هنوز هم شيخ فضل الله را مى كوبند!!
بحرانها گاهى از درون يك مجموعه بروز مى كند. در درون حوزه ى علميه ، هيچ چيزى كه موجب بحران بشود، وجود ندارد نه دعواهاى مادى هست ، تا به اعتصاب و تحصن بكشند، نه تعارض در مناصب هست ، تا به بحرانهاى آن چنانى منتهى بشود شما نگاه كنيد، حوزه هاى علميه از درون خودشان هيچ بحرانى ندارند. حتى مجامع علمى ديگر، به دلايل گوناگون دارند؛ اما حوزه ها ندارد.
اين از امتيازات بزرگ حوزه هاى علميه است ؛ و اين ، دلايلى دارد، چون در حوزه كسى چيزى ندارد كه از دست بدهد! گفت :
چه داده اند به ما، تا دوباره بستانند؟
فلك به من چه كند تاج و افسرم گيرد
در حوزه ى علميه ، در مجموعه ى روحانيان ، كسى به كسى هيچ امتياز مادى نداده است كه بخواهد از او بگيرد؛ با جاهاى گوناگون ديگرى كه شما مثالهايش را مى زنيد، فرق دارد؛ اما تحميل بحران بر حوزه متصور است ؛ و كوشش مى شود كه اين بحران تحميل نشود، چه بحرانى ؟ بحران هويت ! اين يك بحران عملى نيست ؛ اما يك بحران روحى است ، كه حوزه به آن دچار نيست ، كسانى سعى مى كنند به زور حوزه را به اين بحران دچار كنند!
بحران هويت يعنى چه ؟ يعنى يك مجموعه نداند كه كيست و به چه درد مى خورد!! كوشش مى شود به حوزه تفهيم كنند كه شما براى نظام زندگى مردم ، لازم نيستيد! درست مثل اين كه به جامعه ى پزشكى تفهيم كنند كه شما مورد نياز مردم نيستيد، يا به جامعه ى معلمان كشور از كار بركنار بشوند، امروز تا شب كسى از دنيا نخواهد رفت ، و هيچ حايى منفجر نخواهد شد! به خاطر استقلال سطحى عاميانه ى جاهلانه يى ، به معلمان كشور بگويند كه شما وجودتان لازم نيست ، شما كه نباشيد، به غير از خودتان چه كسى گرسنه مى ماند!
به حوزه ى علميه ، به جايگاهى كه مشعل هدايت معنوى و سرنوشت اساسى انسانها در آن جا مى فروزد و مشتعل مى شود، به آنجا بگويند كه وجودتان لازم نيست . سعى مى كنند اين را تفهيم كنند! اين در حالى است كه هر يك از آحاد حوزه هاى علميه و روحانيت ، حس مى كنند كه وجود آنها مورد نياز حتمى و قطعى همه است .
درست همان كارى را مى خواهند بكنند كه رضاخان در اين مملكت مى خواست بكند، همان كارى كه از زمان ناصر الدين شاه بعد از قضيه ى تنباكو در اين كشور آغاز شد، چون قبل از قضيه ى تنباكو، دستگاه هاى قدرت و حكومت درصدد اين نبودند كه روحانيت را از صحنه خارج كنند، احتياجى نمى ديدند، به فكرشان هم نمى رسيد. اول بار، بعد از قضيه تنباكو بود كه در دستگاه سلطنتى ناصرالدين شاه قاجار همزمان با دستگاه انگليسيها اين فكر پديد آمد كه اين علما مزاحمند! نمى گذارند ما راحت كار خودمان را بكنيم ، سود خودمان را به دست بياوريم ، بند و بست خودمان را بكنيم ، سلطنت و حكومت خودكامه ى خودمان را ادامه بدهيم ، بند و بست خودمان را بكنيم ، سلطنت و حكومت خودكامه ى خودمان را ادامه بدهيم ! بايد آنها را از سر راه برداريم .
البته آن روز نمى شد ناشيانه عمل بكنند؛ يك ميرزاى آشتيانى كه از تهران خارج مى شد، همه ى تهران به هم مى خورد. مگر مى شد ميرزاى آشتيانى را مورد تعرض قرار بدهند! از راه ديگر وارد شدند؛ تهمت زدند، اهانت كردند! بعد در قضيه ى مشروطيت ، اين تهمت شكل مدرن ترى پيدا كرد، دست روشنفكرى هاى غربى رسيد، و اتفاقا آن علمايى بيشتر مورد اتهام و تحقير قرار گرفتند كه به توطئه ى دشمنان آگاهتر بودند، مى فهميدند كه دشمن چه دارد انجام مى دهد! كه مظهرش مرحوم شهيد فضل الله نورى است . خوب مى فهميدند كه در اين مملكت ، چه دارد اتفاق مى افتد!
من به طلبه هاى جوان توصيه مى كنم كه تاريخ مشروطيت را با دقت ياد بگيريد و بخوانيد، و بخصوص روى نقش شيخ فضل الله نورى كه خود از مناديان مشروطه بود، و بعد در مقابل آن مشروطه ى انگليسى زاده ايستاد تكيه كنيد. اين ، معنا دارد. خيلى راحت گفتند كه ايشان يك عالم بزرگ رشوه مى گيرد! يك روشنفكر مزدور و حقيقتا مزدور، نه مزدور به معناى مجازى يعنى واقعا از سفارت انگليس پول گرفته بود كه در روزنامه بنويسد ايشان رشوه مى گيرند! چه كار مى شود كرد، مى نويسد! هنوز هم تكرار مى شود، هنوز هم عليه شيخ فضل الله نورى به جرم آگهى مى نويسند.
هر روحانى كه آگاهتر باشد، بيشتر مورد تهاجم دشمنان اسلام و مسلمين است . امروز هم همين طور است . هر كس كه توطئه ى توطئه گران برنامه ريز و سياستگذاران عمده ى ضديت با اسلام و مسلمين را بهتر بفهمد و دقيقتر به آن توجه كند، بيشتر مورد بغض است !
هنوز هم آن هنوز است ، شما اگر كتابهايى را كه درباره ى مشروطيت نوشته شده است آنهايى كه به وسيله ى وابستگان به دستگاههاى استكبارى و استعمارى و سرسپردگان غرب و سرسپردگان انگليس است باز كنيد، مى بينيد به شيخ فضل الله نورى ، بعد از گذشت دهها سال ، دارند دشمنام مى دهند!
من هر وقت اين را مى بينم ، به ياد شعر اين شاعر همشهرى خودمان
(37) مى افتم .
تو در نماز عشق چه خواندى
كه سالهاست بالاى دار رفتى
و آن شحنه هاى پير
از مرده ات هنوز
پرهيز مى كنند.
بعد از گذشت دهها سال ، در كتابهايى تاريخ مشروطيت ، هنوز شيخ فضل الله نورى را مى كوبند! آن كتابهايى كه با قلم تراشيده به دست سفارتيان انگليس دارد نوشته مى شود! مى بينيد دشمن بايد از يك حركتى چقدر دردرش آمده باشد كه لطمه و ضربه زدن را رها نكند! امروز وضع شيخ فضل الله اين گونه است !
امام بزرگوار ما هم از اين قبيل بود كه على رغم اين كه شخصيت درخشان او، خضوع بينندگان حتى دشمنانش را جلب مى كرد، بيشترين طعن و دق از طرف دشمن به او شد! در همه ى ادوار چه قبل از حكومت ، چه بعد از حكومت به زبانهاى مختلف ، حتى بعد از رحلت ! اين طورى است .
شكل ديگرى از همين را رضاخان انجام داد؛ درب مدرسه را بستند، عمامه ها را برداشتند، روحانيت را خانه نشين كردند. حوزه ها را نابود كردند، علما را از مسند تدريس پايين آوردند، طلاب را آواره كردند! در حقيقت يك توقف علمى فاجعه آميز در حوزه هاى علميه تقريبا در طول قريب به بيست سال به وجود آوردند، كه اين خلاء هنوز هم بعد از گذشت پنجاه سال ، چهل سال محسوس است ! و براى اين كه روحانيت را از بين ببرند، چون طبيعت رضاخان قلدر بود، همان كار را با قلدى انجام داد!
بعد از رضاخان كه ديدند نمى شود، باز شكل ديگرى شروع كردند؛ و امروز هم باز همان حرفهاست ! يكى ، عالم درجه ى يك را متهم به رشوه گيرى مى كند! چه كسى را؟ ميرزا حسن آشتيانى را! ميرزا حسن آشتيانى در زمان خود، رئيس روحانيت درجه ى يك تهران بود! چنين آدمى ، احتياجى به رشوه گيرى دارد؟! دشمن است ديگر، نوشت ، گفت ! ملايى كه صدها خانوار به طور طبيعى عائله و نان خور او هستند، حالا مى رود از فلان ماءمور دولتى رشوه بگيرد! كارى را كه خودشان مى كردند، به بزرگانى از قبيل او نسبت دادند؛ شايد بتوانند او را خراب كنند، كه نتوانستند.
يك روز به آن شكل ، يك روز به كوبيدن شيخ فضل الله نورى با همين اتهام و انواع آن يك روز هم حالا به شكلهاى گوناگون ديگر سؤ ال مطرح كردند كه روحانيت به درد چه مى خورد؟ روحانيت براى تبيين دين است . هر كس ‍ دين را قبول دارد، مبين دين را هم احتياج دارد.
عده يى مى گويند شما روحانيون كه دين را با روش علمى و با متد ياد مى گيرند و استنباط و بيان مى كنيد، كنار برويد، تا ما بياييم و دين را بدون برخوردارى از متد و روش علم و مقدمات ، براى هر كه دلمان مى خواهد، بيان كنيم ! شما نباشيد، تا ما بگوييم . اين طور دلشان مى خواهد؛ سعى هم مى كنند كه اين را در حوزه هاى علميه توسعه بدهند و ترويج كنند. يكى از مسايل حوزه ها امروز اين است .
البته اين ، تاءثيرى نمى كند. حوزه ها مثل يك جريان اصيل و عميق و جوشان و لايزال ، ادامه دارند، ((و اما ما ينفع الناس فيمكث فى الارض )).
(38)
حوزه ى علميه نمى تواند نسبت به اين قضيه بى تفاوت باشد. من امروز دارم خدمت شما عرض مى كنم ، بدانيد كه اين سياست بلند مدت دشمنان است كه روى اين تكيه كنند. حوزه بايد سخن درست ، دقيق ، فقهى ، صادق و متقن خود را در اين زمينه بر روى دست بگيرد هم قولا، هم عملا بايد كارى كنيد كه اگر علامت سؤ ال روى روحانيت بگذاشتند، درست مثل اين باشد كه علامت سؤ ال روى جامعه ى پزشكى كشور گذاشته باشند؛ كه حقيقت قضيه هم همين است ، و اين طبابت از آن طبابت بالاتر وارجمندتر است .
البته يك چيزهايى را آدمهاى عادى نمى فهمند. اگر بگويند كه فلان كس ‍ دارد كار مى كند، بعد كسى بيايد و ببيند شما در داخل اتاق نشسته ايد و مطالعه مى كنيد، آدم دور از آبادى خواهد گفت كه اين آقا كار نمى كند! كار در نظر او، فقط بيل زدن است ! بله ، اين گونه است ؛ طبابت روح و طبابت معنوى ، طبابت از آسايش و امنيت روان است . فاى الفريقين احق بالامن ، اين را همه نمى فهمند؛ آدمهاى دقيقتر مى فهمند. بايد حوزه ها در اين زمينه به طور مطلق كار خودشان را بكنند؛ پاسخ روشن ، ثابت ، صريح و قاطع خودشان را بر سر دست داشته باشند، تا همه بتوانند استفاده كنند.
(39)

2057398jhl6f0a9fa2057398jhl6f0a9fa