شعارهاى گورباچف يكى ، دو سال رو به اوج بود؛ اما بعدا ناگهان يك عنصر ديگرى به نام يلتسين در كنار گورباچف پيدا شد. نقش يلتسين ، نقش تعيين كننده است . نقش او اين است كه مرتب پا به زمين بكوبد و بگويد كه اين شعارها فايده يى ندارد؛ اين شتاب كم است ؛ دير شد؛ اصلاحات عقب افتاد! اگر آدم عاقل مدبرى به جاى گورباچف بود، شايد در طول بيست سال مى توانست آن اصلاحات را بى دغدغه انجام بدهد همچنان كه اين كار در چين اتفاق افتاد اما همين مقدار خوددارى و خويشتندارى را هم از دست گورباچف بيرون كشيد. كار به جايى رسيد كه گورباچف معاون خود يلتسين را عزل كرد؛ اما رسانه هاى آمريكايى و غربى نه فقط عزلش ‍ نكردند، بلكه تقويتش كردند!
او حدود يك سال يا بيشتر به عنوان يك چهره ى برجسته ى روشن بين اصلاح طلب مغضوب و مظلوم در تبليغات غربيها و آمريكاييها مطرح شد. بعدا انتخابات رياست جمهورى روسيه پيش آمد. مى دانيد كه ديگر جمهورى ها انتخابات جداگانه داشتند. البته انتخابات كه نداشتند؛ بنا شد انتخابات داشته باشند. يكى از كارهاى گورباچف اين بود كه گفت انتخابات داشته باشيم . در كشور شوروى ، از بعد از دوران تزارها، حتى يك انتخاب هم اتفاق نيفتاده بود. انتخابات در دوران تزارها هم شبيه انتخابات زمان شاه ما بود. اتفاقا تاريخ مشروطيتشان هم با يك سال اختلاف دقيقا منطبق با تاريخ مشروطيت ايران است . در دوره ى تزارها مجلس ملى دوما يك صورت بود؛ مثل مجلس شوراى ملى ما در دوران رژيم پهلوى . بعد هم كه كمونيستها سر كار آمدند، مجلس ، بى مجلس ؛ انتخابات ، بى انتخابات ، تمام شد! حالا بعد از گذشت هفتاد و سه سال ، بناست اولين انتخابات در جمهورى روسيه نه همه ى شوروى انجام بگيرد. كانديدا كيست ؟ آقاى يلتسين ! با راءى بالايى يلتسين يعنى همان عنصر تندرو رئيس جمهور شد.
از اين جا داستان شيرينى است . از روزى كه يلتسين در ژوئن 1991 يعنى 24/3/1370 رئيس جمهور شد، تا حدود چهارم يا پنجم ديماه كه رسما شوروى منحل شد، حدود هفت ماه طول كشيد، يعنى اين چند سال صرف مقدمات شد. بخشى از مقدمات به دست گورباچف ، برخى هم وقتى تاريخ مصرف گورباچف تمام شد، به دست يلتسين انجام شد و برنامه ى مورد نظر آمريكا و غرب ، تا رسيدن يلتسين به قدرت شتاب گرفت . به مجرد اين كه يلتسين به قدرت رسيد و رئيس جمهور روسيه و نفردوم شوروى شد، ابتكار عمل به دست او افتاد. در روز 24/3/1370 يلتسين رئيس جمهور مى شود و در روز 24/3/1370 يعنى سه روز بعد جرج بوش رئيس ‍ جمهور امريكا اعلام مى كند كه سه جمهورى بالتيك لتونى ، استونى و ليتوانى متعلق به شوروى نيست و شوروى بايستى اين سه جمهورى را رها كند و استقلال آنها را به رسميت بشناسد؛ اگر به رسميت نشناسد، كمكهايى را كه آمريكا قول داده است ، قطع خواهد شد. البته من الان درست يادم نيست كه آيا كمكهايى بود كه در زمان رونالد ريگان قول داده شده بود، يا در زمان بوش ، به هر حال به آقاى گورباچف قول كمك داده بودند. چندى بعد يلتسين اعلام كرد كه ما استقلال جمهورى هاى سه گانه را به رسميت مى شناسيم ! دو ماه بعد براى اين كه يلتسين چهره اش برجسته تر شود، كودتاى معروف مرداد ماه شوروى اتفاق افتاد؛ كودتايى كه در همان اوان كاملا مشكوك به نظر مى آمد. دوربين تلويزيونهاى آمريكايى پ /پ /آ و غيره در مسكو فعال شدند و روى يلتسين متمركز گرديدند. در اين جا يلتسين روى تانك رفته و در ميان مردم شعار مى دهد و مى گويد كه نخير، ما تسليم كودتاچيها نمى شويم ! بعد هم به مجلس رفت ، اما كودتاچيها با يلتسين كه دم دستشان در مجلس ملى دوما متحصن شده بود، هيچ كارى نداشتند و به سراغ او نرفتند؛ ولى به سراغ گورباچف كه در شبه جزيره ى كريمه مشغول گذراندن روزهاى تعطيلاتش بود، رفتند و او را دستگير كردند! يلتسين هم رجز خوانى مى كرد و شعار مى داد! يك جنجال رسانه يى در دنيا به وجود آوردند و البته از واقعيت هم خيلى خبرى نبود! يك تعداد تانك در خيابانهاى مسكو ظاهر شدند، اما سه روز هم نبودند؛ بعد از سه روز هم گفتند كه كودتاچيها در خواب دستگير كرده اند! نتيجه كودتا اين شد كه يلتسين كه شخصيت دوم بود در حقيقت شخصيت اول شد! درهمان اوقات وزير امور خارجه ى ما سفرى به جمهورى هاى آسياى ميانه كرد و برگشت ؛ من از ايشان پرسيدم كه چه خبر؛ ايشان گفت واضح است كه رئيس شوروى يلتسين است نه گورباچف ! در دنيا هم مشخص بود كه قضيه اين طورى است . بعد هم جمهورى ها يكى يكى طالب استقلال شدند؛ مثلا اكراين ادعا كرد كه مى خواهد مستقل بشود؛ گورباچف مخالفت مى كرد، اما يلتسين مى گفت ما قبول داريم ؛ بناچار بعد از دو، سه روز گورباچف هم قبول مى كرد! بنابراين مساءله يى درست شد كه گورباچف يا مجبور بود براى عقب نماندن ، خودش را جلو بيندازند و همان شعارها را او هم بدهد؛ يا مجبور بود بعد از چند روز تبعيت كند؛ چون فشار تبليغات جهانى مجالى نمى گذاشت براى اين كه غير از آنچه كه يلتسين گفته ، بشود چيزى گفت . اين روند از اواخر خردادماه شروع شده بود. به دنبال آن كناره گيرى گورباچف از دبيركلى حزب مطرح شد؛ بعد پيشنهاد انحلال حزب كمونيست ، سپس شكست كمونيزم اعلان شد همان چيزى كه امريكاييها خيلى از آن كيف مى كردند و بعد هم بالاخره شايعه ى استعفاى گورباچف منتشر شد. در همان زمان طى مصاحبه يى از گورباچف سؤ ال شد كه شما استعفا خواهيد كرد يا نه ؛ گفت منتظرم وزير خارجه ى آمريكا به مسكو بيايد تا ببينم چه مى شود! وزير امور خارجه آمريكا به مسكو آمد و قبل از آن كه با گورباچف تماس بگيرد، رفت با يلتسين تماس گرفت ؛ آن هم دركاخ اصلى ملاقاتهاى كرملين ؛ معناى كارش اين بود كه گورباچف تمام شد! سه روز بعدش هم گورباچف استعفا كرد و انحلال شوروى اعلام شد! اين طرح موفق امريكا در شوروى بود؛ يعنى يك ابرقدرت را با يك طرح كاملا هوشمندانه ، با مصرف مقدارى پول ، با خريدن برخى اشخاص و با به كار گرفتن رسانه هاى تبليغى ، توانستند طى يك طراحى ، سه چهارساله و يك نتيجه گيرى شش ، هفت ماهه بكلى منهدم كنند و از بين ببرند.!