49932299639013682790
چقدر خوب شد اصرار ما را نپذيرفتيد.
49932299639013682790
چند روز قبل از پايان سال 65 كه خدمت امام بوديم ، چون يكى از روزهاى فروردين 66 با ولادت يكى از ائمه عليه السلام مصادف مى شد؛ من و آقاى هاشمى رفسنجانى و حاج آقا اصرار كرديم كه ايشان در حسينيه ى جماران با مردم ديدارى داشته باشند. امام استنكاف كردند و قاطع گفتند: حالش ‍ را ندارم . من در ايام نوروز، به مشهد رفته بودم و آقاى هاشمى هم از جبهه ديدار داشتند. در همان روزها، ناگهان قلب امام مشكلى پيدا مى كند و چون حاج آقا - كه حق بزرگى بر گردن همه ى ملت دارد و امام را در اين چند سال حفظ كرد - همه ى وسايل را براى بهبود امام مهيا كرده بود؛ فورا به وضيعت جسمانى ايشان رسيدگى شد و خطر برطرف گرديد.
وقتى در بيمارستان قلب ، بر بالين ايشان حاضر شدم ، عرض كردم : چقدر خوب شد كه آن شب ، اصرار ما را براى ملاقات با مردم نپذيرفتند و الا اگر خبر اين ملاقات اعلام مى شد؛ مردم به زيارت شما مى آمدند و آن وقت شما با اين حال نمى توانستيد مردم را ملاقات كنيد و انعكاس آن در دنيا خوب نبود. اين كار شما، خواست خداوند و كمك الهى بود و در آن زمان ، تصميم بجايى گرفتيد. ايشان در پاسخ من گفتند: آن طور كه من فهميدم ، مثل اين كه از اول اين انقلاب تا حالا، يك دست غيبى يى در همه ى كارها دارد ما را هدايت و پشتيبانى مى كند.
واقعا همين طور است و الا محاسبات سياسى ، اقتصادى و محاسباتى كه بر اساس آن ، دنيا دارد اداره مى شود؛ اين نتايج را به دست نمى دهد.
(4)