دفاع موجب شد آنها طرح را قبول كنند
در همان اوقات بچه هاى ما به آن جا(كناره رود كارون ) مى رفتند همچنان كه يك عده از بچه هاى سپاه همان زمان رفتند در نقطه ى موازى عراقى ها آن طرف رود كارون (يعنى در حدود دار خونين يك منطقه اى بود به نام محمديه و شايد هم سلمانيه كه حالا درست به ياد ندارم ) در آنجا مستقر شدند و جزء آن برادرانى كه رفتند آنجا و مستقر شدند، يكى هم برادرمان رحيم صفوى است كه اكنون جزء عناصر اصلى سپاه و جزء برادران عاليرتبه سپاه است و آن وقت جزء بچه هاى معمولى سپاه و جزء دوستان نزديك سرهنگ صياد شيرازى بود كه در كنار سرهنگ شيرازى در كردستان جنگيده بود و خيلى هم جوان مومن و صالح و خوبى بود؛ ايشان يك عده از برادران را آورده بود آن طرف رود كارون و با امكانات خيلى كمى يك پايگاه زده بودند كه گاهى ايشان به اهواز در آنجا كه ما بوديم مى آمد تا از ستاد محل استقرار ما، يا لشكر وسايلى را كه مى خواست بگيرد، اما براى او مشكل درست مى كردند و ايشان هم از برادران خونسرد سپاه در برخورد با برادران ارتشى بود، چون آنوقت برادران سپاه و ارتش در اوايل كار كه با يكديگر همكارى مى كردند، زياد نمى توانستند با هم بسازند و خيلى زود از هم ديگر مى رنجنيدند، اما ايشان آدمى بود كه اصلا نمى رنجيد و هر وقت مى آمد آن جا كه مثلا يك خمپاره 81 كه مى خواست با توجه به اينكه چيز مهمى هم نبود مدتى معطل مى شد ولى مى آمد مرا يا ديگران با مى ديد تا بالاخره درست مى شد و برمى گشت مى رفت .
خلاصه اين كه اينها تدريجا يك پايگاهى به اين نحو درست كردند و همان را

نقطه اى توسعه قرار دادند تا در نهايت به شكست حصر آبادان و راندن نيروهاى دشمن در عمليات ثامن الائمه منتهى شد البته با استفاده ى اصلى از همان پايگاه و با طرح برادران سپاه كه اين طرح را ايشان آورد در يكى از جلسات شوراى عالى دفاع در دزفول براى مطرح كرد.
غرض اين كه اين بچه ها در منطقه سلمانيه گرد آمدند و كم كم براى دشمن يك موانعى درست كردند و اطراف خودشان را مين كاشتند . آن وقت يك كانالى هايى درست كردند تا از اين كانال ها بدون اين كه دشمن آنها را ببيند خودشان را به نزديكى هاى دشمن برسانند براى اين كه حرف هاى دشمن را استماع كنند، در حالى كه دشمن آمده بود اين طرف رودخانه سر پل گرفته بود و داشت سر پل خود را توسعه مى داد و همان طور كه مى دانيد همين توسعه سر پل براى دشمن يك موفقيت و براى ما يك ناكامى شد، اما همين موفقيت در نهايت دام دشمن شد و به شكست خودش انجاميد . البته چنانچه دشمن اين طرف كارون نيامده بود و اين كار خطرناك را نكرده بود، مسلما ضربه عمليات ثامن الائمه را نمى خورد.
به هر حال دشمن سر پل خود را وسيع كرد تا رساند به جاده ماهشهر- آبادان ، يعنى يك چنين منطقه وسيعى را توانست با اين شيوه بگيرد و شايد حدود دو لشكر يا بيشتر در آنجا مستقر كرده بود كه اكنون دقايق آن درست به يادم نيست ، و در عين حال اين درياى دشمن موجب اين نمى شد تا بچه هاى ما كه يك عده معدودى بودند در آن جا نمانند و مقاومت نكنند و احساس نكنند كه مى توانند پيش بروند لذا ماندند و حقا و انصافا مقاومت كردند و اين طرحى را كه همين برادران ما درست كرده بود، آورد دزفول (البته بنى صدر و آن كسانى كه اطراف او بودند، حاضر نبودند حرف سپاه را حتى گوش كنند تا چه جاى اين كه عمل كنند و معتقد بودند اينها بچه و خامند و وارد نيستند و يك مقدار هم از اينها كودك بودند، اين بود كه خيلى اعتنا نمى كردند) ايشان به ما متوسل شد، من هم ترتيبى دادم كه ايشان يعنى خود برادر رحيم صفوى طرحش را برداشت آمد جلسه شوراى عالى دفاع و گفت اگر اين مقدار نيرو باشد ما حصر آبادان را مى شكنيم ، البته جدى گرفته نشد. ولى من و برادران ديگرمان آقاى هاشمى و مرحوم رجائى آن وقت ها جبهه قوى داشتيم و خوب مى توانستيم با اين مسائلى كه آنها داشتند برخورد كنيم يك قدرى از آن طرح دفاع كرديم تا بالاخره دفاع ما موجب شد، آنها طرح را قبول كردند و گفتند برود در لشكر مربوطه كه در آن منطقه بود تكميل شود، و بنابراين طرح رفت در آن جا. البته چند ماه معطل شد و اين كه مى گوييم شايد مربوط مى شود به آذر ماه يا ديماه سال 59 كه همان طور ادامه پيدا كرد تا در سال بعد يعنى سال 60 و در مرداد ماه يا شهريور ماه سال شصت بود كه عمليات شكستن حصر آبادان انجام گرفت ، يعنى حداقل پنج ، شش ماه طول كشيد، اما همين طرح بود كه پياده شد، البته با تكميل و دقت بيشتر و تعداد نيرويى را هم كه آن برادران پيش بينى كرده بودند و به آن اضافه شد و الحمدلله آن كار انجام گرفت ، از مساءله حصر آبادان من اين را در خاطر دارم . (12)
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)