فصل بیست ششم-1
گاهی اوقات که خسته بودم بعد از اینکه اردلان سرکار می رفت دوباره می خوابیدم.یکی از همین روزها که تازه خوابیده بودم تلفن زنگ زد.
گوشی را برداشتم و گفتم:
- بله.
صدای فرناز را شنیدم که می گفت:
- الو،سایه.
- سلام،چطوری؟
- علیک سلام،تو خجالت نکشیدی بعد از عروسیت دیگه حالی از ما نپرسیدی؟
- خب تو زنگ می زدی.
- چه زبونی ام داره،من دوبار زنگ زدم هم خونه تو هم خونه اون جاری بی خاصیتت.نمی دونم هر دو تون کدوم گوری رفته بودید ،خب چه خبر؟
- هیچی اول صبحی زنگ زدی اینارو بگی؟
در حالیکه می خندید گفت:
- خب اردلان خوبه؟
- مرسی خوبه،فرزاد چی؟هنوز نکشتیش.
- هنوز موفق نشدم یعنی چند بار بهش حمله کردم ولی عملیات ناکام مونده.
- فرناز پاشو بیا اینجا دلم برات یه ذره شده.
- غلط کردی،اگه دلت تنگ شده بود که یه تلفن می زدی ببینی من زنده ام یا مرده؟
- آخه گفتم بادمجون بم آفت نداره.
- مثل اینکه رک گویی اردلان به تو هم سرایت کرده .آره؟
- تا دلت بخواد ،حالا بیا دیگه.
- حالا که اصرار داری عصر یه سری میام.به سولمازم بگو بیاد دوتا تونو ببینم.
- من و سولماز دیگه با هم رابطه ای نداریم.
درحالیکه می خندید گفت:
- وای سایه غذام سوخت خداحافظ.
گوشی را که قطع کرد،لباسهایم را عوض کردم و به خانه سولماز رفتم و چند ضربه به در زدم و گفتم:
- سولماز،جون بکن در و باز کن ببینم.
سولماز بعد از چند دقیقه در را باز کرد و گفت:
- سلام،کجا شال و کلاه کردی؟
- سلام الان فرناز زنگ زد عصر میاد اینجا،حالا اومدم با هم بریم خرید.
- چند لحظه صبر کن تا آماده بشم.
وقتی خریدمان تمام شد و به خانه آمدیم به سولماز گفتم:
- بیا خونه ما.
سولماز سری تکان داد و گفت:
- باشه.
- سولماز چیه پکری؟
- اردوان با کارکردن من مخالفه.سایه الان یک ماهه دارم باهاش صحبت می کنم ولی مرغ یک پا داره.
- سولماز جان حتما محیطش خوب نیست.زندگیت رو برای کار خراب نکن .با این قیافه ای که تو به خودت گرفتی هر کسی ندونه فکر می کنه چه مشکلی داری؟
- یعنی این مشکل نیست؟
- نه،خیلی از آقایون با کار کردن زن مخالف هستن حالا اردوان و اردلان هم جز اون دسته هستند.
- سایه تو چرا داری خودت رو توجیه میکنی؟
- پس می گی چی کار کنم هر روز دعوا کنم که برم سر کار؟
- ولی اونا حق ندارن مانع کار کردن ما بشن.
- حالام که مانع نشدن فقط می گن کارخونه جای مناسبی نیست.
- نه خیر مثل اینکه من از بحث کردن با تو به نتیجه ای نمی رسم.
- به نتیجه که نمی رسیم هیچ تازه زخم معده هم می گیریم.بابا یه غذایی درست کن ،الان ساعت چهار می شه فرناز میاد.
- اگه من غذا درست کنم تو چیکار می کنی؟
- عرضم به حضورتون اول گردگیری می کنم،بعد جارو می کشم بعدم میوه می شورم.
- خب دیگه ادامه نده ،قانع شدم.
- قربونت برم که اینقدر زود قانع می شی.
- تو رو به خدا این حرفا رو که اردلان بهت می گه به من تحویل نده.
- باشه قربون اون دستور دادنت برم.
- پا می شم یکی می زنم تو سرت ها!
- ای الهی فدای اون تو سر زدنت بشم.
سولماز که خنده اش گرفته بود گفت:
- مثل اینکه حرافی اردلان به تو هم سرایت کرده.
- برم یه دونه ماسک برات بیارم بزن چون ویروس این بیماری از طریق تنفس منتقل می شه.
- نمی خواد تو فقط از آشپز خونه برو بیرون.
دستمالی برداشتم و گفتم:
- پس با اجازه،فقط مواظب باش غذا شور نشه.
- تا حالا چند بار غذای شور بهت دادم؟
- حسابش از دستم در رفته.
سولماز که کفگیر را برداشت از آشپزخانه بیرون دویدم.
و او درحالیکه می خندید گفت:
- پس راسته که می گن چوب رو که برداری گربه دزده حساب کار رو می کنه.
- خیلی بی ادبی،حالا دیگه کارت به جایی رسیده که به جاریت می گی گربه دزده؟به اردلان می گم تا سیاستت کنه.
- اُه اُه ترسیدم فکر کردی خودت از اردلان می ترسی منم می ترسم؟
- کی بود اون موقع ها وقتی اردلان عصبانی می شد دایم تو هول و ولا بود؟
- آخه اون موقع هم از دست تو ورپریده عصبانی می شد.راستی سایه دیگه مثل اون موقع ها عصبانی نمی شه؟
- نه خدا رو شکر تا حالا که نشده.
- می خواستم قبلا ازت بپرسم ولی خجالت می کشیدم.
- آخی،از بس کم رویی عزیزم.
- سایه این قدر زبون نریز.
- چشم هر چی تو بگی.
- ببینم تا چند دقیقه دیگه دوام میاری حرف بزنی؟
- تا هر چند دقیقه ای که تو دلت بخواد.
سولماز بویی کشید و گفت:
- وای غذا یادم رفت.
- حالا ببین می تونی یه بیفتک جزغاله برامون درست کنی یا نه؟
- تقصیر توئه از بس حرف زدی.
جارو برقی را جمع می کردم که سولماز گفت:سایه غذا آماده اس.
به آشپزخانه که رفتم سولماز میز را چیده و غذا را کشیده بود.
- به به دستت درد نکنه چه غذایی،چه بویی.
سولماز چپ چپ نگاهم کرد و گفت:
- اشکان راست می گه زبون تو رو هر ماه باید هرس کنن.
- تو و اشکان با هم غلط کردید به اردلان می گم بیاد ادبتون کنه.
سولماز ادایم را در آورد و گفت:
- اگه یه بار دیگه این جمله رو بگی هر چی دیدی از چشم خودت دیدی.
می خواستم جوابش را بدهم که تلفن زنگ زد.....