رياست من چه لزومى دارد؟
49932299639013682790
در سال هاى 55 - 56 بنده و بعضى از دوستان دائما ذكر و فكرمان ايجاد تجمع و هماهنگى بين فعاليت هاى مبارزه اى بود كه در تهران و جاهاى ديگر مثل قم و مشهد و ديگر جاها پيش مى آمد و اين پراكندگى نيروها آن روز به ما خيلى ضربه مى زد و چند نفرى مثل بنده و آقاى هاشمى و تعداد ديگر، دائما به اين مساله فكر مى كرديم و بر اساس همين فكرها بود كه من سال 54 يا 55 وقتى مى آمدم تهران ، لدى الورود به منزل آقاى بهشتى مى رفتم و بارها ايشان را در منزل ملاقات مى كردم و مى گفتم : ما بايد گروهيه از اين رفقاى مبارز و اهل علم را جمع كنيم . شما نظرتان چيست ؟ ايشان تاييد مى كردند و من مى گفتم بايد اين كار با رياست شما باشد.
گفتند رياست من چه لزومى دارد؟
گفتم : نه تنها با شركت شما، بلكه با رياست شما، چون اگر شما نباشيد نمى شود. ايشان هم قبول كردند. بالاخره منتهى شد به جلسات ما كه بعدها بعدها در مشهد شكل گرفت . ايشان هم در مشهد بودند و من نمى دانم اين چه احساسى بود كه به ماها مى گفت بايد آقاى بهشتى در اين كر باشد و اين چيزى بود كه آن روز ما از جهت گيرى مبارزه آقاى بهشتى پيدا كرده بوديم و اين كه شما گفتيد مردم نمى دانند ايشان مبارز بوده ، يك تصور غلط است . البته نوع مبارزه ى ايشان با آن حركتى كه ما داشتيم تفاوت مى كرد، لكن بلاشك سمت گيرى ايشان در جهت مبارزه بود و اگر ايشان اين راه را نمى رفت كس ديگرى نمى توانست برود.
(58)