49932299639013682790
تلخى آن روز را من هرگز از ياد نمى برم
49932299639013682790
آن روز همه ما دزفول بوديم ، يعنى من و آقاى هاشمى رفسنجانى و مرحوم رجائى و اعضاى شوراى عالى دفاع همه در آن جا در دزفول بوديم . صبح كه حمله شروع شد، ما رفتيم در بخش هايى كه مراكز خبر و اطلاع و مراكز فرماندهى بود، سئوال مى كرديم مى گفتند بله نيروهاى ما اكنون فلان جا را زده اند و الان فلان جا هستند و دارند پيش مى روند؛ يعنى مرتب به ما خبر پيشروى مى دادند؛ ماهم خوشحال بوديم

KH9

كه داريم پيش مى رويم ، وقتى ظهر آمديم در آن محل استقرارمان كه يك اتاقى داده بودند به من و مرحوم رجايى و آقاى هاشمى ، آن جا نشسته بوديم داشتيم با هم صحبت مى كرديم كه گفتند دو نفر از برادران سپاه با شما كار دارند، يعنى فرمانده سپاه دزفول با يك نفر ديگر، گفتيم بگوييد بيايند، آمدند و با تلخى گفتند ما شكست خورديم ، هيچ كدام از ما سه نفر باور نكرديم و به طور قاطع گفتيم چون شما بدبين هستيد و حاضر نيستيد با ارتش كار كنيد و حرف فرماندهان ارتش را قبول كنيد بدبينى به خرج مى دهيد. گفتند نخير، ما الان شكست خورده ايم و نيروهاى ما دارند برمى گردند اين قدر هم كشته داديم ، چقدر تانك داديم و غيره و شما بدانيد كه تا عصر ما منهدم مى شويم ، حالا اين در وضعيتى بود كه ما شايد يك ربع قبل از آن خبر پيشرفت مى شنيديم و لذا بعد از اين كه ديديم اين برادرها چنين مى گويند گفتيم برويم از بنى صدر بپرسيم . بنابراين بحث شد چه كسى برود، چه كسى نرود كه البته من نرفتم چون سعى مى كردم با بنى صدر كمتر روبرو شوم ، براى اينكه يك قدرى تند بودم و تحملم كم بود و با توجه به اينكه او هم رفتارش رفتار بدى بود مى ترسيدم به هم بزنيم . لكن چون مرحوم رجايى و آقاى هاشمى با حلم بودند و خوش اخلاقى مى كردند، يكى از اين دو نفر كه حالا يادم نيست كدامشان بودند، رفت پيش بنى صدر كه خبر بدهد به او بچه هاى سپاه اين طور مى گويند بنابراين شما يك تحقيقى بكن . وقتى ايشان رفت ما ديديم كه نيامد، حالا نگو كه وقتى ايشان مى رود آنجا از ارتش هم آمده بودند و داشتند به او خبر مى دادند كه وضع ما بد شده و معلوم شد كه اين خبر راست بوده است . وقتى ما ديديم كه آن برادرى كه رفته بود، نيامد نگران شديم ، ده بيست دقيقه بعد هم ما رفتيم ديديم بله مطلب حقيقت دارد، كه در آنجا كاشف به عمل آمد و در اين قضيه از مشورت سپاه هيچ استفاده نشده و حال اينكه سپاه قبلا اين ماجرا را پيش بينى كرده است ، يعنى اينطور شده بود كه نيروهاى ما حمله كرده بودند و رخنه اى را در خط دشمن به وجود آورده بودند و دشمن و دشمن هم خود را باز كرده بود تا اينها وارد شوند كه اينها هم بى توجه وارد مى شوند و اين رخنه را به خيال خودشان چند كيلومتر پيشرفت مى كنند و حال اين كه دشمن به طور تاكتيكى خود را باز كرده بود تا اينها وارد شوند؛ اما بعد كه خوب وارد شدند از اطراف به اينها حمله كردند و بشدت اينها را زير فشار قرار دادند در حالى كه اين مطلب را بچه هاى سپاه دزفول آن وقت پيش بينى كرده بودند و به اينها گفته بودند اما اينها توجه نكردند.
عصر آن روز وقتى ما همه رفتيم به نزديك آن پل دزفول كه در روى كرخه هست و اين طرف پل قرار گاه نيروهاى ما بود، من تلخى آن روز را فراموش ‍ نمى كنم كه براى ما يك روز تلخى بوده آن روز. وقتى ما رفتيم در آن جا، فرماندهان آمدند و گزارش دادند اين طور شده است ، ما در همان حال ديديم نيروهاى ما از ميدان جنگ برمى گشتند، يعنى شكست خورده عقب نشينى سختى كردند كه نمى توان گفت عقب نشينى ، بلكه يك چيزى بين عقب نشينى و فرار بود، يعنى در حقيقت عقب نشينى نبود كه يك شكل منظم و تاكتيكى خوبى داشته باشد. به هر حال تلخى آن روز را من هرگز از ياد نمى برم .

49932299639013682790