ارزشهاى انقلاب اسلامى
حالا اين ارزشها چيست ؟ من در اينجا تعدادى از اين ارزشها را عرض مى كنم . البته اگر بخواهيم اين ارزشها را در يك كلمه بيان كنيم ، من عرض مى كنم اسلام ؛ اما اسلام يك كلمه ى مجمل است و تفاصيل گوناگونى از آن مى شود. ملت ما به دنبال اسلام يك كلمه ى مجمل است و تفاصيل گوناگونى از آن مى شود. ملت ما به دنبال ارزشهايى بودند كه همه اش در داخل اسلام هست و من به بخشى از آنها اشاره مى كنم .
ارزش اول ، ايمان است . مردم از هرهرى مسلكى و بى بند و بارى و بى ايمانى بى زار و ناراضى بودند؛ مى خواستند دلشان به ايمانى قرص باشد. ارزش بعدى ، عدالت است . مردم مى ديدند كه جامعه ، جامعه ى غير عادلانه يى است ؛ بى دريغ از بالا تا پايين ظلم مى كردند؛ خودشان هم به خودشان ظلم مى كردند. در داخل رژيم طاغوت ، آن جا هم نسبت به همديگر ظلم و بى عدالتى روا مى داشتند؛ به مردم هم بى نهايت ظلم مى شد. در قضاوت ظلم مى شد، در تقسيم ثروت ظلم مى شد، در كار ظلم مى شد، به شهرهاى دوردست ظلم مى شد، به آدمهاى ضعيف ظلم مى شد4 همه جا ظلم محسوس بود و انسان با پوست و گوشت خودش ظلم را حس مى كرد. مردم به دنبال عدالت و رفع شكاف طبقاتى و رفع فقر بودند؛ اين هم يكى از ارزشهايى بود كه مردم دنبالش بودند؛ اين مقوله ى ديگرى غير از عدالت است . در جامعه ، كسى يا مجموعه يى در اوج غنا و برخوردارى ؛ اما يك عده ى ديگر از اوليات زندگى محروم ؛ اين چيزى است كه هر كسى از آن مشمئز مى شود و آن را نمى پسندد. مردم به دنبال رفع شكاف طبقاتى و نزديك كردن فاصله ها بودند. ما مثل كمونيستها ادعا نمى كرديم كه همه بيايند و نان خور دولت بشوند و ما به همه حقوق مساوى بدهيم ؛ نه ، اما شكاف طبقاتى به اين صورت و با اين عمق ، براى مردم و انقلابيون مسلمان و براى رهبرى آنها قابل قبول نبود.
رژيم طاغوت و رژيمهاى قبل از آن در ايران ، مردمى نبودند، مردم هيچكاره بودند. يك نفر به كمك انگليسها آمده بود در تهران كودتا كرده بود و خودش را پادشاه ناميده بود؛ بعد هم كه خواست از ايران برود پسرش را جانشين خود كرد! آخر اين پسر كيست و چيست ؟! پس مردم چكاره اند و راءى آنها چيست ؟! اينها اصلا مطرح نبود. قبل از آنها هم قاجاريه بودند؛ يك فاسد مى مرد، يك فاسد ديگر به جاى خودش مى گذاشت ؛ مردم در اداره وتعيين حكومت هيچكاره ى محض ، مردم اين را نمى پسنديدند. مردم مى خواستند كه حكومت متعلق به آنها باشد؛ برخاسته ى از آنها باشد؛ راءى آنها در آن اثر داشته باشد.
ارزش بعدى ، ديندارى است ، مردم مى خواستند متدين باشند. آن رژيم گذشته در همه جا در محيط جامعه ، در سربازخانه ، در دانشگاه ، در مدرسه سعى مى كردم مردم را به بى دينى سوق دهد؛ اما مردم نمى خواستند؛ مردم متدين بودند؛ مردم نشان دادند كه ايمان واعتقاد به اسلام ، تا اعماق جان آنها نفوذ دارد.
ارزش ديگر، دورى از اسراف و تجمل در سطح زمامداران است . البته تجمل و اسراف در همه جا بد است ؛ اما آن چيزى كه مردم را وادار مى كرد كه نسبت به اين قضيه حساسيت نشان بدهند، رفتارهاى مسرفانه و متجملانه و ولخرجيها با مال مردم در سطح حكومت بود؛ اين از آن چيزهايى بود كه مردم نمى خواستند. نظام اسلامى بر اساس اين ارزش به وجود آمد كه چنين چيزى نباشد.
ارزش ديگر، سلامت دينى و اخلاقى زمامداران است . مردم مى خواستند كه آن كسانى كه در راءس جامعه اند، متدين باشند؛ فاسد نباشند؛ اخلاقشان فاسد نباشد؛ رفتارشان فاسد نباشد؛ خودشان فاسد نباشند؛ اخلاقشان فاسد نباشد؛ رفتارشان فاسد نباشد، خودشان فاسد نباشند؛ دو روبريهاشان فاسد نباشند؛ كه آن روز بودند!
رواج اخلاق فاضله ، يكى ديگر از ارزشها بود. مردم مايل بودند كه اخلاق نيك و خلقيات اسلامى پسنديده در بين آن شيوع پيدا كند؛ برادرى ، محبت ، همكارى ، صبر، اغماض ، بخشش ، دستگيرى از ضعفا و كمك به ضعفا و گفتن حق بين آنها رايج بشود.
آزادى فكر و بيان هم يكى از ارزشهاى انقلاب بود. مردم مى خواستند آزادانه فكر كنند. آن روز، آزادى فكر و آزادى بيان و آزادى تصميم گيرى هم نبود؛ مردم اين را نمى خواستند؛ مى خواستند اين آزاديها باشد.
يكى ديگر از ارزشها، استقلال سياسى و اقتصادى و فرهنگى است . مردم مى خواستند كه اين كشور از لحاظ سياسى ، محكوم فلان رژيم اروپايى يا امريكا نباشد؛ از لحاظ اقتصادى ، اقتصاد او وابسته ى به كمپانيهاى جهانى نباشد كه هر كارى مى خواهند، با اين كه كشور بكنند؛ از لحاظ فرهنگى ، با فرهنگ عميق و غنى يى كه دارد، كوركورانه تابع و دنباله رو فرهنگ بيگانه نباشد.
ارزشها كه مى گوييم ، يعنى دين ، ايمان ، استقلال سياسى استقلال اقتصادى استقلال فرهنگى ، آزادى فكر، رواج اخلاق فاضله ، حكومت مردمى ، حكومت صالح ، انسانهاى بر خوردار از دين و تقوا در راءس كارها. ابزار تحقق اين خواسته ها چه بود؟ روح ايمان و جهاد فداكارى و ايثار همين مرد مؤ من . آن چيزى كه توانست اين بناى رفيع و اين بناى اسلامى را بعد از قرنها در اين مملكت بر سر پا بياورد، چه بود؟ او عبارت بود از اين كه ارزشهايى از قبيل كه عرض كرديم پايه ى بناى نظام جديد باشد و زندگى نوينى در اين منطقه ى از عالم بر اساس اين ارزشها به وجود بيايد. براى اينها مردم فداكارى كردند و جان خود و فرزندانشان را در معرض جهاد فى سبيل اللّه و شهادت قرار دادند و بسيارى هم شهيد شدند. مردم مى دانستند چه مى خواهند؛ مردم دنبال اين چيزها بودند. من بعدا عرض خواهم كرد كه همه ى اين ارزشها در جامعه قابل تحقق است و آنچه به وسيله ى نظام اسلامى به وجود آمد، آن مقدارى بود كه هيچ كس گمان آن را هم نداشت و تصور آن را هم نمى كرد.
البته ما امروز چون خودمان را با وضعيت مطلوب مقايسه مى كنيم ، خيلى عقبيم ؛ اما اگر با آن وضعيتى كه در آن روز بود، با وضعيتى كه در جاهاى ديگر بود، مقايسه كنيم ، آن وقت مى بينيم كه اين نظام خيلى با توفيق توانست در اين ميدان حركت بكند و اين اين انقلاب حقيقتا كار آيى نشان دادو مردم همين رامى خواستند؛ آن وقت بروند بنشينند بگويند كه مردم نمى دانستند چه مى خواهند! نخير، مردم مى دانستند؛ مردم اسلام را مى خواستند، اسلام فقط نماز خواندن و سجده كردن نيست آنها هم جزو اسلام است اسلام يعنى بناى يك نظام اجتماعى و يك زندگى عمومى براى يك ملت ، بر پايه هاى مستحكمى كه مى تواند سعادت دنيا و آخرت آنها را تاءمين كند؛ مى تواند علم و پيشرفت و صنعت و ثروت و رفاه و عزت بين المللى و همه چيز را براى آنها فراهم كند؛ مردم دنبال اين بودند.
آن كسانى كه خودشان اسلام را نه مى شناختند و نه ته دل آن چنان اسلامى را مى خواستند؛ حد اقلش اين بود كه جراءت نمى كردند كه به رژيمهاى طاغوتى غربى پشت كنند يا بى اعتناعى بكنند؛ حالا اين جا مى نشينند و اين طرف و آن طرف مى گويند كه مردم در رفراندوم جمهورى اسلامى نمى دانستند چه مى خواهند! چه طور نمى دانستند چه مى خواهند؟!مردم اگر نمى دانستند چگونه هشت سال جنگ تحميلى را با فداكاريهاى خودش پيش ببرند؟! چيزى را كه نمى دانند، چه طور برايش فداكارى مى كنند؟! مردم خوب نمى دانستند چه مى خواهند؛ الان هم خوب مى دانند چه مى خواهند.
اين ارزشها كه در جامعه هست و پايه ى نظام است ، بايد اولا يكجا پذيرفته شود؛ اگر بعضى از اينها را قبول داشته باشيم ، بعضيها را قبول نداشته باشيم ، كار ناقص است ؛ اگر به بعضى اهميت بدهيم ، به بعضى اهميت ندهيم ، مقصود حاصل نخواهد شد؛ ثانيا خود انقلاب ، حركت و تحول و رفتن به جلوست ؛ بر پايه ى اين ارزشها جامعه بايد حركت كند، تحول پيدا كند و به جلو برود؛ بايد روز به روز روشهاى غلط را اصلاح كند و يك قدم جديد بردارد تا بتواند به نتيجه رسد.
عزيزان من ! انقلاب يك امر دفعى نيست ؛ يك امر تدريجى است . يك مرحله ى انقلاب كه تغيير نظام سياسى است ، دفعى است اما در طول زمان ، انقلاب بايد تحقق پيدا كند؛ اين تحقق چگونه است ؟ اين تحقق به آن است كه آن بخشهايى كه عقب مانده و تحول پيدا نكرده است ، تحول پيدا كند و روز به روز راههاى جديد، كارهاى جديد، فكرهاى جديد، روشهاى جديد، در چارچوب و برپايه ى آن ارزشها در جامعه به وجود بيايد و پيش برود، تا آن ملت بتوانند با نشاط و با قدرت به سمت هدف خودشان حركت كنند. برگشت ، غلط است ؛ عقبگرد، خسارت است ؛ اما ايستادن هم غلط است ؛ بايد حركت كنند و به جلو بروند.(54)
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)