نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 70

موضوع: *^*خاطرات و حكايتها - جلد چهارم *^*

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    كارها در دست متملقان خلفا بود
    كسانى كه در اين دوران ، تملق روسا و خلفا را مى گفتند، كارها در دست آنها بود. كارها براساس صلاحيت و شايستگان واگذار نمى شد. اصولا عرب ، به اصل و نسبت خيلى اهميت مى دهد. فلان كس ، از كدام خانواده است ؟ پدرانش ، چه كسانى بودند؟ اينها حتى رعايت اصل و نسب را هم نمى كردند. ((خالدبن عبدالله قصرى )) نوشته اند كه كسى بود كه مى گفت ، خلافت از نبوت بالاتر است : ((كان يفضل الخلافة على النبوة ))! استدلال هم مى كرد و مى گفت : وقتى شما به مسافرت برويد، كسى را به عنوان خليفه و جانشين خودتان مى گماريد كه به كارهاى خانه و دكانتان رسيدگى كند؛ اين خليفه است . بعد كه به مسافرت رفتيد، مثلا كاغذى هم مى فرستيد و پيغامى هم به يك نفر مى دهيد كه مى آورد؛ آن رسول است . حالا كدام بالاتر است ؟! كدام به شما نزديكتر است ؟! آن كس كه شما را در راءس ‍ خانوادتان گذاشتيد، يا آن كس كه يك كاغذ داده ايد، تا براى شما بياورد؟! بااين استدلال عوامانه ى ابلهانه ، مى خواست ثابت بكند كه خليفه از پيامبر بالاتر است ! به چنين آدمى كه چنين ايده يى را تبليغ مى كرد، پاداش ‍ مى داد.
    در زمان عبدالملك و بعضى پسرهاى او، يك نفر به نام يوسف بن عمر ثقفى را مدتهاى مدير بر عراق گماشتند. او سالها حاكم و والى عراق بود. اين شخص ، آدم عقيده يى بدختى بود كه از عقيده يى بودنش ، چيزهايى نقل كرده اند. مرد كوچك جثه و كوچك اندامى بود كه عقده ى كوچكى جثه ى خودش را داشت . وقتى كه پارچه يى به خياط مى داد تا بدوزد، از خياط سؤ ال مى كرد كه آيا اين پارچه به اندازه ى تن من است ؟ خياط به اين پارچه نگاه كرد و اگر مثلا مى گفت اين پارچه براى اندام شما اندازه است و بلكه زياد هم مى آيد، فورا پارچه را از اين خياط مى گرفت و دستور مى داد كه او را مجازات هم بكنند! خياطها اين قضيه را فهميده بودند. به همين خاطر، وقتى پارچه يى را به خياط عرضه مى كرد و مى گفت براى من بس ‍ است يا نه ، خياط نگاه مى كرد و مى گفت نه ، اين پارچه ظاهرا براى هيكل و جثه ى شما كم بيايد و بايد خيلى زحمت بكشيم ، تا آن را مناسب تن شما در بياوريم ! او هم با اين كه مى دانست خياط دروغ مى گويد، ولى خوشش ‍ مى آمد؛ اين قدر احمق بود! و همان كسى است كه زيدبن على (عليه الصلاة و السلام ) را در كوفه به شهادت رساند. چنين كسى ، سالها بر جان و مال و عرض مردم مسلط بود. نه يك اصل و نسب درستى ، نه يك سواد درستى ، نه يك فهم درستى داشت ؛ ولى چون به راءس قدرت وابسته بود، به اين سمت گماشته شده بود. اينها آفت است . اينها براى يك نظام ، بزرگترين آقتهاست .




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #2
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    نهضت اسلامى ايران ، انفجارى در عصر ماديگرايى
    در همين مقطع كه همه ى محاسبات مادى نشان مى داد كه آينده ى بشريت آن است ، ناگهان حادثه يى اتفاق افتاد. اين حادثه ، در اول توجه دنيا را خيلى هم به خودش جلب نكرد؛ اما برخلاف انتظار تفسير كنندگان و بينندگان ، روز به روز حجم و معنا و محيط تسلط و تصرف او وسيعتر شد و ناگهان به يك انفجار در يك نقطه ى عالم منتهى گرديد. آن وقت ، صاحبان قدرت جهانى احساس كردند كه تا حالا در ارزيابى اين پديده اشتباه مى كردند. به فكر علاج افتادند، ولى ديگر نتوانستند. آن حادثه چيست ؟ حادثه ى نهضت روحانيت و نهضت دين در ايران در سال 1341.
    آن روزى كه اين حادثه اتفاق افتاد، كسى در دنيا براى آن اهميتى قايل نشد. حتى آن وقتى كه پانزده ى خردادى به وجود آمد و آن كشتار و آن مسايل اتفاق افتاد، در دنيا آن قدر انعكاسى پيدا نكرد. نه كسى را خيلى اميدوار كرد، نه كسى را خيلى ترساند. شعله يى بود، بعد هم ديدند مثل اين كه فروكش كرد. مانند آن كه شعله ى تراشه و پوشال و تركه و كارتن و مقوا، يك مرتبه مى گيرد و بعد از چند لحظه هم فرو مى نشيند و همه خيال مى كنند تمام شد؛ غافل از اين كه آن هيزمها و كنده هاى بسيار قطور و آتشدار، زير اين شعله ها بود. آنها گرفته ، كسى هم درست ملتفت نيست و لحظه به لحظه هم آتش ماندگار و دير پا توليد مى كند. اين آتشها توليد شد، تابه بيست و دوم بهمن و تشكيل جمهورى اسلامى رسيد و ناگهان كشورى براساس دين و معنويت ايجاد شد كه ديگر وقت گذشته بود. يعنى به مجردى كه اين نظام به وجود آمد، براى دشمنان دين و معنويت ، كار از كار گذشت و هر چه ضربت زدند و مظلومش كردند، نفوذ معنويش و توجه دلهاى مسلمين در دنيا به آن بيشتر شد. آتشهايى در اين جا و آن جا گرفت و شايد بعضى هم خودشان درست ندانند كه از كجا سرچشمه گرفت . در خبرها ديديد و شنيديد كه در آفريقا و منطقه فرانسوى زبان شمال آن - كه متاءسفانه اروپاييها از لحاظ فرهنگ هم در آن جا خيلى سرمايه گذارى و نفوذ كرده اند - چه وقايعى رخ داد.
    (17) من از نزديك ، وضع مردم و مسلمانى مردم را- تا آن جايى كه به آنها تحميل شده - ديده ام كه چگونه است . در شرق دنياى اسلام (هند و كشمير و تركستان شرقى ) هم احساسات مسلمين را مى بينيد.
    ديگر كار از كار گذشته است ؛ يعنى آن جريانى كه اوج پيدا مى كرد، قطع شد. من و شما در لحظه ى اين قطع قرار گرفتيم .
    ثم جعلنا خلائف فى الارض (18). من و شما همان كسانى هستيم كه اگر درست حركت كنيم ، عمل و تصميم و قاطعيت و اراده مان خواهد توانست اين راه را ترسيم كند و ماندگارى و سلامت آن را تضمين نمايد.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #3
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    30051311531226880279
    معنويت حق خود را از اقتدار جهانى در دنيا به دست خواهد آورد.
    اين را بدانيد كه وضع دنيا عوض خواهد شد و معنويت ، حق خود را از اقتدار جهانى در دنيا به دست خواهد آورد. هيچ ترديدى در اين نيست . اين ديگر امكان ندارد كه قدرتهاى بزرگ مثل امريكا و غيره ، فرض كنند كه اين حركت شتابنده معنويت را در دنيا از بين خواهند برد. هر كارى با نظام جمهورى اسلامى بكنند، بازتاب مظلوميت اين نظام و ايستادگى و مقاومتش ، تاثير برانگيزاننده تر و زنده كننده ترى در سطح دنياى اسلام خواهد داشت و كسانى را برخواهد انگيخت ؛ كما اين كه تا امروز هر حادثه يى همين گونه بوده است .
    جنگ را بر ما تحميل كردند. ما از جنگ ضربات مادى و معنوى زيادى ديديم ، اما خسارت نكرديم ؛ زيرا با وجود اين ضربات ، اسلام عزيز شد و همه در دنيا فهميدند كه اگر ملتى مومن شد و به خدا و قرآن و روز جزا معتقد گرديد و جوانانش در ميدان جنگ ، اين گونه با مظلوميت جنگيدند، تا حدى كه دشمن را ناكام كردند، سربلند و پيروز است . همه قدرتهاى دنيا دستشان را روى هم گذاشتند، تا بتوانند به قصد ساقط كردن نظام اسلامى ، بخشى از اين كشور را جدا كنند و تماميت اراضى ايران را از بين بردند؛ ولى نتوانستند اين ، شكست قدرتهاى بزرگ نيست ؟ اين ، غلبه و عزت و توانايى ملت ما نيست ؟
    امروز، هم اروپاييها و هم امريكاييها و هم روسها و هم خيلى از كشورهاى ديگر - كه مى دانستيم به عراق كمك مى كنند و خيلى از كشورها را هم كه نمى دانستيم - خودشان اعتراف مى كنند كه در طول جنگ ، چه قدر به عراق كمك كرده اند. يعنى ناتو، امريكا و ورشو - سه محور اصلى قدرت نظامى - دست روى دست هم گذاشتند و به يك طرف كمك كردند، تا آن طرف ديگر را شكست بدهد و او را به عقب بنشاند و حكومتش را ساقط و سرزمينش را تجزيه كند؛ ولى نتوانستند. اين ، واقعا خيلى عظمتى است ؛ عظمت اسلام . پس ، اسلام در اين جنگ عزيز شد و مسلمانان فهميدند كه اسلام با يك ملت چه مى كنند
    (19).

    30051311531226880279



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #4
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    انقلاب روسيه به خاطر كمبود نان بود!!
    شايد بتوانم بگويم كه سرگذشت همه انقلابهاى دوران انقلابات - يعنى قرن بيستم - را خوانده ام و يادم نمى آيد كه ماجراى يكى از انقلابهاى اين كشورها را نخوانده و ندانسته باشم . از انقلاب كشور روسيه و شوروى گرفته ، تا آنچه كه در هند و مصر و كشورهاى امريكاى لاتين و ديگر كشورهاى آفريقايى و آسيايى پيش آمد.
    در هيچ كدام از اين كشورها، آن حادثه يى كه در ايران اتفاق افتاد، اتفاق نيفتاد. اسم همه اينها، انقلاب بود. يعنى مثلا انقلاب در ايران و انقلاب در شوروى ، واقعا مشترك لفظى است ، ولى اصلا يك كار انجام نشده ؛ دو كار انجام شده است . آنچه كه در ايران اتفاق افتاد، با آنچه كه در كشور شوروى در سال 1917 اتفاق افتاد و منجر به انقلاب ماركسيستى و كمونيستى شد، بكلى متفاوت است . البته اينها مشتركات و وجوه تشابهى با هم دارند؛ اما حقيقتشان يك چيز نيست .
    حالا اگر من بخواهم وارد اين بحث بشوم و فرقهايش را بگويم ، مى ترسم از اصل مطلب دور بمانم . اگر بخواهيم اجمالا مطرح كنيم ، بايد بگوييم در آن انقلابى كه در كشور شوروى اتفاق افتاد، محور و عامل قضيه ، عبارت از حزب يا تشكيلاتى بود كه با ايدئولوژى و تفكر خاصى ، در راس و رهبرى كشور قرار داشت . آنها سالها كار كردند، بعد هم آمدند وارد ميدان شدند و در حقيقت روى يك حركت مردمى اثر گذاشتند و بعد هم از آن حركت مردمى ، بل گرفتند.
    بنابراين ، استفاده واقعى را آنها بردند كه در راس كار آمدند و حكومت كردند. آنها در مقابل مردم هم هيچ تعهدى نداشتند. اصلا از اول ، به مردم اجازه نفس كشيدن ندادند. در ايدئولوژيشان هم اين هست ؛ ديكتاتورى پرولتاريا. يعنى آن قوه - به قول و ادعاى آنها - كارگرى كه در راس كار قرار مى گيرد، اصلا ديكتاتورى مى كند و به كسى اجازه نفس كشيدن نمى دهد. آن كه فعال ما يشاء است ، همان راس قدرت و هيات حاكمه مى باشد كه عبارت از يك حزب است .
    واقعا مردم در انقلاب روسيه و در كنار حزب ، چه كاره بودند؟ قضيه اين بود كه قبل از حكومت كمونيستها، حكومت معروف تزارها در راس كار قرار داشت كه زياد فساد و ظلم مى كرد، ولى در عين حال مردم زندگى مى كردند؛ يعنى هيچ نشانه يى از اين كه بناست اين اوضاع تغيير كند، وجود نداشت . حادثه يى پيش آمد كرد كه عبارت از كمبود نان بود. حالا تشكيلات دولتى ، يا خيانت كردند و يا بى عرضگى نشان دادند. البته در بحبوحه ى جنگ بين المللى اول بود و حكومت روسيه با آلمان و اتريش و آن گروه جنگ بين المللى اول مى جنگيد. ناگهان ، اين طرف ، كمبود نان پيدا شد و در شهر مسكو نان كم آمد و مردم به خاطر گرسنگى ، از خانه ها بيرون آمدند. اين ، واقعيت و متن تاريخ است و ادعا نيست . آن حزب هم از بلبشوى اوضاع جنگ استفاده كرده بود و كسانى را به داخل كشور فرستاده بود. تا ديدند كه قضيه اين طورى است ، به مساءله رنگ سياسى دادند و جنجالى درست كردند. بعد هم با طرح شعارها و هدايت حزبى ، مردمى را كه براى نان - نان به معناى واقعى ، يعنى قرص نان - شورش كرده بودند، عليه حكومت تحريك كردند. به عبارت ديگر، اگر در آن جا نان پيدا مى شد و به مردم مى دادند مى خوردند، شورش تمام شده بود! اين ، حادثه ى روسيه بود.
    چه قدر خطا مى كنند كسانى كه وقتى مى خواهند انقلاب اسلامى را تحليل كنند، مى روند از سوابق و اندوخته هاى ذهنى خودشان نسبت به انقلابهاى ديگر استفاده مى كنند، تا اين انقلاب را تحليل كنند؛ در حالى كه اصلا اين انقلاب ، با آن ابزارها قابل تحليل نيست . در انقلاب روسيه ، قضيه ى نان بود؛ بعد هم آن گروه آمدند مردم را تحريك كردند. پيداست كه يك گروه متشكل سياسى ايدئولوژى دار زرنگ كهنه كار و سابقه دار در مبارزه ، وقتى بخواهند يك عده مردم را آنتريك كنند، راه بيندازند، به آنان شعار ياد بدهند و سياستشان بكنند، راحت مى توانند. زمينه ى مردم آماده بود، اينها هم نانها را در تنور گرم چسباندند، بعد هم خودشان هم كندند و استفاده بردند. اين ، انقلاب شد! غالب انقلابهايى كه در دنيا اتفاق افتاده ، يا چيزى شبيه اين است - حتى با نقش كمترى براى مردم - يا يك كودتاست .
    (20)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #5
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    30051311531226880279
    داستان عجيب حضرت سليمان و شكستن شيشه غرور بلقيس !
    در اين سوره ى مباركه نمل ، من تاءمل مى كردم . ماجراى سليمان پيامبر (على نبينا و عليه السلام ) كه در اين سوره ، مقدارى از آن ذكر شده ، خيلى عجيب است . تقريبا همه ى قضايا، دور همين محور دور مى زند. سوره ، با ماجراى موسى شروع مى شود و به فرعون - كه علو و استكبار فرعونى را ذكر مى كند- منتهى مى شود. يعنى اين كه يك انسان ، به قدرت و عزت ظاهرى خود، آن قدر ببالد كه دنيايى از او به وجود بيايد كه از فرعون به وجود آمد. بلافاصله وارد قضاياى سليمان و داود مى شود: و لقد اتينا داود و سليمان علما.(24)خداى متعال ، علم و ملك و قدرت را به اينها داد؛ تا جايى كه سليمان به مردمى كه در اطرافش بودند، خطاب كرد و گفت :و اوتينا من كل شى ء.(25) همه امكاناتى كه براى يك قدرت يگانه لازم است ، خداى متعال به سليمان عطا كرده بود. ملك سليمانى ، حكومت سليمانى ، محصول تلاش چند صد ساله ى بنى اسراييل است ؛ يعنى حق ، همان حقى كه موسى آن را بر فرعون عرضه كرد. آن كلمه ى توحيدى كه در بنى اسراييل ، ساليان درازى تعقيب شد، مظهر حكومت اين حق و كلمه ى توحيد، حكومت داود است و بعد از او، حكومت سليمان پيامبر كه حكومت عجيبى است .
    تمام داستان سليمان ، از اول تا آخر - تقريبا آن مقدارى كه خداى متعال در اين سوره ذكر مى كند - پيرامون اين نكته است كه اين انسان مقتدر عظيم الشاءنى كه نه فقط كليدهاى قدرت مادى و معمولى و عادى ، بلكه كليدهاى قدرت معنوى و همچنين كليدهاى قدرت غير معتاد و غير معمولى ، در اختيار او بوده و يك قدرت بى نظير داشته كه هيچ كسى قبل از سليمان و بعد از سليمان ، به چنين حكومت و قدرتى نرسيده ؛ در اوج اين قدرت ، اين انسان در مقابل پروردگار عالم ، خاضع و خاشع است : ((نعم العبد انه اواب ))
    (26) در آيات متعددى از قرآن - چه در سوره ى نمل ، چه در سوره ى سبا، چه در سوره ى صاد، چه در سوره ى بقره - پروردگار عالم ، از سليمان اسم آورد و او را به عنوان ((اواب )) و بنده يى كه براى خدا تواضع مى كند و به خدا بر مى گردد و همه ى امور خود را به خدا محول مى نمايد، توصيف مى كند.
    در اين بخش از داستان سليمان هم كه در سوره ى نمل آمده ، همين طور است . اول ، از داستان مورچه ها شروع مى كند حتى اذا اتو وادالنمل قالت نملة يا ايها النمل ادخلوا مساكنكم لايحطمنكم سليمان و جنوده .
    (27) سخن مورچه يى به مورچه هاست كه مى گويد:و هم لايشعرون .(28) يعنى سپاهيان سليمان ، در حالى كه آنها نمى دانند و نمى فهمند و توجه ندارند، شما را لگد نكنند. سليمان پيامبر، اين سخنان را مى فهمد. اين ، قدرت الهى است . حالا اين پيامبر، چگونه اين امواجى را كه از مورچه ها ساطع مى شود و و سيله ى ارتباط يك مورچه با مورچه هاى ديگر است و براى انسان غير قابل فهم و درك ، درك مى كند؟ اين ، جزو قدرتهاى الهى است كه علمنا منطق الطير.(29) سليمان پيامبر، سخن گفتن پرندگان را درك مى كند. اينها چيزهايى است كه هر چه علم پيشتر مى رود و خصوصياتى از پرندگان و جانوران و گياهان را براى ما روشن مى كند، بيشتر قابل فهم و قابل قبول مى شود.
    يك روز بود كه هر كدام از اين حرفها مطرح مى شد، ذهن مادى مردم و حتى علما، آن را رد مى كرد. تقريبا در حدود صد سال پيش ، مفسران و روشنفكرانى با تفكرات صد در صد مادى و نفى معنويت ، در هند و مصر بودند كه با افكار قرن نوزدهمى اروپا، ماءنوس و آشنا بودند. اينها هر چيزى از اين قبيل را ديدند به معناى ديگرى حمل كردند؛ در حالى كه هيچ احتياجى به اين نيست . پيشرفت دانش ما، چيزهاى زيادى از اين قبيل راثابت كرده كه مى شود فهميد. ادعا كرده اند كه آنها را هم فهميده اند و قابل درك است ! على اى حال ، قرآن ناطق صريح ، جاى شبهه يى ندارد و ما آن را قبول داريم و اين معنا، براى ما قابل فهم است .
    بعد از آن كه آن قدرت عظيم ، سخن مورچه را مى شنود،فتبسم ضاحكا من قولها:
    (30) از سخن مورچه تبسم مى كند! اين ، يك چيز خيلى شيرين و سمبليك است . مورچه ، مظهر ضعف و خردى و حقارت است و سليمان ، مظهر قدرت انسانى و مظهر عظمت است . از اين عظمت ، بيشتر نمى شود. در مقابل سخن طعن آميز حقيرترين موجودات ، خشمناك نمى شود و در صدد مقابله و انتقام بر نمى آيد. اين ، روحيه ى خيلى عجيبى است . البته در پيامبر، چنين روحيه هايى قابل تصور است ؛ اما براى انسانهاى معمولى ، اين مقدار حلم و ظرفيت روحى ميسور نيست .
    نكته يى در همين داستانهاى مربوط به سليمان پيامبر هست كه در قرآن كريم ، روى آن تكيه شده و قابل توجه است . آن نكته هم در همين روال مى باشد. عرض كردم كه اين بخش مربوط به سليمان در اين سوره ، كاءنه همه اش در اطراف همين قضيه است ؛ يعنى نشان دادن اين كه انسانهاى قدرتمند، چگونه ممكن است در مقابل خداى متعال خاضع و خاشع بشوند، خودشان را نببنند، حيثيت و منيت خود را به حساب نياورند، در مقابل خدا هيچ باشند و چگونه اين ، مايه ى كمال انسانى است . سعى شده ، اين نشان داده بشود.
    وتى سليمان اطلاع پيدا كرد كه حكومت ملكه ى سبا - بلقيس - وجود دارد، پيغام فرستاد كه الا تعلوا على واتونى مسلمين .
    (31) يعنى اين قدرت فايقه ى الهى ، همه ى قدرتهاى فرعونى و شخصى و شيطانى را از بين مى برد و همه را در مقابل خداى متعال تسليم مى كند. شهر سبا، حدودا محلى در يمن يا نزديك شمال آفريقا بوده كه البته محل دقيق آن ، مورد اختلاف است . سليمان به بلقيس پيغام مى دهد كه بايستى در مقابل قدرت سليمانى تسليم بشويد. بلقيس ، هديه يى به خدمت سليمان مى فرستد؛ ولى سليمان هديه ى آن را رد مى كند. نشان مى دهد كه مساءله ، مساءله ى مبادلات مالى و معامله نيست ؛ مساءله ى ايمان و تسليم در مقابل خداست .
    وقتى بلقيس وارد منطقه ى قدرت سليمان و مشرف به قصر او مى شود، سليمان دستور مى دهد كه يك قصر و ايوان و مححل معظمى از جنس ‍ شيشه درست كنند؛ چون قدرت مافوق عادت در اختيار سليمان بود:يعلمون له ما يشاء من محاريب و تماثيل .
    (32) قصر يا ايوان با عظمتى از جنس شيشه درست كردند. وقتى كه بلقيس خواست وارد آن مححوطه بشود، از شفافيت اين شيشه ها، خيال كرد اينها آب است . و چون ناچار كه وارد بشود - گفته بودند كه بايد وارد بشوى - لباسش را بلند كرد كه به آب تر نشود. وقتى لباسش را بلند كرد، سليمان به او گفت :انه صرح ممرد من قوارير:(33) اينها آب نيست ، شيشه است . برو، نمى خواهد لباست را بلند كنى !
    در اين جا، اين عظمت سليمانى - كه علم و قدرت و عزت و ثروت و همه چيز را جمع كرده بود و در اختيارش قرار داده بود - ناگهان غرور بلقيس را شكست و آن مانع اصلى براى اسلام و مسلمان شدن و ايمان آوردن او را از سر راه برداشت . به هر حال ، او هم پادشاه و فرد قدرتمندى بود. وقتى قدرتمندان در مقابل يكديگر قرار مى گيرند، بيشتر تكبر مى ورزند و روح كبر آلود و آن نفس سركش خودشان را بيشتر ميدان و پرورش مى دهند؛ معارضه است ديگر. در مقام معارضه ، خصوصيت فرعونى انسان ، بيشتر ظاهر مى شود. با اين وضعيت ، ممكن نبود كه بلقيس ايمان بياورد. اگر ايمان هم مى آورد، ايمان ظاهرى و از روى ترس بود. چرا؟ چون حالت سلطنت و قدرت و جبروت ، در باطنش اجازه نمى داد كه او ايمان بياورد. وقتى در مقابل اين عظمت قرار گرفت - عظمتى كه در كمال قدرت و پيچيدگى ، در يك انسان جمع شده است ؛ اما در عين حال ، اين انسان خودش را بنده ى خدا مى داند - ناگهان آن شيشه ى عجب و غرور درون بلقيس شكسته شد؛قالت رب انى ظلمت نفسى .
    (34) بعد از آن كه اين آيت عظيم را ديد، اين جا بود كه بلقيس ، زبان به مناجات پروردگار باز كرد و گفت : پروردگارا! من به خودم ظلم كردم .واسلمت مع سليمان .(35) از روى دل ، اسلام آورد؛ يعنى آن مانع برطرف شد.
    در اين جا هم خداى متعال نشان مى دهد كه يك انسان ، مادامى كه اسير طلسم كبر و كبريايى و جبروت درونى خودش است ، ممكن نيست ايمان بياورد. وقتى اين طلسم شكست ، ايمان آوردن او هم آسان مى شود. اين ، آن درس بزرگ قرآنى و اسلامى است . تمام مشكلاتى كه در دنيا پيدا شده ، به خاطر همين كبرياييها پيدا شده است . افرادى كه امروز در دنيا داراى قدرت هستند - قدرتهاى بزرگ پوشالى ، قدرتهايى كه هيچ چيز نيست - امروز قدرتمندند؛ اما فردا به خاك سياه نشسته اند. امروز يك سلطان است ؛ اما دو روز بعد، يك هفته ى بعد، موجود عاجز و ناتوانى است كه قدرت دفاع از جان خودش را هم ندارد! چه قدر تاريخ از اين قضايا پر است . اين ، چه قدرتى است ؟ اين ، چه جبروتى است كه انسان به آن بنازد و ببالد؟
    (36)


    49  4


    30051311531226880279


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/