گريه هاى نيمه شب و احترام عجيب به پدر
49932299639013682790
در ابعاد شخصيت اين بزرگوار جنبه ى عرفانى و اخلاق شهيد مطهرى هم بايد مطرح بشود، براى اين كه واقعا فصول بسيار شورانگيزى در زندگى اين شخصيت عزيز وجود دارد كه در آن قسمت هم بد نيست صحبتى بشود و اگر جنابعالى خاطره اى داريد و يا من يك چيزى به يادم بيايد بگويم مناسب است و بنابراين مرحوم مطهرى رضوان الله تعالى عليه انسانى بود كه ظاهر آن حالت استدلال و مثلا منطقى برخورد كردن هايش با رقتها و لطافتها جور در نمى آمد باطن بسيار رقيق و لطيفى داشت . يك وقت ايشان در حدود سالهاى شايد 52 و 53 به مناسبتى گفتند من مايل هستم فرصتى پيدا كنم و كارهاى دانشگاهى مدرسى را كنار بگذارم و بروم قم و تعبير ايشان شايد اين بود كه مثلا خدا را ببينم يا حق را و مثلا به لقاء حق برسم . يك چنين تعبيرى ايشان داشت كه بروم آن جا و كار فرهنگى تواءم با خلوت مناسب با عبادت و رياضت و تهجد بكنم ؛ يعنى يك چنين روحى ايشان داشت و مرد بسيار رقيق و ظريفى بود كه بشدت تحت تاءثير هيجانات عرفانى و معنوى قرار مى گرفت ، لذا با ديوان حافظ و اشعار عرفانى ماءنوس ‍ بود. و هم چنين با قرآن زياد ماءنوس بود و تصور مى كنم اين جور بود كه هر شب تا مقدارى قرآن نمى خواندند نمى خوابيدند، چون اين را من از سفرهايى كه ايشان به مشهد داشتند يا با هم به فريمان رفته بوديم ، يا در مشهد با ايشان بيتوته كرده بوديم ديده بودم كه ايشان قبل از خوابيدن حتما قرآن مى خواندند، اهل تهجد بودند و نماز شب را با حال مى خواندند.
يك شب كه منزل ما بودند خانواده ى ما نيمه هاى شب از صداى گريه ى ايشان از خواب پريده بود و اول نمى دانست اين كيست ؟ تا بعد فهميده بود صداى آقاى مطهرى است كه نيمه شب نماز شب مى خواندند همراه با گريه و با صدايى كه مثلا از آن اطاق مى شد صداى ايشان را شنيد، يك چنين حالاتى داشت . و واقعا بر خانواده و محيط خانوادگى ايشان يك صفا و معنويتى حاكم است چون همسر محترم و محيط خانواده ى ايشان يك صفا و معنويتى حاكم است چون همسر محترم و فرزندانشان يك حالت معنوى و يك توجهات عرفانى دارند كه اين ناشى از توجهات آن بزرگوار است و من خيال مى كنم بسيارى از توفيقات مرحوم مطهرى رضوان الله تعالى عليه ، بر اثر همين حالات بود كه بركات معنوى و آن حال و توجه و عبادت و عرفان ايشان را موفق كرده بود و از جمله خصوصياتى كه در اين رابطه من در ايشان مشاهده كردم و خيلى برايم جالب بود، آن احترام عجيبى بود كه ايشان براى پدرشان قايل


KK12


بودند. پدر ايشان پيرمرد روحانى محترم و آدم خوب و ساكتى در فريمان بود و با اين كه من ساعت هاى متمادى در طول زمان در منزل مرحوم مطهرى رضوان الله تعالى عليه در مشهد با ايشان نيز جليس بودم ، صحبت كردنشان را كه مثلا از ايشان استفاده كرده باشم نديديم ، لكن مرحوم مطهرى عجيب احترامى براى او قائل بود، در حالى كه قطعا مرحوم مطهرى رضوان الله تعالى عليه رتبه علمى بالاترى از پدرشان داشتند و شخصيت ايشان شايد با پدرانشان قابل مقايسه نبود، اما به قدرى در مقابل اين پدر خاضع بودند كه حد نداشت . و علتش هم اين بد كه مى گفتند اول كسى كه مرا به مسائل معنوى و حال و عبادت هدايت كرده ، پدرم بوده و مى گفتند پدرشان از دوران كودكى و جوان ايشان را به قرآن خواندن تشويق مى كرده است .
تربيت هاى رجال معنوى مثل مرحوم ميرزا على آقا شيرازى روى ايشان اثر داشته است و براى ايشان خيلى جالب بوده و باحال مخصوصى از ميرزا على آقا ياد مى كردند. ايشان واقعا يك توفيقى داشتند و من از اين لطفى كه خداوند در حق ايشان كرده بود غبطه مى خوردم . ايشان در اوايل كار كه به قم مى روند استادى مثل امام خمينى را پيدا مى كنند، چون كمتر كسانى بودند كه توانسته باشند در آن برهه از زمان از اين سرچشمه مواج صفا و معنويت و عرفان و حكمت آن طور استفاده بكنند اما مرحوم شهيد مطهرى رضوان الله عليه استفاده كردند... و بعد هم استفاده طولانى از درس مرحوم آيت الله در قم استفاده از محضر مرحوم ميرزا على آقاى شيرازى و استفاده از مرحوم قوچانى كه آن را هم من نمى دانستم تا وقتى كه راجع به آقا نجفى قوچانى صحبت شد و اول بار كتاب سياحت غرب آقا نجفى را ايشان به من معرفى كرد و مرحوم آقاى نجفى دو كتاب دارد: يكى ساحت شرق كه شرح حال زندگى ايشان است و يكى هم ساحت غرب است كه مربوط به اصطلاحات عرفا و تصورات عالم بعد از مرگ و برزخ و اين قبيل است . مرحوم مطهرى معتقد بودند، مرحوم آقا نجفى سياحت غرب را از روى خيالات ننوشته بلكه از روى مكاشفه نوشته و مرحوم آقاى نجفى وقتى به قم مى رفته با آقاى مطهرى هم حجره مى شده است و به طورى كه آقاى مطهرى گفتند ماه رمضان كه مى شد، با اين كه معمولا ماه رمضان را اهل علم در شهرهاى خودشان هستند و منبر مى روند و نماز جماعت مى خوانند با عنايت به اين كه مردم هم به اينها توجه دارند؛ اما آقا نجفى با آن درجه و اعتبارى كه در قوچان داشت ماه رمضان از قوچان مى آمد قم و در مدرسه دارالشفاء در اطاق ايشان سكنى مى كردند و آقاى مطهرى مى گفتند بزرگان آن روز در حوزه قم مثل مرحوم خوانسارى و مرحوم صدر به ديدن ايشان مى آمدند و احترام مى كردند و از آقا نجفى مى خواستند تا براى آنها منبر برود و با اين كه تقاضا مى كردند از آقا نجفى برود نماز، ايشان قبول نمى كرد و مى گفت من قوچان را رها كردم آمدم قم حالا مى گوييد اين جا بروم نماز جماعت ؟ و نمى رفت . بعد ايشان مى گفتند البته آقا نجفى به همه ى آقايان بخصوص به مرحوم خوانسارى ارادت داشت و در نماز مرحوم آقاى مطهرى واقعا شانسى داشت و خداى متعال به ايشان لطف كرده بود كه آن گونه اساتيد و آن گونه بزرگان و شخصيت هايى مثل آقا ميرزا على آقا را درك كرده بود، چون خيلى كم اتفاق مى افتد كسى مثلا يكى دو تا از اينها را در تمام مدت عمرش مثلا ببيند و حال آن كه ايشان همه ى اينها را ديده بود و الحمدلله توفيقات الهى از هر جهت نصيب اين بزرگوار مى شد.
(36)