اما آقاى مهندس بازرگان همان روزها مصاحبه اى در راديو و تلويزيون كرد كه گزارش پاوه را داد و از آن گزارش اين جور بر مى آمد كه عدم سقوط پاوه به خاطر اين بوده كه آقاى مهندس بازرگان فلان نيروى نظامى و يا فلان شخصيت مثلا نظامى را وادار كرده بودند از سقوط پاوه جلوگيرى كنند و اين اقدام مهندس بازرگان بود كه در اين رابطه تاءثير داشت نه فرمان امام ! منتها مهندس بازرگان در اين مصاحبه چيز زننده اى نگفت ليكن مفهوم و ماحصل آن مصاحبه اين بود كه حكم امام يا اثرى نداشته و يا چندان اثرى نداشته ! اما بعد از چند روزى كه دكتر چمران از جبهه برگشت ، و براى ما خيلى جالب بود كه چمران از جبهه برگشته ، براى اين كه ما احتمال مى داديم كشته شده باشد، و لذا فورا رفتيم در نخست وزيرى جمع شديم و همان كميته اى را كه گفتم تشكيل شده بود جلسه اى تشكيل داد و آقاى مهندس بازرگان آمد در آن جلسه كه ماجراى پاوه را از دكتر چمران سؤ ال كرديم ، و دكتر چمران شروع كرد ماجرا را به تفصيل شرح دادن و در اولين جمله گفت كه ما در نهايت ضعف بوديم و چيزى نمانده بود نيروهايمان از بين برود، تا اين كه راديو حكم امام را پخش كرد. اما به مجرد اين كه حكم اما پخش شد و هنوز يك نفر نيرو به كمك ما نيامده بود ناگهان وضع عوض شد و ماجرا به عكس شد. يعنى ما در موضع قدرت قرار گرفتيم و دشمن در موضع ضعف قرار گرفت . و لذا فتوا و حكم امام يك چنين اثر روانى داشت ولى با اين وجود باز بعد از حرف دكتر چمران مهندس بازرگان همان شرح و تفصيل قبلى كه در مصاحبه گفته بود، اين جا هم بيان كرد و بعد از آن مهندس بازرگان اين حرف را زد مجددا آقاى چمران بعد از حرف مهندس بازرگان گفت آن چيزى كه مؤ ثر بود در نجات پاوه و نجات شخص من و در نجات نيروهاى ما، حكم امام بود. و بعد هم دكتر چمران مصاحبه اى كرد و برخلاف نظر و عقيده ى آقاى مهندس بازرگان نظر خودش را صريحا اعلام كرد كه اين با توجه به ارتباطات نزديك ايشان با مهندس بازرگان بود و نشان دهنده ى وجود دو جريانى بود كه در ميان خط امام و خط دولت وجود داشت و اين مطلب خيلى چيز مهمى به نظر من آمد كه ديدم اين آدم شجاعانه ايستاده و آن اعتقادى را كه نسبت به تاءثير حكم امام دارد، اين جا اعلام مى كند، ولو آن كه آقاى مهندس دوست و استادش باشد و از او ناراحت بشود.
اما مورد ديگر در رابطه با بنى صدر است كه در شوراى عالى دفاع وقتى بنى صدر فرمانده نيروها شد، به شهيد چمران خيلى بى اعتنايى كرد، ولى بعد كه ديد نبايد بى اعتنايى كند و ممكن است چمران به دردش بخورد سياستش را عوض كرد و چون دكتر چمران اطلاعات نظامى داشت و كسى بود كه به درد هر كسى كه در راءس كار بود مى خورد بنابر اين دل چمران را به دست مى آورد، چنان كه وقتى جنگ شروع شده بود همين جور بود. يعنى با دكتر چمران روابط دوستانه برقرار كرده بود و او را احترام مى كرد و به او بها مى داد، به نحوى كه هر چه از او مى خواست برايش انجام مى داد؛ براى اين كه در حقيقت مى خواست چمران را در مقابل بعضى ديگر قرار بدهد، چه در شوراى عالى دفاع و چه جاهاى ديگر. و لذا قاعدتا لازمه ى چنين وضعيتى اين بود كه چمران هم متقابلا هر چه بنى صدر مى خواهد همان را انجام بدهد. البته گاهى ممكن بود با يكديگر همفكرى داشته باشند، لكن نه تنها در موارد متعدد درست مخالف آنچه كه بنى صدر را استيضاح هم مى كرد و اين از خصوصيات بارزى بود كه شجاعت اخلاقى اين شهيد عزيز را نشان مى داد. و از ديگر خصوصيات او شجاعتش در ميدان هاى جنگ بود كه اين را من خودم از نزديك ديده ام .
شجاعت دكتر چمران
در فتح سوسنگرد چمران و گروه همراهش جلوتر از نيروهاى رزمنده بودند و نيروهاى رزمنده ى ما در آن روزى كه سوسنگرد فتح مى شد يعنى در عاشوراى سال 1359 ارتش و سپاه براى اولين بار با هم تركيب شده بودند و كار مى كردند، كه تركيب جالبى نبودند، اما يك تركيب نسبى بود و چمران هم با يك عده نيروهاى منسوب به خودش جلوتر از همه مى جنگيدند و زودتر از همه به سوسنگرد رسيد اما در كام خطر رفت ، يعنى در ماجراى چمران و دو سه نفرى كه در مقدم با او بودند به محاصره ى چند تا تانك در آمدند و يكى از همراهانش جوان بسيار شجاع و برازنده اى بود كه شهيد شد و من خوبى هاى آن جوان را فراموش نمى كنم و خود چمران هم در آن ماجرا يا در جريان ديگرى بود كه پايش مجروح شد و ايشان را آورند اهواز و ما آن زمان وضعمان در اهواز خيلى بد بود كه دكتر چمران شب ها در قالب جنگ هاى نامنظم گروهها نفوذى بيست نفرى تشكيل مى داد و مى فرستاد به طرف دشمن تا يكى دو تا و هر چه مى توانند تانك بزنند و برگردند، به اصطلاح شكار تانك مى رفتند كه البته حركت بسيار ضعيف و غير قابل ذكر در مقابل نيروهاى دشمن بود. اما اين كار شجاعت ها و حماسه ها و درخشندگى هاى عجيبى داشت با توجه به اين كه خود چمران هم در اين عمليات شركت مى كرد و عمليات را با فرماندهى خودش انجام مى داد چنان كه در عملياتى شب رفتند و صبح برگشتند، در حالى كه شب را با كمال زحمت و ناراحتى گذرانده بودند و چمران در بالاى سر تانك ها قرار گرفته بود و آن شب چند تانك را زده بود و با يك وضع عجيبى توانسته بودند نجات پيدا كنند و به هر حال در جنگ مرد شجاعى بود كه اصلا از دشمن و نيروهاى دشمن نمى ترسيد. و خلاصه اين كه خصوصيات جالبى داشت كه اگر بخواهم همه ى آنها را بيان كنم ، مطلب به درازا خواهد كشيد. مضافا بر اين كه خيلى از آنها را هم به خاطر ندارم .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)