آن روز پس از پایان ساعت کار لباسم را در اتاق مخصوص پزشکان تعویض کرده و به قصد خروج از بیمارستان به راه افتادم .اما قبل از رسیدن به آسانسور به فکر افتادم که سری به سانی بزنم زیرا جند روزی بود که او را ندیده بودم و حالا احساس دلتنگی برای او قدم هایم را به سمت اتاقش تنظیم می کرد .منشی سانی که پرستار جوان و زیبایی با تیپ بلوند بود و کمابیش از صمیمیت من و سانی اطلاع داشت گفت :
ــ آقای دکتر در اتاق عمل هستند و ممکن است انتظار شما چند ساعتی به طول بینجامد .
طبق معمول سانی در اتاق عمل بسر می برد .گفتم:
ــ در اینصورت فردا برای دیدنشان مراجعت خواهم کرد .
شب هنگام وقتی خود را برای رفتن به رختخواب آماده می کردم زنگ تلفن به صدا درآمد. با عجله گوشی را برداشتم .صدایی سنگین از آنسوی سیم گفت :
ــ شب بخیر !هنوز بیداری ؟
ــ سلام دکتر ،شب شما هم بخیر .ضمناً در تعجبم که چطور این وقت شب هنوز بیدارید !
با توجه به کار سخت بیمارستان .
ــ چند دقیقه بیشتر نیست که به خانه رسیده ام و لابد انتظار نداری بدون صرف حداقل یک فنجان قهوه به رختخواب بروم .
ــ چطور مگر شام نخورده اید ؟
ــ گفتم که تازه از بیمارستان برگشته ام و ایــو و نانسی هردو خوابیده اند .می دانی ساعت چند است ؟
ــ البته ،چیزی به 2 بامداد نمانده .ولی با این حال نانسی را صدا بزنید که چیزی برای خوردن به شما بدهد .
ــ آنقدر خسته ام که نمی توانم سرپا بایستم .ای کاش اینجا بودی و می دیدی .
با حسرت گفتم :
ــ ای کاش !
سکوتی طولانی در آنسوی سیم برقرار شد و من سرانجام ناچار شدم آنرا بشکنم .
ــ امروز به اتاقتان آمدم .منشی تان گفت که مشغول کارید .خوب چطور بود ؟
ــ یک تومور بدخیم که تا حد قابل ملاحظه ای بر سلولهای مغزی اثر گذاشته و سیستم بینائی را تحت تأثیر قرار داده بود .هنوز برای اظهار نظر کمی زود است .و متعاقب این حرف خمیازه ای کشید .گفتم :
ــ مثل اینکه خیلی خواب آلود هستید .متشکرم که تلفن زدید .فردا هنگام ویزیت بیماران به دیدن شما می آیم .البته اگر موفق شوم از دید سرپرستار سختگیر بخش شما مخفی بمانم .
ــ زیاد خودت را با او درگیر نکن .اگر قوانین شدید انضباطی او که برای اداره ی بخش فوق العاده حساس icu لازم است تو را ناراحت می کند .فرداشب در خانه منتظرت هستم .ایــو نیز برای دیدنت لحظه شماری می کند .
وقتی پتو را روی سرم کشیدم زیر لب گفتم :
ــ ای کاش کمی از محبت ایــو را ارباب او دارا بود .در آنصورت حتی اگر هفته شماری و ماه شماری نیز می کرد .باز هم راضی بودم .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)