چرا از آن دو رژيم جهانى الگو نگرفتيم ؟
انقلاب يك تحول بنيادين بر اساس يك سلسله ارزشهاست و يك حركت به جلو محسوب مى شود. آنچه در كشور ما واقع شد، انقلاب اسلامى است ؛ تحول عظيمى در اركان سياسى و اقتصادى و فرهنگى جامعه و يك حركت به جلو و يك اقدام به سمت پيشرفت اين كشور اين ملت بود. البته در نظامى كه بر اساس انقلاب به وجود آمد، ما از شرق و غرب الگو نگرفتيم ؛ اين نقطه ى بسيار مهمى است . ما نمى توانستيم از كسانى الگو بگيريم كه نظامهماى آنها را غلط و بر خلاف مصالح بشريت مى دانستيم . بحث تعصب مذهبى و دينى و جغرافيايى مطرح نبود؛ بحث اين بود كه پايه هايى كه نظام هاى شرقى كمونيستى آن روز بر آنها بنا شده بود كه ارموز در دنيا ديگر چنين هويتى وجود ندارد همچنين پايه هايى كه نظامهاى غربى بر آنها بنا شده بود، پايه هاى غلطى بود؛ لذا ما نمى توانستيم و نمى خواستيم از آنها الگو بگيريم ؛ الگوى ما ارزشهاى ديگرى بود كه حالا به مقدارى از آن ارزشها اشاره كردم .
اما چرا از آن دو رژيم جهانى رژيم شرقى كمونيستى و رژيم غربى سرمايه دارى الگو نگرفتيم ؟ چون رژيمهاى باطلى بودند. رژيمهاى كمونيست ، رژيمهاى مستبدى بودند كه با شعار حكومت مردمى سركار آمده بودند؛ اما اشرافى هم بودند؛ از لحاظ استبداد، در نهايت درجه ى استبداد بودند و حاكميت مطلق دولت بر اقتصاد، بر فرهنگ ، بر سياست و بر فعاليتهاى گوناگون اجتماعى و غيره به چشم مى خورد! در رژيمهاى شرقى ، مردم هيچكاره ى محض بودند. بنده از نزديك رفته بودم و اين كشورها را در اواخر عمرشان ديده بودم . حتى در راءس بعضى از كشورهاى عقب افتاده و فقيرشان هم يك رژيم به اصطلاح و به قول خودشان كارگرى سركار بود؛ اما همان رفتارهاى اشرافيگرى و همان كارهاى غلط دربارهاى قديم را تكرار مى كردند! نه انتخاباتى در اين كشورها بود نه راءى مردمى در كار بود، اما به خودشان دمكراتيك هم مى گفتند و ادعاى مردمى بودن مى كردند! مردم هيچكاره ى محض بودند: از لحاظ اقتصادى ، صد درصد وابسته به دولت ؛ از لحاظ كارهاى فرهنگى ، صددرصد وابسته به دولت ! معلوم بود كه چنين رژيمهايى محكوم به فنا بود. البته چون شعارشان ، شعارهاى براق و جذابى بود، توانستند در اطراف دنيا جوانانى را به سمت خودشان جذب كنند و حكومتهايى تشكيل بدهند؛ اما ديگر نمى توانستند عمرى بكنند؛ ديديد آخرش هم به كجا رسيدند؛ بعد از چند ده سال بكلى زايل شدند. طبيعى بود كه آن رژيمها براى ما قابل الگو گرفتن نبود. آن روزى كه انقلاب ما پيروز شد يعنى بيست و يك سل قبل از اين هيچ انقلابى در دنيا وجود نداشت كه وقتى پيروز مى شد، به همين حكومت شرقى حالا يا ماركسيستى ، يا سوسياليستى كه مرتبه ى رقيق ترش بود گرايش نداشته باشد؛ ليكن اسلام و ملت ايران و رهبر اين ملت آن را رد كردند و قبول نداشتند و كنار گذاشتند.
از غرب هم نمى خواستيم و نمى توانستيم الگو بگيريم ؛ چون غرب چيزهايى داشت ، اما به قيمت نداشتن چيزهاى مهمترى . در غرب ، علم بود، اما اخلاق نبود؛ ثروت بود، اما عدالت نبود؛ تكنولوژى پيشرفته بود، اما همراه با تخريب طبيعت و اسارت انسن بود؛ اسم دمكراسى و مردم سالارى بود، اما در حقيقت سرمايه سالارى بود، نه مردم سالارى . الان هم همين طور است . اين چيزى كه من عرض مى كنم ، ادعاى من نيست ؛ من از قول فلان نويسنده ى مسلمان متعصب نقل نمى كنم ؛ از قول خودغربيها نقل مى كنم . الان در كشورهاى غربى و در خود آمريكا، آن چيزى كه به نام دمكراسى و انتخابات وجود دارد، صورت انتخابات است ؛ باطن آن ، حاكميت سرمايه است . من مايل نيستم كه از نويسندگان و كتابهاشان اسم بياورم ؛ اما خود نويسندگان امريكايى تشريح مى كنند و مى نويسند كه اين انتخابات شهرداريها، انتخابات نمايندگى مجلس و انتخابات رياست جمهورى ، با چه ساز و كارى انجام مى گيرد. اگر كسى نگاه كند، خواهد ديد كه در ان جا، آراء مردم تقريبا هيچ نقشى ندارد؛ آنچه كه حرف اول و آخر را مى زند، پول و سرمايه دارى و شيوه هاى تبليغاتى مدرن و همراه با فريب و جذاب از نظر آحاد مردم سطحى نگرى است ! اسم دمكراسى هست ، اما باطن دمكراسى مطلقا نيست . پيشرفتهاى علمى در غرب بود، اما اين پيشرفتهاى علمى وسيله يى براى استثمار ملتهاى ديگر شده بود. غربيها به مجرد اين كه يك قدرت علمى پيدا كردند، آن را به قدرت سياسى و اقتصادى تبديل كردند و به طرف شرق و غرب دنيا راه افتادند؛ هر جا كشورى ممكن بود رويش دست بگذارند و آن را استثمار بكنند، بى دريغ كردند؛ هر جا نكردند، ممكنشان نشد! در غرب آزادى بود، اما آزادى همراه با ظلم و بى بند و بارى و افسارگسيختگى . روزنامه ها در غرب آزادند و همه چيز مى نويسند؛ اما روزنامه ها د رغرب متعلق به چه كسانى هستند؟ مگر متعلق به مردمند؟! اين كه چيز واضحى است ؛ بروند نگاه كنند. شما در همه ى اروپا و همه ى آمريكا يك روزنامه ى قابل ذكر نشان بدهيد كه متعلق به سرمايه داريها نباشد! پس روزنامه كه آزاد است ، يعنى آزادى سرمايه دار كه حرف خودش را بزند؛ هر كس را مى خواهد، خراب كند؛ هر كس را مى خواهد بزرگ كند؛ به هر طرف مى خواهد، افكار عمومى را بكشد! اين كه آزادى نشد. اگر يك نفر پيدا شد و عليه صهيونيسم حرف زد مثل آن آقاى فرانسوى كه چند جلد كتاب عليه صهيونيستها نوشت و گفت اين كه مى گويند يهوديان را در كوره هاى آدم سوزى سوزاندند، واقعيت ندارد طور ديگرى با او رفتار مى كنند! اگر كسى وابسته به سرمايه داران نباشد، وابسته به مراكز قدرت سرمايه دارى نباشد، نه حرفش زده مى شود، نه صدايش به گوش كسى مى رسد، نه آزادى بيان دارد! بله ، سرمايه داران آزاداند كه به وسيله ى روزنامه ها و راديوها و تلويزيونهاى خودشان ، هر چه را كه دلشان مى خواهد، بگويند! اين آزادى ، ارزش نيست ؛ اين آزادى ، ضد ارزش است . مردم را به بى بند و بارى و به بى ايمانى بكشند؛ هر جا مى خواهند، اسلحه بفروشند؛ آزادى يعنى اين !
طبيعى بود كه براى ملتى كه با جان خود و عزيزانش قيام كرده بود و در راءسش يك عالم ربانى و جانشين پيامبران بود، نظام غربى نمى توانست الگو باشد. پس ، ما الگو را نه از رژيم هاى شرقى و نه از رژيم هاى غربى گرفتيم ؛ ما الگو را از اسلام گرفتيم و مردم ما بر اثر آشنايى با اسلام ، نظام اسلامى را انتخاب كردند. مردم ما كتابهاى اسلامى خوانده بودند؛ با روايات آشنا بودند؛ با قرآن آشنا بودند؛ پاى منابر نشسته بودند. در اين دهه هاى اخير، روشنفكران مذهبى ازعلماء، روحانيون ، فضلا و دانشگاهيان كارهاى زيادى كرده بودند. مردم يك سلسله ارزشها برايشان جا افتاده بود و دنبال اينها بودند. در محيط رژيم گذشته هر چه نگاه مى كردند، از اين ارزشها خبرى نبود. انقلاب براى دستيابى به آن ارزشها بود.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)