هیچ نیرویی قادر نیست مرا از آنها جدا کند .این دلخوشی که کودکی دهاتی را بر زانو بنشانم ودر
حین معاینه ی او برایش قصه ای بگویم را با هیچ ثروتی در دنیا عوض نمی کنم .
من همه ی عمر به دنبال خود گمشده ام بوده ام .
آنرا در خدا یافتم و خدا را در مهر جوشان مادران وطنم ،در شجاعت مردان جنگجویمان ،در اشکهای نیمه شب همسران فداکار ،در قطره قطره ی خون عزیزان در ضجه ی داغدیدگان ،در لبخند پیروزی اسیران ،در همه چیز و همه جای سرزمین کربلائی و این مردم آشنا اکنون کدامین نیرو این شهامت را داشت که بخواهد مرا از خود جدا کند ؟
در آن تنهایی پر باران شب پاییزی ،مرغ حق درونم نوای دلدادگی سرداد و فضای قلبم را لبالب اندوه کرد .
باردیگر بر سجاده ی عشق زانوی دردمندی بر زمین زده و پیشانی بندگی و نیاز
برخاک می سائیدم .
اشکها بی امان و کورکننده سرازیر بود .
به جبران سالها غفلت و بی خبری .در نعمت و بی خبری ،در نعمت او غوطه ور ،از دامان لطفش
رویگردان و اکنون ناگهان اسیر عشق سوزان او ،محتاج محبت با هزاران کلمه ناگفته و تلمبار شده ،به انتظار جوشش مهر بی انتهای او ،شاید که التهاب درون را با نوازش نگاه رحمتش التیام بخشد .
من با که هستم ،با او که دور است ؟ نه با توام که از رگ گردن به من نزدیکتری «به بزرگیت سوگند اگر مرا از در خانه ات برانی جای دیگری نخواهم رفت و دست از التماس به تو برنخواهم داشت !» زیرا تو آن کمال کاملی که هرچه بخواهد ،می کند .
تو هر که را بخواهی عذاب می کنی و هر که را مایل باشی مشمول لطف خویش قرار می دهی ! هیچ کس شایسته ی چون و چرا کردن با تو نیست و تو شایسته ی خدایی هستی .
خداوندا اینجا خاستگاه فقر و ذلت انسانی است که به درگاه تو روی آورده ،در جستجوی لطف توست و با نعمت هایت انس گرفته است و تو آن خدایی که لباس بخششت (عفوت ) گذشتت بر تن گنه کاران تنگ نیست و رحمتت به واسطه ی رحم بر من کم نخواهد شد .
اطمینان خاطرم به کرامت توست .خداوندا آیا بر خلاف خوش بینی ای که به تو دارم ،بامن رفتار خواهی کرد ؟ آیا مرا از امید و آرزوهایی که به تو دارم محروم خواهی ساخت ؟
خدای من . هرگز درباره ات چنین قضاوت نخواهم کرد .من مرتکب خلاف شده ام و از تو امید بخشش دارم .
تورا می خوانم و امید اجابت دارم .من مستحق گذشت تو نیستم اما تو سزاوار گذشت کردنی .
سزاوار این همه بردباری نیستم .اما تو بزرگتر از آنی که مرا بخاطر نافرمانیها ی بی شمارم از خود دور کنی ! خدایا ، من همان خواری هستم که تو عزیزش گردانیدی .همان فقیری که بی نیازش ساختی ! همان بیماری که شفایش دادی و همان خطاکاری که عذرش را پذیرفتی ! من نادانی هستم که تو آگاهش کردی .و ان گمراهی هستم که تو هدایتش کردی !
محبوب من :
ــ من آن کسی هستم که در تنهایی از تو شرم نکردم و در بین جمعیت مراقب رفتار و وظیفه ام نبودم .
منم آن کسی که به تو جسارت می کرد . منم آن کسی که نافرمانی خدای آسمانها را می کرد .
من انم که شتابان به سوی گناه می دویدم ،من آنم که مهلتم دادی .
ولی به سوی تو باز نگشتم ،گناهانم را از چشم دیگران دور نگه داشتی ولی باز هم شرم نکردم . مرا از خود دور ساختی ،بی توجه ماندم ،چنان در مجازاتم بردباری نشان دادی که گویا هرگز خطایی نداشته ام یا تو آنرا فراموش کرده ای یا از مجازات من شرم داری .
وای بر من ، ای معبود من !
خدایا بنده ات را ببخش . من آن لحظه که از فرمانت سرپیچی کردم . منکر خداوندی تو نبودم . فرمان تورا بی مقدار ندانستم .
خدایا وسوسه ی شیطان فریبم داد و اکنون چه کسی مرا از عذاب تو نجات خواهد داد ؟
و اگر رشته ی مهرت را پاره کنی به رشته ی محبت چه کسی چنگ زنم ؟
به خدائیت سوگند می خورم که هرگز پرده پوشی هایت را فراموش نخواهم کرد .
اگر مرا در آتش بسوزانی محبتت از دلم بیرون نمی رود و 2عشق تورا با هیچ چیز معاوضه نخواهم کرد .
خدایا ! دلم را پس از هدایت ،گمراه نساز و چراغ روشن مهرت را به تاریکی سوق مده .
ای شنوای دردهای دردمندان ،ای محبوبترین معبود و ای سزاوار خدایی .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)