49932299639013682790
بنى صدر بيچاره ، هيچ در مسايل جنگى وارد نبود
49932299639013682790
در دزفول ما عملياتى داشتيم ، نيروهاى ما به عراقى ها حمله مى كردند و اين عمليات را بنى صدر خيلى با باز و تفاخر شروع كرد. مدتى بود كه گفته مى شد چرا اقدام به عمليات نمى كنيد و... نيروهاى ما همين طور راكد نشسته بودند و منتظر بودند تا دشمن حمله كند تا جايى كه حالت تعرض و ميل به تعرض از اينها داشت گرفته مى شد. و همان طور كه مى دانيد از جمله چيزهايى كه روحيه نيروهاى خودى را خراب مى كند، بكار و بى تحرك ماندن است و عامل عدم تحرك ، روحيه نيروها را اصولا ضعيف مى كند، چنان كه الان هم يك يك از علل مهمى كه نيروهاى دشمن ما را در نهايت به سوى ضعف برده همين عدم تحرك است چون اينها تقريبا دو سال است تحرك ندارند، مگر اينكه ما حمله بكنيم و آنها هم دفاع كنند. لذاست كه موانع از سيم خاردار و كانال و چه در فاصله 2 الى 3 كيلومتر درست كرده اند و آن پشت نشسته منتظرند كه نيروهاى ما ضربه اى بزنند تا اينها مجبور شوند از خودشان دفاعى بكنند و تحركى نشان دهند. بنابراين نيروهاى دشمن اكنون به خاطر عدم تحرك ، روحيه شان بشدت ضعيف و متزلزل است . در آن روز هم كه ما ديديم كه وضع مان دارد اين چنين مى شود مرتب مى گفتيم كه حمله كنيد، ولى بنى صدر مى گفت آماده نيستيم و نمى توانيم ؛ يعنى او كه وارد نبود اما به او القاء مى كردند و واقعا بنى صدر بيچاره هيچ در مسائل جنگى وارد نبود و تا آخر هم وارد نشد؛ اما اين خاطره اى را كه حالا يادم آمد عرض كنم .
يك روزى خدمت امام بوديم و من خدمت امام شكوه مى كردم كه به نظرات ما و ديگران وقعى گذاشته نمى شود و از جمله گفتم : ايشان (يعنى بنى صدر) در امر ارتش ورودى ندارد، بنى صدر برآشفت و گفت من تاريخ 2500 ساله ارتش ايران را بلدم ، شما چطور مى گوييد كه وارد نيستم . گفتم بله من آن را نفى نكردم ، شما 2500 سال تاريخ ارتش را مى دانيد اما وضع كنونى و كار كنونى ارتش را اصلا نمى دانيد ككه حقيقت هم همين بود. او شب مى نشست چند نفر از برادران نظامى را جمع مى كرد و با آنها مشورت مى كرد، آنها هم به او خبر مى دادند، او حتى گزارش هاى نظامى آنها را نمى فهميد؛ مثلا تا مدت ها نمى دانست پدافند يعنى چه ؟ يا سلاح پدافندى و آفند يعنى چه ؟ حتى اصلا اسم سلاح را نمى دانست و اشتباه مى كرد كه تانك چيست ؟ نفر بر چيست ؟ يا خمپاره انداز چيست ؟ يا مثلا موشك انداز و توپخانه چيست ؟ او اصلا اينها را نمى دانست ، لذا از مسائل نظامى هيچ چيز سرش نمى شد، فقط آنها يك چيزى به او مى گفتند، او هم طوطى وار تكرار مى كرد و پياپى مى گفت ما امكانات نداريم .
(18)


KH8