24 آوریل . دهلی . هتل شاهین سیاه
به نظر شما مضحک نیست .آخر شاهین سیاه هم شد اسم ؟
مو برتن آدم راست می شود .انگار اینجا کشتی دزدان دریایی است .هتل به این زیبایی و اسم
به این کج سلیقگی !
غلط نکنم صاحبش باید سابقه ی همکاری با دزدان دریایی داشته باشد .خوب است که ما فقط دو شب اینجا می مانیم .
فردا قرار است در عروسی دختر عمو نیکا ،شرکت کنیم .من به او غبطه می خورم .
خوشا بحالش که شوهر می کند و می رود دنبال کارش و از اینهمه جاروجنجال
آسوده می شود .ای کاش من به جای او بودم .
صدای خروپف پدر از اتاق پهلویی شنیده می شود ،علامت خستگی بیش از حد او .
چمدان ها هنوز نرسیده اند به گمانم لارکه وسوسه شده ودور از چشم پدر ،چند شیشه از آن زهرماری کوفتش کرده .
خدا کند بدمستی اش فردا من و پدرم را بدون لباس مناسب ،روانه ی مجلس عروسی نکند .
25 آوریل .ساعت 2 بامداد .هتل شاهین سفید .
( که البته خودم اسمش را عوض کرده ام ) وای خدا جونم ! حرفهای مرا نشنیده بگیر .دیشب حسابی خر شده بودم .حالا هیچ دلم نمی خواهد جای نیکا یاشم .انگار شوهر قحطی بود که چنین لندهوری را برای همسری برگزیده است .نمی دانم امشب چطور می تواند با او تنها بماند .دعا می کنم زهره اش نترکد .
همه ی شکوه و جلال خیره کننده ی عروسی با ورود داماد بیقواره ی عمو باد شد و به هوا رفت .اما من ناچارم به هر حال برای خوشبختی دختر عمویم دعا کنم .
26 آوریل . ساعت 10 صبح .
هنوز صبحانه نخورده ام .سرم درد می کند و احساس بدی دارم .به گمانم لباس شبی که از ابریشم نازک دوخته شده بود دیشب کار دستم داده .
جای شکرش باقی است که دعوت پسر عمو را برای رقص رد کردم والا چه می شد !به قول انگلیسی ها internos پسر عمو حقیقتاً زیباترین پسری است که در تمام عمرم دیده ام .جذابیت
وسوسه کننده ای دارد ،که نفس گیر است .
امیدوارم از چشم حسود در امان باشد . مثل اینکه در اتاق مرا می زنند .حتماً پدر دوست داشتنی ام آمده که مرا برای گردش در دهلی همراه خود ببرد .
فعلاً خداحافظ .