ما با گله مندی به نورانی صورت ناپیدای حسین خیره مانده ایم .چگونه شد که این کربلای مجدد به وجود آمد ؟
چرا قسمت مان ازاین دنیا فقط و فقط اندوه است ؟ و او با اشکهایش گل پژمرده باغچه دلمان را آبیاری می کند . اگر جبهه نبود شما و برادرانتان از کجا به معراج می رفتید ؟
آه پس این است سرِّ بیابان غم گرفته ی جنوب .این جا در حقیقت بیابان نیست قبةالصخره ای
است که عاشقان محمد (ص) پای بر آن نهاده و راه معراج را در پیش می گیرند .
ظرفیت روحمان لبریز شده است . باید به نماز بایستیم .با آب مقدس جبهه وضو ساختیم و در کنار مقتل به نماز عشق ایستادیم که «رکعتان فی العشق لایصح وضوئهما الابالدم »اما افسوس
لیاقت ما بیش از این مقدار نیست .
نماز زیارت ،نماز حاجت ... الله اکبر ... اکنون نیاز عطر نماز را در این وادی مطهر می پراکند و سرها پراز شوق حق ،خاضعانه به سجده می رود .بچه ها در گوشه و کنار سر بر زانو گذاشته و غریبانه می گریستند .عده ای بر خاک افتاده سنگریزه ها را در پنجه می فشردند و صورت هایشان عاشقانه ترین بوسه ها را بر چهره جبهه نقش می زد .حنجره هاتب کرده بود .
و آن بغض سالها در گلو مانده ،از زمان خلقت آدم و راندنش از بهشت ،اینک از حبس آزاد
می شد .عجب غروبی داشت جبهه که بغض تاریخ را می ترکاند و موجهای عشق
چه بلند بودند و آسمان چقدر نزدیک .
ای کاش در خیزش موج به آسمان چنگ می زدیم و ستاره ی اقبالمان را می چیدیم .شاید در آن زمان ملائک در را می گشودند و به استقبالمان می آمدند .
جبهه در عین لا مکانی بودن ،جایی است که کوزه های منیت شکسته وزلال معرفت بر زمین جاری گشته است .
صدای ناخوشایند انفجار خمپاره ای در خلوت خیالم می خزد . چه بی موقع ! چگونه دلشان می آید خلوت ملکوت را به هم بزنند و با تظاهرات دنیایی شان فرشته ها را رم بدهند .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)