و پرنس ادامه داد:(تا لوسی اومد خودمو به خواب زدم و ملافه رو تاگلوبالاکشیدم اونم خیال کرد از بـس منتظرش موندم خسته شدم و بخواب رفتم واحتمالاً لخت هستم!لباسهاشو درآورد وکنارم خزید...)
ویرجینیا بجای لوسی خجالت کشید و رو به براین نالید:(یعنی شما اونو لخت دیدید؟)
براین شرمگین غرید:(پرنس مجبورم کرده بود!)
لبخند مرموزی بر لبهای پرنس نقش بست:(ما دوستهای خیلی خوبی بودیم...)
براین با حالتی متفاوت به پرنس خیره شد.ویرجینیا بی توجه به غـریب شدن نگاهـها,با شـوق گفت:(خوب بعدش؟)
(منم وانمودکردم انتظار دیدن اونو نداشتم بیـدار شدم و داد زدم"تو اینجـا چکار می کنی؟چرا توی تخـتم هستی؟دخترک رزل,بروگم شو")
ویرجینیا از این بدجنسی متعجب شد و پرنس انگارکه کار ساده ای انجام دادهخونسردانه ادامه داد:(همون لحـظه براین که از اول همه چیز رو ضبط کرده بودبا دوربین ازکمد دراومد لوسی با دیدن براین لباسهاشو برداشت وگریونفرارکرد.)
براین اضافه کرد:(درست سه ماه طول کشید تا لوسی منو ببخشه!)
پرنس خندید:(براین نمی خواست نوار رو بده اما من زورکی ازش قاپیدم وبه تمام دبیرستان پخش کردم!)
ویرجیـنیا شوکه شـده بود.اتفـاقی از این مفتـضح تر برای یک دختر نمیتـوانست تـصورکند و البته از این بی رحمی و شرارت پرنس و بی عفتی و بیشرمی لوسی ناراحت شده بود.براین گفت:(منکه فکر می کنم لوسی عاشقت بودوگرنه...)
پرنس با تمسخر حرف او را قـطع کرد:(اوه براین ...قـلبم رو شکستی!تو بهجاذبـه ی من و هـوس باز بودن لوسی اطمیـنان نداری؟)و با خستگی که بـعدازآن مکالمه ی کوتاه و مرموز ماندگار شده بود,اضافه کرد: (تو هر دختری روبگـی حاضرم رویش شرطـبندی کنم حتی راهبـه ترازا!)و با خود زمزمهکـرد:(البته اگه دختر باشه!)
براین بـا شرم سر تکـان داد و پرنس را خـنداند.ویرجیـنیا هنوز در فکر لـوسی بود:(بعـد از اون اتفاق لوسی چکارکرد؟)
براین گفت:(از اون دبیرستان در اومد!)
مدتی سکوت برقرار شد و بعد پرنس باگیجی گفت:(چه روزهای قشنگی داشتیم؟)
براین هم افسون شده چشم در چشم او زمزمه کرد:(و می تونست خیلی قشنگ تر ادامه پیدا بکنه...)
(اگه تو خرابش نمی کردی!)
(اگه تو نمی رفتی!)
(اونم تقصیر تو بود.)
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)