120-121
میداد زیر چشمی جیران را زیر نظر داشت.
شاه در حلقه محاصره خانمهایی که او را در احاطه داشتند پیش آمد تا اینکه مقابل جایگاهی رسید که مخصوص نشستن او ترتیب داده شده بود.نواب علیه و جیران هم در مقابل آن ایستاده بودند.آنجا بود که شاه تازه متوجه جیران و مادرش شد.
صدای شاخ خطاب به آن دو بلند شد.
-چطورید خانم...به به فروغ السلطنه هم که هست.
با بلند شدن صدای شاه سکوت تالار را فرا گرفت.شاه در حالیکه دو پلکان کوتاه جایگاه که مخده های گلابتون دوزی شده مخصوص به خودش بر روی آن چیده شده بود را بالا میرفت به بهانه خستگی دست جیران را گرفت و روی جایگاه کنار خود نشاند.با اشاره ابرو به مادرش نواب علیه که هنوز ایستاده بود خواست او هم در طرف دیگرش بنشیند.پاهایش را دراز کرد که هنوز چکمه های گتر دار روسی به آنها بود.
دختر سالار یکی از همسران صیغه ای شاه که همیشه در خود شیرینی و خوش خدمتی نزد شاه حاضر بود پیش از دیگران جلو دوید و چکمه های شاه را از پایش بیرون کشید.شاه در حالیکه با لبخند از او تشکر میکرد خطاب به مادرش پرسید:خانمها ناهار خورده اند؟
نواب علیه که زیر چشمی نگاه به دست شاه داشت که دست جیران را میفشرد با لبخندی ساختگی پاسخ داد:خیر جملگی منتظر تشریف فرمایی شما بودیم.
شاه سر تکان داد و گفت:پس همه حسابی گرسنه هستند.و پس از گفتن این حرف مثل آنکه جو سنگین حاکم بر مجلس را احساس کرده باشد مثل همیشه که سعی داشت آتش حسادت را در بین خانمها برانگیزد و بین آنان رقابت ایجاد کند به خانمهای سوگلی که نزدیکتر از دیگران نشسته بودند با اشاره به جیران گفت:رقیب خوشگلی پیدا کرده اید ها.
آنچه از دهان شاه خارج شد چون دشنه زهر آگینی بود که در قلب خانمهایی نشست که آن حرف را شنیده بودند.خانمها درحالیکه با نگاههای معنا دار به یکدیگر مینگریستند نمیدانستند باید چه بگویند و همین شاه را در بلاتکلیفی نگه داشت.
نواب علیه که به خوبی متوجه حالت انتظار او بود و از آنجایی که بدش نمی آمد جو حاکم را علیه جیران و به نفع خود بیشتر تحریک کند لبخند زنان بجای خانمها جواب داد:البته که نظر اعلیحضرت صائب است و حسن سلیقه مبارک حرف ندارد اما خوب این نکته را نیز باید در نظر داشته باشند که هر گلی عطر خودش را دارد.
شاه که خیلی خوب حسادت نهفته در کلام مادرش را احساس کرد بی آنکه حرفی بر زبان آورد در تایید آنچه میشنید سرتکان داد و بار دیگر با صدای بلند اعتماد الحرم را صدا زد.
اعتمادالحرم که مثل همیشه منتظر خدمت در آن حوالی ایستاده بود با بلند شدن صدای شاه فوری در آستانه در ظاهر شد.
-امر بفرمایید قلبه عالم.
-بگو فوری بساط اش و سهم غذای خانمها را بیاورند.
اعتمادالحرم چشمی گفت و پس از تعظیم از در خارج شد.
در چشم بر هم زدنی سفره قلمکار طویلی از این سر تا آن سر تالار گسترده شد.انواع غذا در مجمعه های بزرگ اعم از سینی های پلوی زعفرانی کاسه های چینی خورشت ماست ترشی بشقابهای سبزی تازه سیخهای کباب با عطر زعفران و همینطور تنگهای شربت و انواع و اقسام