صفحه 5 از 10 نخستنخست 123456789 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 92

موضوع: *^*خاطرات و حکایتها - جلد هفتم*^*

  1. #41
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    نمى گذارند اين اسرار منتشر بشود
    دموكراسى هاى غربى در عمل نشان داده اند كه مردم سالارى در آنها حداقل يك حقيقت جدى يا دست نيافتنى نيست . الان در همين قضاياى انتخاباات امريكا، آن كسى كه در اين كشمكش به رياست جمهورى آمريكا برسد، نماينده ى بيست و پنج درصد ملت امريكاست . يك حرف اين است كه آيا آن كسى كه نماينده ى بيست و پنج درصد مردم است ، مشروعيت دارد يا نه ؛ اين به ما ارتباطى ندارد؛ طبق قوانين خودشان بله ، آن كسى كه حتّى نماينده ى بيست و پنج درصد از آراء است ، مشروعيت دارد؛ اما حقيقت بسيار مهم است كه آيا اين مردم سالارى است ؟! آيا كشورى كه هفتاد و پنج درصد مردمش در انتخاب شخص اول كشور هيچ نقشى ايفا ننكرده اند، هيچ علاقه يى نشان نداده اند، هيچ پشتيبانى يى از او نكرده اند، هيچ گامى براى او بر نداشته اند، يك عده هم عليه او راءى داده اند، داراى نظام مردم سالارى است ؟! اين را به زهنهاشان مراجعه كنند، از وجدانهاى خودشان بپرسند. آن كسانى كه چشم مى بندند و هر چه كه از طرف مدعيان فكر و منطق و سياست در غرب به سمت آنها سرازير شد، با آغوش باز آن را مى پذيرند، روى اين نكته فكر كنند؛ اين مردم سالارى نشد.
    آن نظامى كه در راءس حكومتش كسى است كه دل آحاد مردم به شكل عاطفى ايمانى با رشته هاى مستحكم به آن مركز وصل است ، نظام مردم سالار است . آن نظامى كه در راءسش كسى قرار دارد كه يك اقليت بيست و پنج درصدى ، آن هم در پاى صندوقهاى راءى به او راءى داده اند، نظام مردم سالار نيست . در كشورهاى غربى ، عده يى حتّى نامزد رياست جمهورى را درست نمى شناسند؛ چون حزب گفته است به فلانى راءى بدهيد، چشم را مى بندند و راءى خود را در صندوق مى اندازند؛ اين نشاندهنده ى اين حقيقت است كه ادعاى دمكراسى در كشورهايى كه با اين اسلوب اداره مى شوند و نظام سياسى بر اين پايه استوار است ، ادعاى درستى نيست .البته ما در مقام ادعانامه عليه دمكراسى غربى حرفهاى ديگرى هم داريم ؛ نقش كمپانيها، نقش تبليغاتى كه با پول به وجود مى آيد، نقش دخالتهاى غير مردمى در انتخابها؛ از اين قبيل هم فراوان است .
    البته نمى گذارند تبليغات به گونه يى باشد كه اين گونه اسرار منتشر بشود. امروز حقيقت دردناك در نظامهاى غربى است كه على رغم ادعاى آزادى ، صدها شبكه ى تلويزيونى و راديويى وانواع و اقسام رسانه ها وجود دارد كه مانع آزادى فكر، آزادى خبر و آزادى اطلاع رسانى مى شود. در حقيقت در اين كشورها آزادى به آن معنايى كه ادعا مى كنند، به هيچ وجه وجود ندارد. چرا؟ چون اين شبكه ى تبليغاتى و اين همه دستگاها و رسانه ها اعم از راديو و تلويزيون و روزنامه درانحصار مجموعه هايى است كه جزو اداره كنندگان سياستهاى آن كشورند مثل سرمايه داران بزرگ در اختيار مردم نيست كه خبر را برساند.
    (45)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #42
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    2057398jhl6f0a9fa2057398jhl6f0a9fa
    آيا اين شد مردم سالارى ؟!
    من خيلى متاءسف مى شوم كه گاهى مى بينم در بعضى از مراكز فرهنگى ما حرفهايى زده مى شود كه با واقعيتها فرسنگها فاصلعه دارد. ادعا مى شود كه در فلان نقطه ى عالم آزادى فكر هست ؛ بله ، به آن معنا آزادى هست ؛ يعنى هيچ قيدى ، حدى و خط قرمزى كه انسانها از ارزشهاى انسانى تخطى نكنند، وجود ندارد؛ يعنى تخطى به ارزشها آزاد است نه ارزشهاى اسلامى ، حتّى ارزشهاى انسانى اما تخطى به قدرت سياسى و پشتيبانى آنها به هيچ وجه ممكن نيست ! آن جايى كه آنها نخواهند، نه سياسى و نه پشتيبانان آنها نخواهند، نه تلويزيون ، نه راديو، نه روزنامه ، نه مراكز خبرى ، كمترين خبرى كه با سياستهاى دستگاهى كه بر آن جا حاكم است و كمپانيهايى كه از آن دفاع مى كنند، معارض باشد، آن را درز نمى دهند؛ لذا نمى گذارند بسيارى از خبرها و حقايقى كه در قضاياى انتخابات و دخالتهاى انتخابى وجود دارد، به گوش مردم دنيا برسد. اگر در گوشه يى يك ناراضى هم پيدا شد، و كتابى نوشت كه گاه و بيگاه نوشته اند و در تيتراژ محدودى پخش شد، آن قدر جنجالهاى تبليغاتى رنگين بر سر او آوار مى شود كه حرفش گم مى شود و اصلا از بين مى رود و كسى آن حرف را نمى شنود! بله ، يك وقت هم مثل حالا بين خودشان اختلاف مى افتد. همان دستگاههايى كه اداره كننده ى سياستهاى كشور ايالات متحده ى آمريكا هستند همان سرمايه دارها، همان صهيونيستها، همان دستهاى پشت پرده ، همان گردانندگان دو حزب بزرگ اين جا بر سر منافع خودشان اختلاف پيدا مى كنند؛ آنگاه مساءله ى تقلب ، خيانت و دستبرد زدن به آراء مردم علنا مطرح مى شود؛ اما آن جايى كه اين تعارض به وجود نيايند، اين مسائل هيچ درز نمى كتد؛ آيا اين شد مردم سالارى ؟!(46)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #43
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    اين مردم سالارى است
    بعضيها اصرار دارند كه ما هم همان اصطلاح ((دمكراسى )) را كه آنها به كار مى برند، به كار ببريم . شما عوض دمكراسى ، بگوييد مردم سالارى . مردم سالارى در اصل متعلق به اسلام است . پايه گذار مردم سالارى به شكل درست و منطقى ، اسلام است . يكايك مردم مسلمان در حكومت نبوى آمدند. و با پيفمبر بيعت كردند؛ هم مردان آمدند و هم زنان آمدند. آن روز زن در جامعه ى بشرى موقعيتى نداشت . نه فقط در عربستان و در ميان اعراب زنها عقب افتاده بودند، بلكه در پادشاهى ايران و امپراتورى روم به زنها اجازه ى اظهار وجود نمى دادند؛ اما پيغمبر خدا از خداوند دستور مى گيرد؛ اذا جائك المؤ منات يبايعنك على ان لايشركن باللّه ؛ وقتى زنان مؤ من مى آيند با تو بيعت كنند، بايد بر اين اصول بيعت كنند؛ مثل مردها كه مى آيند بيعت كنند. زن هم آمد بيعت كرد، مرد هم آمد بيعت كرد. دلها به هم گروه خورد، عزمها در هم پيچيد و توحيد ذات مقدس پروردگار بين شخص پيغمبر و يكايك آحاد مردم و مؤ منان به او مظهر پاك كرد. بله ، به پيغمبر هم عشق مى ورزيدند؛ اما شخص پيغمبر مطرح نبود.
    عزيزان من ! در اسلام شخص مطرح نيست . هيچ كس نبايد به شخص ‍ دعوت كند. هيچ فردى نيست كه به خودى خود و بدون اين كه نمايندگى از يك ارزش معنوى داشته باشند، در خور عواطف و محبتها و ايثارها و لطفها و صميميتهاى كسى قرار بگيرد. مسلمانها از اول اين طور عادت كرده بودند، تا امروز هم همين طور است . مسلمانها محبتها، عواطف ، صميميتها، احساسات صادقانه ى خود واين گونه كالاهاى معنوى را آن جايى نثار مى كنند كه خيال مى كنند ارتباطى با كانون ارزشهاى معنوى يعنى اسلام دارد؛ با خود پيغمبر هم همين گونه بود و دلها به آن بزرگوار وصل مى شد؛ اين مردم سالارى است .
    (47)

    2057398jhl6f0a9fa2057398jhl6f0a9fa



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #44
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    چرا يك عده در كشورهاى پيشرفته در سرما و گرما مى ميرند؟
    آن اين است كه پيشرفت صنعتى يا توسعه ى كشاورزى در هر منطقه اى از اين كشور، بايد بر اساس معيارهاى درست باشد. معيار درست يعنى چه ؟ يعنى معيار قانون . ما طرفدار عدالتيم و سعيمان اين است كه حتى المقدور يعنى تا آن جايى كه در توان ماست عدالت در جامعه استقرار پيدا كند. اگر عدالت استقرار پيدا نكند، توسعه و رشد يك كشور به خودى خود يك آرزوى مقدس محسوب نمى شود خيلى از كشورهاى دنيا در آمد ناخالص ‍ ملى يا درآمد سرانه ى ملى شان خيلى بالاست ؛ اما وارد آن كشور كه مى شويد، مى بينيد يك عده از گرسنگى دارند مى ميرند! دو سال قبل از اين در تابستان خبر گزاريها گزارش دادند كه در فلان نقطه ى امريكا حرارت به 45 درجه ريسده است و فلان تعداد آدم مرده اند! در تهران هم گاهى حرارت به 45 درجه مى رسد، اما كسى نمى ميرد. بنده قبل از انقلاب در ايرانشهر بودم . وسط تابستان در سايه 54 درجه حرارت بود، در آفتاب 63 درجه ؛ ولى ما نشنيديم كسى در ايرانشهر بميرد. با افزايش دو درجه ، سه درجه حرارت ، چرا بعضى از انسانها درآن كشورها مى ميرند؟ اين معناى دقيقى دارد. در زمستان هم وقتى سرما يك مقدار از حد متعارف بالاتر مى رود، كسانى در آن جاها مى ميرند،؛ اين معنايش خود خيابانگردها، خيابان خوابها و بى خانمانهاست . وقتى در يك جامعه احساسات مذهبى وجود نداشته باشد و براى پناه دادن به فقير و مسكين و يتيم ، اجر الهى وجود نداشته باشد و يا اين كار ترويج نشود، آن كسى كه در خيابان محكوم به خيابان خوابى است ، اگر در سرماى زمستان واقع شد، محكوم به مردن است ؛ اگر در گرماى تابستان هم واقع شد، محكوم به مردن است ! اينها چيزهاى خيلى مهمى است .
    اگر عدالت نباشد، اين كشور از لحاظ رشد ثروت يا توسعه ى صنعتى و غيره به هر حدى برسد، نمى تواند يك ايده آل محسوب بشود؛ اصل ، عدالت است . البته عدالت اگر با رفاه كشور هم همراه نباشد، باز چيزى گير كسى نمى آيد. به قول معروف ، ما نمى خواهيم گرسنگى و فقر را تقسيم كنيم ؛ اما مى خواهيم رشد و پيشرفت كشور، به معناى يك توسعه ى همه جانبه باشد؛ يعنى در آن فقط رشد صنعتى و كشاورزى و ثروتمندتر شدن روزافزون جمعى ، با فقيرتر شدن يا فقير ماندن جمعى ديگر همراه نباشد.
    (48)

    2057398jhl6f0a9fa2057398jhl6f0a9fa



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #45
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    2057398jhl6f0a9fa2057398jhl6f0a9fa
    ملت ايران در دوران قاجار و پهلوى بشدّت تحقير شد
    يك ملت اگر نتواند عزت خود كه پشتوانه ى آن افتخارات و پايه ها و مايه هاى اصيل و حقيقى است ، فراهم بكند عزت ، زبانى نيست و با ادعا نمى شود آن را به دست آورد؛ عزت پشتوانه مى خواهد همه چيز از دست او رفته است ؛ حتى دانش كه وسيله ى پيشرفت است ، براى او سودى نخواهد بخشيد. عزت مهم است .
    ما در ايران اسلامى پايه ها و مايه ها و پشتوانه هاى عزت ملى ، عزت جهانى و عزت بين المللى را داريم ؛ اگر چه از كاروان دانش خيلى عقب افتاديم و اگر چه سياست ما در طول دورانى طولانى تا قبل از انقلاب هميشه سياست منفعل و زايده يى از سياستهاى جهانى بوده ؛ چه در اوايل دورهى قاجار كه فرنگيها به نيت نفوذ و اثرگذارى وارد كشور شدند البته قبل از آن رفت و آمدها داشتند، اما از آن وقتى كه آمدند در اين جاتاءثير بگذارند و توانستند و موفق شدند چه در اواخر دوران قاجار كه شما گرفتارهيا و محنتهاى ايران را در مقابل سياستهاى خارجى چه روس و انگليس كه دو تا نقطه ى اصلى بودند، چه حتى كشورهاى كوچك مى دانيد؛ و چه در دوران پهلوى كه به شكل ديگرى و بسيار سخت تر و عميق تر اين عزت دستخونش قرار گرفت دستخوش اهانتها، دستخوش تحقيرها و ملت ايران تحقير شد. در طول اين تقريبا صد و پنجاه سال كه حالا اين تعبير صد و پنجاه سال يا دويست سال را ما به اعتبارات مختلف تكرار مى كنيم ؛ عمدتا آن قسمت فعالش از اوايل قرن اخير هجرى است يعنى از هزار و سيصد و خرده يى شروع شده اين رفت و آمدهاى بشدت تحقير كننده و مواجه شدن با انفعال محض در دستگاههاى حكومتى ، وضع بسيار بدى را بوجود آورده بود؛ كه آن گذشته در وضع كنونى ما يقينا اثرهاى منفى داشته است .
    (49)



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #46
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    انگار نه انگار
    و اما استقلال در مساءله ى بسيار مهم خاورميانه كه جزو مسايل درجه ى يك دنياست الان سى ، چهل سال است كه مساءله ى فلسطين جزو مسائل طراز اول دنياست . ما در اين مساءله حرف يگانه يى داريم ؛ استقلال داريم ؛ حاضر نشديم الگويهاى ديگران را قبول كنيم . كشورهاى همسايه يك روز همين شعارها را مى دادند، منتها آنها تحت ضرورتهاى گوناگون و به خاطر گرفتاريهاى فراوانى كه داشتند واقعا گرفتارى داشتند مجبور شدند و رفتند تسليم همان الگوهايى كه آنها مى خواستند شدند، حالا با اختلافاتى كه طبعا باقى مى ماند، البته ملاحظه مى كنيد كه اين نرمش و اين گرايش ، مشكلى از مشكلات اين كشورها را حل نكرد. همچنانى كه هيچ مشكلى از فلسطينيها را حل نكرد. اين گرايش ذلت آميز و تن دادن ذلت آميز كه اينها در مقابل فشار آمريكا و صهيونيستها از خودشان نشان دادند، هيچ مشكلى را حل نمى كند؛ اين هم يك بحث ديگر است كه حالا جايش الان نيست .
    من به شما عرض بكنم ، در مقابل قدرتى كه شما قرار گرفتيد مثل قدرت آمريكا هر چه كه شما امتياز بدهيد، يك امتياز بعدى هم وجود دارد كه بايد بدهيد، اگر نداديد، همين هياهو و جنجال هست . اين جورى نيست كه اگر شما اين امتياز را داديد، ديگر جنجال تمام بشود؛ حالا بياييد مثلا مذاكره كنيد، بعضيها مى نشينند فكر مى كنند كه ما بر اثر مذاكره نكردن با آمريكا چه ضررهايى را داريم متحمل مى شويم ؛ يا بر اثر رابطه نداشتن با آمريكا چه ضررهايى را داريم متحمل مى شويم ؛ من از اين آقايان سؤ ال مى كنم خوب ، شماها ديپلماتيد، سياسى هستيد، روى اين مساءله بايد فكربكنيد كدام امتياز را اگر شما داديد، اين مشكلات برطرف خواهد شد؟ اگر مذاكره كرديد، مشكلات برطرف مى شويد؟ پشت ميز مذاكره نشستيد، اين مشكلات برطرف مى شود؟ مشكلاتى كه فرض مى شود از ناحيه آمريكاست ، آنها هم جاى خدشه و مناقشه ى فراوان دارد. يا اين كه نه ، پشت ميز مذاكره ، او وسيله اى پيدا مى كند كه حرف خودش را از همان موضع ابرقدرتى به شما بگويد كه امروز نمى تواند بگويد. امروز حداقل اين هست كه اگر بخواهند چيزى به ما بگويند، بايد يك نامه ى بى نام و بى نشان و بى عنوان و بى امضاء از طريق دور قمرى حافظ منافع بفرستند تا برسد دست يك نفرى ؛ اينها هم با همان لحن مى فرستند مى رود آن جا، انگار نه انگار.
    (50)

    2057398jhl6f0a9fa2057398jhl6f0a9fa


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #47
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    علماء توانستند جوانه هاى شيعه را در اين كشور به وجود آورند
    اگرچه مردم اردبيل بلكه بسيارى از مردم كشور نقش اردبيل و سابقه ى اردبيل و بزرگان اين شهر و منطقه را تا حدود زيادى مى شناسند؛ اما من مايلم از زبان من ، اين گفته شود كه اردبيل در طول دورانهاى گذشته و در دوران انقلاب و در دوران نهضت اسلامى ، نقشى مؤ ثر و پايدار در آن راههاى كه به صلاح ملت و اين كشور منتهى مى شده ، ايفا كرده است .
    در تاريخ گذشته ، در دوران طلوع صفويه ، اين سرزمين اردبيل توانست دو خدمت بزرگ به اين كشور بكند. اول اين كه توانست از كشورى كه بخشهاى آن از هم جدا و با هم در حال اختلاف و درگيرى بودند، يك كشور متحد، بزرگ و مقتدر، بوجود بياورد. قبل از طلوع صفويه و بعد از دوران سلجوقيان ، ايران كشورى بود كه هر بخشى آهنگ جداگانه يى مى نواخت ؛ از عزت و عظمت ايران در آن دورانها خبرى نبود. اين عزت را صفويه دادند؛ و صفويه از اردبيل طلوع كردند و خاندان عرفاى مجاهد و مبارز يعنى اولاد شيخ صفى الدين اردبيلى توانستند اين زمينه را بوجود بياورند، تا فرزندان آنها ايران را به همه ى عالم ، متحد، مقتدر، عزيز، سربلند و پيشرفته در دنياى آن روز معرفى كنند.
    خدمت دوم ، آن چيزى بود كه در واقع پشتيبانى معنوى آن عامل اول محسوب مى شود؛ يعنى احياى مذهب شيعه ، مذهب اهل بيت و ارادت به خاندان پيامبر. مردم از اين سرزمين همين مردم شجاع ، همين عشاير غيور با نام اميرالمؤ منين ، با نام حسين (ع )، با نام شهداى كربلا، با نام ائمه ى معصومين توانستند بروند و نام خدا، ياد اهل بيت و آئين مقدس اسلام و فقه متين جعفرى را در سرتاسر اين كشور، مستقر كنند و يك كشور يكپارچه ، محكم و مقتدر بوجود بياورند.
    اين اقتدارى بود كه از معنويت ، از دين و از تعاليم اهل بيت به وجود آمد. بزرگانى كه دراين مدت در طول چند قرن در اردبيل پرورش پيدا كرده اند، همه همين خط مستقيم را نشان مى دهند. خود شيخ صفى الدين اردبيلى ، برخلاف آنچه كه بعضى گمان مى كنند، يك صوفى مسلك از قبيل آنچه كه ادعا مى كنند، نبود؛ يك عالم ، يك عارف ، يك مفسر و يك محدث بود. آن طورى كه مرحوم علامه ى مجلسى بنا بر آنچه از اول نقل كرده اند ذكر مى كند، شيخ صفى الدين اردبيلى را در رديف سيد ابن طاووس و ابن فهد حلى ، علماى فقيه و در عين حال عارف بودند؛ و كسى بود كه در كنار علامه ى حلى در دستگاه شاه خدا بنده توانستند جوانه هاى شيعه را در قرن هفتم و هشتم در اين كشور به وجود بياورند و پايه ى فقهى و متين و استدلالى آن را در حوزه هاى علميه ، رايج كنند.
    بعد هم فرزندان او عرفاى مجاهد بودند؛ لذا گفته اند اردبيل ((دارالارشاد)) است . يعنى اين جا كسانى هستند كه ارشاد به دين مى كنند. بحث ، بحث دارالارشاد است ؛ صوفى گرى و كارها و سخنها و دعويهايى از اين قبيل نيست ، بحث بر سر معنويت دين و معنويت شيعه و خاندان اهل بيت ؛ لذا بعد از گذشت يكى دو قرن در اوايل صفويه در قرن دهم خورشيد درخشان فقاهت شيعه اول كسى از بزرگانى كه بعد از چند قرن در دنياى فقاهت اسلامى و شيعى از ايران درخشيد يعنى مرحوم ملا احمد محقق اردبيلى از اين شهر سربلند مى كند! قرنها، فقهاى شيعه از بلاد لبنان ، شام ، حله و عراق بودند، علمايى از ايران در رديف بزرگهاى فقهاى شيعه ، از بعد از قرون اول ، تا قرنهاى متوسط نداشتيم . اول كسى كه در اين ميدان قدم گذاشته است يك فحل اردبيلى است ؛ يك عالم بزرگ ، يك زاهد، يك عارف و يك محقق !
    (51)


    h7 89


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #48
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    ايستادگى در برابر روسها و دموكراتها، هنر شما مردم بود
    من فراموش نكنم ، از علماى بزرگ اين استاد ياد كنم ؛ از مرحوم حاج ميرزا محسن آقا مجتهد، از مرحوم حاج ميرزا على اكبر مجتهد مردان بزرگ از مرحوم حاج سيد يونس اردبيلى ، كه خود من در دوران جوانى در مشهد مقدس ، آن مرد را از نزديك مى شناختم كه عالم طراز اول بى معارض در خراسان بود. اينها بزرگانى هستند كه همگى هم در مقابل ظلم ، در مقابل فساد و در مقابل سلطه ى حكومتهاى ظالم مقاومت و ايستادگى كردند؛ مرحوم حاج سيد يونس يك جور، مرحوم حاج على اكبر آقا يك جور و ديگران به انحاء ديگر.
    اين ، شهر و استان شماست ؛ به فضل پروردگار، اين جا استان شد و امكان جذب كمك هاى دولتى براى اينجا به وجود آمد.
    من فراموش نكنم و عرض كنم كه در دوران جنگ تحميلى ، جوانان اين مرز و بوم در قالب لشكرها و يگانهاى مربوط به اين منطقه ، مجاهدت كردند و هزاران شهيد و جانباز و آزاده و ايثارگر، از اين منطقه ، تقديم انقلاب شد؛ همان كسانى كه با شجاعت خودشان مانند جوانان غيور در همه جاى كشور جلوى دشمن را گرفتند و استقلال كشور و نظام اسلامى خود را با قدرت ، حفظ كردند.
    همچنان كه مردم اردبيل دهها سال قبل و در قرن گذشته ، در مقابل روسهاى تزارى ، در مقابل بلشويكها، در مقابل عثمانيها آن وقتى كه لازم بود ايستادند؛ در مقابل مفسدين داخلى و دموكراتهاى بى وطن ، همين مردم بودند مردم اردبيل و ساير شهرهاى آن روز آذربايجان كه در مقابل آنها ايستادند. البته ديگران به نام خودشان تمام كردند؛ اما در حقيقت هنر شما مردم بود.
    دين ، وفادارى ، غيرت ، شجاعت و عشق و اخلاص به خاندان رسالت ، از جمله ى خصوصيات شما مردم عزيز است كه من آن را خوب مى شناسم و بسيارى از مردم كشورمان هم مى شناسند؛ همچنين عشق و ارادت به خاندان پيامبر، بخصوص به سيدا الشهداء حسين بن على (ع ) است .
    (52)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #49
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    در حكومتهاى قاجار و پهلوى به اردبيل عمدا بى اعتنايى مى شد!!
    خدا را شكر مى كنيم كه سلسله ى ديانت و شجاعت مردم و قوت معنوى اين مردم ، در كنار سلسله ى پيشرفت علم و تقوا در طول زمان در اين سرزمين امتداد پيدا كرده است . مردم اردبيل از قبل از دوران صفويه هم جزو معدود و مردمى در كشور ايران هستند كه توانستند لشكر مغول را دو مرتبه شكست بدهند. لشكر مغول ، هر جا مى رفتند، مردم را با ارعاب وادار به عقب نشينى مى كردند؛ در اردبيل ، لشكر مغول دو مرتبه از مردم اردبيل شكست خوردند و عقب نشينى كردند. بعد هم اين طوايف و ايلات شجاع و مردم مؤ من توانستند اين جا را نقطه ى شروعى قرار بدهند كه ايران بزرگ شيعى و مقتدر در دوران صفويه به وجود آيد.
    البته به شما بگويم در دوران حكومت قاجاريه و حكومت پهلوى ، صفويه مورد بغض بودند؛ به دلايل معينى اردبيل هم مورد بى اعتنايى قرار گرفت . همان قدرى كه صفويه به اردبيل پرداختند، قاجاريه و بعدا پهلوى ، در اين نقطه ى مرزى و دوردست ، بى اعتنايى كردند؛ آن چيزى كه به يادآنها نيامد، اردبيل بود! لذا اين شهر و اين منطقه ى سرسبز، حاصلخيز و با استعداد كه هم استعداد كشاورزى دارد، هم استعداد صنعتى ، هم امكان بازرگانى سالم خارجى ، يكى از منطق فقير و محروم ، شمرده مى شود!
    چرا؟ به خاطر انتقامى است كه بعضى از حكام بعد از صفويه ، مى خواستند از اين منطقه ، از اين م مردم و از قبايل قزلباشى آن روز كه از آنها دل پرى داشتند و بخشى از آنها در اردبيل بودند بگيرند.
    (53)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #50
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    2057398jhl6f0a9fa2057398jhl6f0a9fa
    چرا از آن دو رژيم جهانى الگو نگرفتيم ؟
    انقلاب يك تحول بنيادين بر اساس يك سلسله ارزشهاست و يك حركت به جلو محسوب مى شود. آنچه در كشور ما واقع شد، انقلاب اسلامى است ؛ تحول عظيمى در اركان سياسى و اقتصادى و فرهنگى جامعه و يك حركت به جلو و يك اقدام به سمت پيشرفت اين كشور اين ملت بود. البته در نظامى كه بر اساس انقلاب به وجود آمد، ما از شرق و غرب الگو نگرفتيم ؛ اين نقطه ى بسيار مهمى است . ما نمى توانستيم از كسانى الگو بگيريم كه نظامهماى آنها را غلط و بر خلاف مصالح بشريت مى دانستيم . بحث تعصب مذهبى و دينى و جغرافيايى مطرح نبود؛ بحث اين بود كه پايه هايى كه نظام هاى شرقى كمونيستى آن روز بر آنها بنا شده بود كه ارموز در دنيا ديگر چنين هويتى وجود ندارد همچنين پايه هايى كه نظامهاى غربى بر آنها بنا شده بود، پايه هاى غلطى بود؛ لذا ما نمى توانستيم و نمى خواستيم از آنها الگو بگيريم ؛ الگوى ما ارزشهاى ديگرى بود كه حالا به مقدارى از آن ارزشها اشاره كردم .
    اما چرا از آن دو رژيم جهانى رژيم شرقى كمونيستى و رژيم غربى سرمايه دارى الگو نگرفتيم ؟ چون رژيمهاى باطلى بودند. رژيمهاى كمونيست ، رژيمهاى مستبدى بودند كه با شعار حكومت مردمى سركار آمده بودند؛ اما اشرافى هم بودند؛ از لحاظ استبداد، در نهايت درجه ى استبداد بودند و حاكميت مطلق دولت بر اقتصاد، بر فرهنگ ، بر سياست و بر فعاليتهاى گوناگون اجتماعى و غيره به چشم مى خورد! در رژيمهاى شرقى ، مردم هيچكاره ى محض بودند. بنده از نزديك رفته بودم و اين كشورها را در اواخر عمرشان ديده بودم . حتى در راءس بعضى از كشورهاى عقب افتاده و فقيرشان هم يك رژيم به اصطلاح و به قول خودشان كارگرى سركار بود؛ اما همان رفتارهاى اشرافيگرى و همان كارهاى غلط دربارهاى قديم را تكرار مى كردند! نه انتخاباتى در اين كشورها بود نه راءى مردمى در كار بود، اما به خودشان دمكراتيك هم مى گفتند و ادعاى مردمى بودن مى كردند! مردم هيچكاره ى محض بودند: از لحاظ اقتصادى ، صد درصد وابسته به دولت ؛ از لحاظ كارهاى فرهنگى ، صددرصد وابسته به دولت ! معلوم بود كه چنين رژيمهايى محكوم به فنا بود. البته چون شعارشان ، شعارهاى براق و جذابى بود، توانستند در اطراف دنيا جوانانى را به سمت خودشان جذب كنند و حكومتهايى تشكيل بدهند؛ اما ديگر نمى توانستند عمرى بكنند؛ ديديد آخرش هم به كجا رسيدند؛ بعد از چند ده سال بكلى زايل شدند. طبيعى بود كه آن رژيمها براى ما قابل الگو گرفتن نبود. آن روزى كه انقلاب ما پيروز شد يعنى بيست و يك سل قبل از اين هيچ انقلابى در دنيا وجود نداشت كه وقتى پيروز مى شد، به همين حكومت شرقى حالا يا ماركسيستى ، يا سوسياليستى كه مرتبه ى رقيق ترش بود گرايش نداشته باشد؛ ليكن اسلام و ملت ايران و رهبر اين ملت آن را رد كردند و قبول نداشتند و كنار گذاشتند.
    از غرب هم نمى خواستيم و نمى توانستيم الگو بگيريم ؛ چون غرب چيزهايى داشت ، اما به قيمت نداشتن چيزهاى مهمترى . در غرب ، علم بود، اما اخلاق نبود؛ ثروت بود، اما عدالت نبود؛ تكنولوژى پيشرفته بود، اما همراه با تخريب طبيعت و اسارت انسن بود؛ اسم دمكراسى و مردم سالارى بود، اما در حقيقت سرمايه سالارى بود، نه مردم سالارى . الان هم همين طور است . اين چيزى كه من عرض مى كنم ، ادعاى من نيست ؛ من از قول فلان نويسنده ى مسلمان متعصب نقل نمى كنم ؛ از قول خودغربيها نقل مى كنم . الان در كشورهاى غربى و در خود آمريكا، آن چيزى كه به نام دمكراسى و انتخابات وجود دارد، صورت انتخابات است ؛ باطن آن ، حاكميت سرمايه است . من مايل نيستم كه از نويسندگان و كتابهاشان اسم بياورم ؛ اما خود نويسندگان امريكايى تشريح مى كنند و مى نويسند كه اين انتخابات شهرداريها، انتخابات نمايندگى مجلس و انتخابات رياست جمهورى ، با چه ساز و كارى انجام مى گيرد. اگر كسى نگاه كند، خواهد ديد كه در ان جا، آراء مردم تقريبا هيچ نقشى ندارد؛ آنچه كه حرف اول و آخر را مى زند، پول و سرمايه دارى و شيوه هاى تبليغاتى مدرن و همراه با فريب و جذاب از نظر آحاد مردم سطحى نگرى است ! اسم دمكراسى هست ، اما باطن دمكراسى مطلقا نيست . پيشرفتهاى علمى در غرب بود، اما اين پيشرفتهاى علمى وسيله يى براى استثمار ملتهاى ديگر شده بود. غربيها به مجرد اين كه يك قدرت علمى پيدا كردند، آن را به قدرت سياسى و اقتصادى تبديل كردند و به طرف شرق و غرب دنيا راه افتادند؛ هر جا كشورى ممكن بود رويش دست بگذارند و آن را استثمار بكنند، بى دريغ كردند؛ هر جا نكردند، ممكنشان نشد! در غرب آزادى بود، اما آزادى همراه با ظلم و بى بند و بارى و افسارگسيختگى . روزنامه ها در غرب آزادند و همه چيز مى نويسند؛ اما روزنامه ها د رغرب متعلق به چه كسانى هستند؟ مگر متعلق به مردمند؟! اين كه چيز واضحى است ؛ بروند نگاه كنند. شما در همه ى اروپا و همه ى آمريكا يك روزنامه ى قابل ذكر نشان بدهيد كه متعلق به سرمايه داريها نباشد! پس روزنامه كه آزاد است ، يعنى آزادى سرمايه دار كه حرف خودش را بزند؛ هر كس را مى خواهد، خراب كند؛ هر كس را مى خواهد بزرگ كند؛ به هر طرف مى خواهد، افكار عمومى را بكشد! اين كه آزادى نشد. اگر يك نفر پيدا شد و عليه صهيونيسم حرف زد مثل آن آقاى فرانسوى كه چند جلد كتاب عليه صهيونيستها نوشت و گفت اين كه مى گويند يهوديان را در كوره هاى آدم سوزى سوزاندند، واقعيت ندارد طور ديگرى با او رفتار مى كنند! اگر كسى وابسته به سرمايه داران نباشد، وابسته به مراكز قدرت سرمايه دارى نباشد، نه حرفش زده مى شود، نه صدايش به گوش كسى مى رسد، نه آزادى بيان دارد! بله ، سرمايه داران آزاداند كه به وسيله ى روزنامه ها و راديوها و تلويزيونهاى خودشان ، هر چه را كه دلشان مى خواهد، بگويند! اين آزادى ، ارزش نيست ؛ اين آزادى ، ضد ارزش است . مردم را به بى بند و بارى و به بى ايمانى بكشند؛ هر جا مى خواهند، اسلحه بفروشند؛ آزادى يعنى اين !
    طبيعى بود كه براى ملتى كه با جان خود و عزيزانش قيام كرده بود و در راءسش يك عالم ربانى و جانشين پيامبران بود، نظام غربى نمى توانست الگو باشد. پس ، ما الگو را نه از رژيم هاى شرقى و نه از رژيم هاى غربى گرفتيم ؛ ما الگو را از اسلام گرفتيم و مردم ما بر اثر آشنايى با اسلام ، نظام اسلامى را انتخاب كردند. مردم ما كتابهاى اسلامى خوانده بودند؛ با روايات آشنا بودند؛ با قرآن آشنا بودند؛ پاى منابر نشسته بودند. در اين دهه هاى اخير، روشنفكران مذهبى ازعلماء، روحانيون ، فضلا و دانشگاهيان كارهاى زيادى كرده بودند. مردم يك سلسله ارزشها برايشان جا افتاده بود و دنبال اينها بودند. در محيط رژيم گذشته هر چه نگاه مى كردند، از اين ارزشها خبرى نبود. انقلاب براى دستيابى به آن ارزشها بود.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 5 از 10 نخستنخست 123456789 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/