مشروطه يك دام بود براى ملت نه يك نهضت انقلابى
49932299639013682790
شهيد مطهرى تاريخ را خوب مى دانست و دوره هاى مختلف تاريخ كشور ما را هم بعد از اسلام يقينا مطالعه كرده بودند و مى دانستند و لذا آدمى نبود كه حساب نكرده و بدون مطالعه حرف بزند. (30) بنابراين من مى خواهم اين را قرينه بگيرم و بگويم مثلا وقتى ايشان آن جمله را گفتند، به ياد دوران مغول بودند. چون دوران مغول يكى از آن دوره هاى فوق العاده سخت براى عالم اسلام است و همان طور كه ميدانيد، عالم اسلام آنچه را در دوران مغول از دست داد چيزى نيست كه ممكن باشد در ظرف يك قرن و دو قرن سه قرن برگردد و من شك دارم كه تا الان هم ، آنچه از منابع اصيل فقهى اسلامى كه در حمله مغول از دستمان رفته ، آيا توفيق داشتيم آنها را به دست بياوريم يا نه ؟ و شايد اگر حمله مغول پيش نمى آمد و اگر اين قدر كتابخانه و عالم و اين همه كتاب از بين نمى رفت الان چيزهايى از آن روز داشتيم كه اصلا در سرنوشت جهان اسلام و تمدن اسلامى تاثير مى داشت .
من تصور مى كنم علت اين تحليل شهيد مطهرى رضوان الله تعالى عليه ، با توجه به اين مطلب باشد كه حمله كنندگان در دوران مغول مردمانى بودند كه هدفى جز ملك گشايى آن هم در شكل نيمه وحشى آن ، نداشتند، يعنى مى خواستند سرزمين ها را بگيرند، اما قصد انهدام فرهنگ و نابودى فرهنگ قائم در اين كشور را نداشتند، به اين دليل كه بالاخره خودشان هم به اين فرهنگ گرويدند، يعنى مسلمان و حتى تعدادى از آنها شيعه شدند و ما مى دانيم كه آثار فرهنگى او لجايتو و گوهرشاد و ساير سلطان ها و افراد قبايل و نوادگان مغول و تيمور در ايران الان هم هست ، يعنى اينها آمدند براى اين كه آب و خاك را بگيرند اما نتيجتا در كنار كشتار و خونريزى و ملك گشايى ، نابودى فرهنگ و فرهنگيان هم وجود داشت . در حالى كه مهاجمين غربى از قبل از آغاز مشروطيت در ايران بودند و بايد گفت دوران آن خطر از ناكامى مشروطيت در ايران پديد آمده است و نظر شهيد مطهرى هم قطعا از شروع نهضت مشروطيت نيست ، بلكه از شروع شكست مشروطيت است .(چون مشروطه يك دام براى ملت بود، نه يك نهضت انقلابى ) لذا از آن لحظه تا شهريور 20 دوران اوج سلطه تفكر و فرهنگ و تمدن غربى است كه با چراغ آمده بود به قصد انهدام فرهنگ و گزيده ترين كالا هم را نابود مى كرد و از بين مى برد؛ يعنى فرق بين مغول و اين مهاجمان قرن بيستم اين بود كه مغول مثل برخى اقوام با گيجى و غفلت وارد شد، اما غربى ها با آگاهى و هوشيارى و به قصد انهدام مراكز اصلى وارد شدند و البته اين كه غربى ها ايشان تا شهريور 20 را فرمودند؛ من خيال مى كنم بعد از شهريور 20 را بايد يكى از فصول مهم اين دوره دانست ، يعنى اگر چه دوران رضاخان در اين مملكت مثل يك بلدوزر بود و رضاخان تمام زيبايى ها و ظرافت ها را بى محابا خراب مى كرد، اما براى نابود كردن ريشه هاى اعتقاد، بعد از آن ويرانى دوران رضا خان كه هنوز به جا مانده بود، يك حركت ظريفترى لازم بود كه در دوران سى و پنج ، شش سال بعد از 1320 به تدريج آن حركت را شروع كرد و واقعا بذر اعتقاد و فرهنگ و معرفت را كه بعد از آن انهدام رضا خانى باقى مانده بود، داشت دانه دانه از خاك بيرون مى كشيد و نابود مى كرد كه بايد اين قسمت هم جزو آن دوران به حساب آيد.
(31)