از پشت شيشه همين طور به هياءت نظامى بنده نگاه مى كرد !
يك زمان برخى از آقايان علما منبر نمى رفتند؛ چون آن را خلاف شاءن خود مى دانستند؛ مى گفتند منبر رفتن دليل بى سوادى است ! ولى حالا شما ملاحظه كنيد، فردى مثل آقاى جوادى ، مرد ملاى فاضل - معقولا - مثلا در پايان يك ميتينگ منبر مى رود، سخنرانى مى كند و فرياد مى كشد. ببيندى الان باگذشته چه قدر فرق كرده است .
من يكى از دفعاتى كه سال 59 از اهواز به تهران مى آمدم ، چون لباس نظامى تنم بود، رويش قبا مى پوشيدم . رسم ما هم اين بود كه از راه كه مى رسيديم ، مستقيم خدمت امام مى رفتيم . عصر يك روز پنجشنبه كه براى نماز جمعه به تهران آمده بود مستقيم خدمت ايشان رفتم و چيزى راجع به جبهه گفتم و آمدم . شايد بار اولى بود كه از جبهه خدمت ايشان مى رسيدم . تا اين كه چكمه هايم را دم در بياورم ، ايشان از پشت شيشه همين طور به آن هياءت بنده كه لباس نظامى زير قبا تنم بود، نگاه مى كردند. وقتى رسيدم . دستشان را بوسيدم . خودشان گفتند كه يك وقت بود كه اين لباس شما خلاف مروت بود، و حالا بحمدالله وضع به اين جا رسيده است . من احساس كردم كه ايشان خوشحالند. در ابتدا قدرى هم در دلم ترديد بود. اول بار كه در اهواز قبا را كندم و لباس نظامى پوشيدم ، در ذهنم بود كه آيا اين كار درست است يا نه . بعد كه ديدم ايشان لبخند زدند و لطفى كردند، فهميدم كه خوشحالند. واقعا جاى امام خالى است . اگر ايان تشريف مى داشتند و مى ديدند كه آقايان در تكواندو، دان 4 دارند و اين گونه پيشرفت كرده اند. خيلى خوشحال مى شدند؛ اين واقعا در طريق همان خواست ايشان است . (1)
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)