موفق ترين چهره در تقريب دانشگاه روحانيت
49932299639013682790
مرحوم مطهرى با دو ابزار و دو وسيله توانستند تفاهم و نزديكى بين دو قشر روحانى و دانشگاهى را به وجود بياورند. يكى تلاش عملى و ديگرى غناى شخصيت ايشان بود، كه از نظر تلاش عملى ، ايشان در دانشگاه درس ‍ مى دادند و در مجامع تحصيلكرده ها و مهندسان و پزشكان به نحوى شركت داشتند كه به عنوان يك قطب و ملجاء و پناهى براى تحصيلكرده هاى جديد بودند، و همان طور كه خود شما احساساتتان را بيان كرديد واقعا همين طور بود، يعنى هزاران دانشجو و فارغ التحصيل و كسانى كه در مسائل فرهنگ جديد درس خوانده بودند و تحصيل كرده بودند، آقاى مطهرى را به عنوان يك ملجاء و پناه ملاذ (32) و آدمى كه مى تواند حرفشان را بفهمد و دردشان را علاج كند و سوالاتشان را پاسخ بدهد، مى شناختند.
نوشته ها و سخنرانى ها و مصاحبه هاى آقاى مطهرى در راديو در دانشگاههاى مختلف سراسر كشور نشان دهنده ى اين است كه شايد بتوانم بگويم ايشان موفق ترين چهره روحانى بودند در ميان اميدهاى فرهنگ جديد در دانشگاه و موفق ترين چهره اى بودند كه هيچ كدام از اين چهره هاى تقريب بين روحانيت و دانشگاه به قدر ايشان در اين جهت موفق نبوده اند.
اما وسيله دومى كه براى تفاهم بين روحانى و دانشگاهى در اختيار داشتند براى تفاهم بين روحانى و دانشگاهى ، آن غناى شخصيت ايشان بود. شما مى دانيد چيزهايى وجود داشت كه بين اين دو قشر جدايى مى انداخت و اين دو قشر را به هم بى اعتماد مى كرد؛ در حدى كه تحصيلكرده هاى جديد، فارغ التحصيل حوزه علميه را آدم هاى با سواد نمى دانستند و اصلا آن چيزى كه او بلد بود، آن را سواد و علم نمى دانستند به اين معنا كه روحانى در عرف و فرهنگ غربى (تزريق شده روى فكر بعضى از تحصيلكرده ها) يك عنصر بى سواد و پر مدعايى به حساب مى آمد و اصلا تضييع وقت مى دانستند كه با او بنشينند حرف بزنند و حتى براى او لياقت چهره و شخصيت قايل نبودند و متقابلا تحصيلكرده هاى حوزه علميه هم تحصيلكرده هاى دانشگاه را با همين چشم نگاه مى كردند و علاوه بر اين آنها را جاهل و عامى هم مى دانستند. يعنى اين اصطلاح اهل علم و عوام در حوزه هاى علميه



KK10


تقسيمى بود كه مردم را به اين دو دسته تقسيم مى كردند، اهل علم يعنى آن كسى كه تحصيلكرده ى حوزه است و عوام هم يعنى آن كسى كه تحصيلكرده ى حوزه نيست ، ولو تحصيلكرده ى هر جاى ديگر باشد و خلاصه اين دو قشرى كه هر دو اهل علم و تحصيل اند و هر دو با مغز و تفكر و تعقل سر و كار دارند، همديگر را بى سواد مى دانستند و لذا اين طبيعى است كه شما فرض كنيد اينها اصلا به هم نزديك نشوند. و مرحوم مطهرى جزء شخصيت ها و پيشروان كاروان تقريب روحانى و دانشجو بود كه با قوت و صلابت شخصيت علمى اش ، مخاطبان خودش را متواضع كرده بود، يعنى هنگامى كه ايشان وارد دانشگاه شد و افرادى در رشته هاى مختلف متناسب با شخصيت آقاى مطهرى با ايشان برخورد كردند و از ايشان استفهام نمودند يا با ايشان مساءله را مطرح كردند، مواجه با يك مغز بزرگ و يك انديشه ى عميق و يك ذهن باز شدند و اين مرد متفكر قوى صاحبنظر كه رشته علمى اش فلسفه و فقه بود، بعد با مطالعه جامعه شناسى و فلسفه هاى اروپايى ، افرادى از متخصصان و صاحبنظران اين رشته را به خود جذب كرد و در اين اواخر يك درس جامعه شناسى اسلامى و فلسفه ى تاريخ داشت كه يك عده از افراد صاحبنظر و اساتيد فن در درس ايشان شركت مى كردند و خود ايشان براى من نقل كردند كه دو درس گذشته بودند يكى براى دانشجويان و يكى هم براى اساتيد. و آن درسى را كه شركت مى كردند


KK11