انقلاب روسيه به خاطر كمبود نان بود!!
شايد بتوانم بگويم كه سرگذشت همه انقلابهاى دوران انقلابات - يعنى قرن بيستم - را خوانده ام و يادم نمى آيد كه ماجراى يكى از انقلابهاى اين كشورها را نخوانده و ندانسته باشم . از انقلاب كشور روسيه و شوروى گرفته ، تا آنچه كه در هند و مصر و كشورهاى امريكاى لاتين و ديگر كشورهاى آفريقايى و آسيايى پيش آمد.
در هيچ كدام از اين كشورها، آن حادثه يى كه در ايران اتفاق افتاد، اتفاق نيفتاد. اسم همه اينها، انقلاب بود. يعنى مثلا انقلاب در ايران و انقلاب در شوروى ، واقعا مشترك لفظى است ، ولى اصلا يك كار انجام نشده ؛ دو كار انجام شده است . آنچه كه در ايران اتفاق افتاد، با آنچه كه در كشور شوروى در سال 1917 اتفاق افتاد و منجر به انقلاب ماركسيستى و كمونيستى شد، بكلى متفاوت است . البته اينها مشتركات و وجوه تشابهى با هم دارند؛ اما حقيقتشان يك چيز نيست .
حالا اگر من بخواهم وارد اين بحث بشوم و فرقهايش را بگويم ، مى ترسم از اصل مطلب دور بمانم . اگر بخواهيم اجمالا مطرح كنيم ، بايد بگوييم در آن انقلابى كه در كشور شوروى اتفاق افتاد، محور و عامل قضيه ، عبارت از حزب يا تشكيلاتى بود كه با ايدئولوژى و تفكر خاصى ، در راس و رهبرى كشور قرار داشت . آنها سالها كار كردند، بعد هم آمدند وارد ميدان شدند و در حقيقت روى يك حركت مردمى اثر گذاشتند و بعد هم از آن حركت مردمى ، بل گرفتند.
بنابراين ، استفاده واقعى را آنها بردند كه در راس كار آمدند و حكومت كردند. آنها در مقابل مردم هم هيچ تعهدى نداشتند. اصلا از اول ، به مردم اجازه نفس كشيدن ندادند. در ايدئولوژيشان هم اين هست ؛ ديكتاتورى پرولتاريا. يعنى آن قوه - به قول و ادعاى آنها - كارگرى كه در راس كار قرار مى گيرد، اصلا ديكتاتورى مى كند و به كسى اجازه نفس كشيدن نمى دهد. آن كه فعال ما يشاء است ، همان راس قدرت و هيات حاكمه مى باشد كه عبارت از يك حزب است .
واقعا مردم در انقلاب روسيه و در كنار حزب ، چه كاره بودند؟ قضيه اين بود كه قبل از حكومت كمونيستها، حكومت معروف تزارها در راس كار قرار داشت كه زياد فساد و ظلم مى كرد، ولى در عين حال مردم زندگى مى كردند؛ يعنى هيچ نشانه يى از اين كه بناست اين اوضاع تغيير كند، وجود نداشت . حادثه يى پيش آمد كرد كه عبارت از كمبود نان بود. حالا تشكيلات دولتى ، يا خيانت كردند و يا بى عرضگى نشان دادند. البته در بحبوحه ى جنگ بين المللى اول بود و حكومت روسيه با آلمان و اتريش و آن گروه جنگ بين المللى اول مى جنگيد. ناگهان ، اين طرف ، كمبود نان پيدا شد و در شهر مسكو نان كم آمد و مردم به خاطر گرسنگى ، از خانه ها بيرون آمدند. اين ، واقعيت و متن تاريخ است و ادعا نيست . آن حزب هم از بلبشوى اوضاع جنگ استفاده كرده بود و كسانى را به داخل كشور فرستاده بود. تا ديدند كه قضيه اين طورى است ، به مساءله رنگ سياسى دادند و جنجالى درست كردند. بعد هم با طرح شعارها و هدايت حزبى ، مردمى را كه براى نان - نان به معناى واقعى ، يعنى قرص نان - شورش كرده بودند، عليه حكومت تحريك كردند. به عبارت ديگر، اگر در آن جا نان پيدا مى شد و به مردم مى دادند مى خوردند، شورش تمام شده بود! اين ، حادثه ى روسيه بود.
چه قدر خطا مى كنند كسانى كه وقتى مى خواهند انقلاب اسلامى را تحليل كنند، مى روند از سوابق و اندوخته هاى ذهنى خودشان نسبت به انقلابهاى ديگر استفاده مى كنند، تا اين انقلاب را تحليل كنند؛ در حالى كه اصلا اين انقلاب ، با آن ابزارها قابل تحليل نيست . در انقلاب روسيه ، قضيه ى نان بود؛ بعد هم آن گروه آمدند مردم را تحريك كردند. پيداست كه يك گروه متشكل سياسى ايدئولوژى دار زرنگ كهنه كار و سابقه دار در مبارزه ، وقتى بخواهند يك عده مردم را آنتريك كنند، راه بيندازند، به آنان شعار ياد بدهند و سياستشان بكنند، راحت مى توانند. زمينه ى مردم آماده بود، اينها هم نانها را در تنور گرم چسباندند، بعد هم خودشان هم كندند و استفاده بردند. اين ، انقلاب شد! غالب انقلابهايى كه در دنيا اتفاق افتاده ، يا چيزى شبيه اين است - حتى با نقش كمترى براى مردم - يا يك كودتاست .
(20)