ايشان فلسفه هگل را آنچنان قوى و خوب و آگاه با آن قرت علمى كه داشت و فرا گرفته بود درس مى دادند كه كسانى كه در اين رشته ها و اين مقولات كار مى كردند، شخصيت ايشان را و ارزش ايشان را درك مى كردند. و بنابراين ، شخصيت علمى و قوى مرحوم شهيد مطهرى بيشترين تاءثير را روى اين دو قشر داشت . يعنى تحصيلكرده هاى جديد وقتى نگاه مى كردند مى ديدند يك روحانى عالم و متفكر فاضل مثل شهيد مطهرى را در پيش دو دارند جذب مى شدند و آقاى مطهرى نه فقط با ابزارها و طراحى ها و به اصطلاح ابتكار و تدبير خودش توانست اين فضا را به وجود بياورد، بلكه با شخصيت خودش بيشترين سهم را در اين كار داشت .
س : اين نكته كه فرموديد اساتيد دانشگاه جذب ذهن قوى ايشان مى شدند، مرا به ياد خاطره اى انداخت . يعنى در همان درس فلسفه اى كه استادان دانشگاه شركت مى كردند، بنده هم توفيق داشتم و خدمت ايشان مى رسيدم . يك بار صحبت از فلسفه هگل بود، مترجم فلسفه هگل كه از استادان خوب دانشگاه بود و به ايشان علاقه داشت در جلسه درس حضور داشت ، آقاى مطهرى فرمودند: من گمان مى كنم خطايى كه براى هگل در مساءله ى حركت و اصولا در مساءله ى اصل امتناع تناقض حاصل شده ناشى از اين است كه هگل فلسفه خود را بر اصالت ماهيت بنا كرده . آن استاد دانشگاه پرسيد كه شما از كجا اين نتيجه گيرى را كرديد؟ آقاى مطهرى بى درنگ و خيلى سريع فرمودند: من اين مطلب را از كتاب خود شما دريافتم . آن استاد گفتند: از كجاى كتاب چنين مطلبى برمى آيد؟ ايشان به آسانى گفتند اين جا كه شما اين جور ترجمه كرديد، نتيجه اش چنين مى شود. آن وقت آن استاد كه خيلى مرد منصفى بود، تعجب كرد و گفت : بله شما يك چيزهايى فهميديد كه خود من هم نفهميدم . ايشان هم با شوخى و خنده داستانى را در همين جهت نقل كردند. در آن مجلس بعضى از اساتيد دانشگاه كه سنشان از آقاى مطهرى هم زيادتر بود حاضر بودند، شيفته ى عمق فكر ايشان و هم چنين شيفته ى سعه صدر ايشان شدند. مرحوم عنايت كتاب تفكر نوين سياسى در اسلام را (كه اخيرا ترجمه شده ) به آقاى مطهرى تقديم كردند و گفتند، چون استاد شهيد مطهرى مرا برانگيخت بر اين كه چنين كتابى را بنويسم ، به ايشان تقديم مى كنم به هر حال بنده پيرامون نقش تقريب استاد مطهرى نسبت به روحانى و دانشجو نكته اى مى خواستم اضافه كنم و آن اين است كه افراد بسيارى مى خواستند اين كار را بكنند ولى بسيارى از آنها به دليل اين كه نتوانستند تشخيص بدهند اشكال اصلى كجاست ، موفق نشدند و عده اى از اينها هم وقتى مثلا از حوزه آمدند سراغ جوان ها براى اينكه تقريب ايجاد بكنند، بعضى از اصول خودشان را شايد خدشه دار كردند و مثلا چهره هايى كه كار آنها انسان را به ياد اين شعر مى اندازد:
شد غلامى كه آب جوى آرد آب جوى آمد و غلام ببرد
و برخى از اشكالات را كه تحصيلكرده ها به حوزه داشتند، اينها نمى توانستند تحليل بكنند و ببينند گير كار كجاست . و لذا بنده تصور مى كنم كه خيلى ها در اين جدايى بين روحانى و دانشگاهى تفكر مى كردند، نتوانستند عيب اصلى را از عيب فرعى تشخيص بدهند و مثلا جوان ها به روحانيون انتقادهاى زيادى داشتند كه بعضى از اين انتقادها وارد بود اما خيلى از آنها هم وارد نبود.
به هر حال مهم اين كه روحانيت را به عنوان اصل سالم دانستن و عيب ها را جزئى و فرعى و عرضى دانستن و كوشش كردن براى اين كه آن اصل معرفى شود، اين در واقع هنر آقاى مطهرى بود. (33)
ج : اين درست است و اعتقاد مرحوم مطهرى رضوان الله عليه به نقش نهاد روحانيت منهاى اشتباهاتى كه اين يا آن شخص روحانى ممكن است داشته باشد، يكى از خصوصيات ويژه ى آن بزرگوار بود و اين جمله اى اسلام منهاى روحانيت كه بطور كامل كوبيده شد و واقعا اين مساءله از ذهنهاى كسانى كه در اين رابطه مشتبهات ذهنى داشتند پاك شد، اين را بدوا ايشان درك كرد كه هدف آن كسانى كه دارند يك سرى حرفهايى را مى زنند همين اسلام منهاى روحانيت است و مى خواهند اسلام بدون مفسر و عالم اختصاصى به اسلام وجود داشته باشد، تا راه براى تغيير كلى باز باشد. هم اين معنى و هم اين را شجاعانه و صريحا مطرح كردن و رد كردن از خصوصيات آقاى مطهرى بود. (34)
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)