيست و يك انتخابات داشته ايم ! آيا اين ها با هم قابل مقايسه است ؟ در آن جا زندگى نمايندگان طبق ى پرولتاريا زندگى كاخ كرملينى است ؛

h7 123
امادر اين جا ما روى زيلو مى نشينيم و افتخار هم مى كنيم . در اين مسؤ ولان كشور آنهايى كه بتوانند همت و افتخارشان اين است كه خودشان را به زندگى مردم نزديك كنند. در نظام شوروى وقتى استالينى سر كار بود، تا نمى مرد، هيچ علاج ديگرى نداشت ! سى سال حكومت مى كرد، تا بالاخره با حادثه يا بى حادثه ، يا از زور مصرف مسكرات قوى روسى مى مرد و بعد مثلا خروشچفى سر كار مى آمد، بعد هم برژنفى روى كار مى آمد، برژنف هم بعد ازهجده ، نوزده سال مى مرد و يك نفر ديگر به قدرت مى رسيد! اين نظام ، با نظام جمهورى اسلامى كه مبنى بر انتخابات و راءى مردم است و هر چهار سال يك بار انتخابات مجلس و رياست جمهورى برگزار مى شود، متفاوت است . در سطح رهبرى از اينها هم بالاتر است ؛ براى خاطر اين كه رهبرى معنوى ، تعهد معنوى دارد و خبرگان و مردم از او توقع دارند كه حتى يك گناه نكند؛ اگر يك گناه كرد، بدون اين كه لازم باشد ساقطش كنند، ساقط شده است ؛ حرفش نه درباره ى خودش حجت است ، نه درباره ى مردم . اين نظام منعطف ، زنده ، پر نشاط و متحول ، آيا با نظام بسته و غير قابل انعطاف و شكننده ى ديكتاتورى پرولتاريا قابل مقايسه است ؟!
يك نكته را هم مى خواهم يادآورى كنم ؛ و آن نظام امر به معروف و نهى از منكر است .امر به معروف ونهى از منكر واجب حتمى همه است ؛فقط من و شما به عنوان مسؤ ولان كشور وظيفه مان در باب امر به معروف ونهى از منكر سنگين تر است . بايد از شيوه ها و وسايل مناسب استفاده كنيم ؛ اما آحاد مردم هم وظيفه دارند. با چهار تا مقاله در فلان روزنامه ، واجب امر به معروف نه از وجوب مى افتد، نه ارزش تاءثيرگذاريش ساقط مى شود. قوام و رشد و كمال و صلاح ، وابسته ى به امر به معروف و نهى از منكر است ؛ انيهاست كه نظام را هميشه جوان نگه مى دارد. حالا كه نظام ما بيست و يك ساله و جوان است و در مقايسه ى با نظام فرتوت هفتاد و چند ساله ى پير كمونيستى در شوروى به طور طبيعى هم جوان است ؛ اما اگر صد سال هم بر چنين نظامى بگذرد، چنانچه امر به معروف باشد و شما وظيفه ى خودتان را بدانيد كه اگر منكرى را در هر شخصى ديديد، او را از اين منكر نهى كنيد، آنگاه اين نظامى اسلامى هميشه تر و تازه و با طراوت و شاداب مى ماند. طرف امر به معروف و نهى از منكر فقط طبقه ى عامه ى مردم نيستند؛ حتى اگر در سطوح بالا هم هستند، شما بايد به او امر كنيد؛ نه اين كه از او خواهش كنيد؛ بايد بگوييد آقا! نكن ؛ اين كار يا اين حرف درست نيست . امر و نهى بايد با حالت استعلاء باشد. البته اين استعلاء معنايش اين نيست كه آمران حتما بايد بالاتر از ماءموران ، و ناهيان بالاتر از منهيان باشند؛ نه ، روح و مدل امر به معروف ، مدل امر و نهى است ؛ مدل خواهش و تقاضا و تضرع نيست . نمى شود گفت كه خواهش مى كنم شما اين اشتباه را نكنيد؛ نه ، بايد گفت آقا! اين اشتباه را نكن ؛ چرا اشتباه مى كنى ؟ طرف ، هر كسى هست حالا بنده كه طلبه ى حقيرى هستم از بنده مهمتر هم باشد، او هم مخاطب امر به معروف و نهى از منكر قرار مى گيرد.

2057398jhl6f0a9fa2057398jhl6f0a9fa