دربان سختگیر مجتمع مسکونی با آن نگاه های پر از شک وسوءظن قادر نبود مانعی در راه دیدارهای هرروز من ومهندس رضا نصر ایجاد کند .
من ضمن آن ساعاتی که در آپارتمان کوچک او می گذراندم با معارف تازه ای آشنا می شدم که تا آنروز برایم ناشناخته مانده بود .نصر از تسلطی باورنکردنی برمسائل گوناگون دینی برخورار بود که باعث غبطه وحسرتم می شد .با اینکه او هنوز خیلی جوان بود ،ولی من در مقابلش همچون کودکی بودم نادان دربرابر یک دانشمند.
به غیر از دقایقی که به رفع خستگی و صرف چای می گذشت ،او تمام وقت حرف می زد ،استدلال می کرد و از من می خواست تمام اشکالاتی را که در ذهنم ایجاد می شود مطرح کنم سپس بدون احساس کسالت پرسش هایم را با ذوق پاسخ می گفت .ما در مدت یک هفته مباحثی در زمینه ی توحید و جنبه های مختلف آن ،نظیر توحید ذاتی ،صفاتی ،افعالی را گذرانده و تصمیم داشتیم اصول کلی دین را به ترتیب مورد بحث قرار دهیم .
پس از پایان هر جلسه نصر با تعدادی کتاب که در همین زمینه ها نگارش یافته بود بدرقه ام می کرد .او به طور جدی درخواست داشت که هرچه زودتر تکلیفم را با زندگی بدون هدف خویش یکسره سازم و چنان پشتکاری از خود نشان می داد که به او گفتم :
ــ اگر میسیونر های مذهبی چنین در شناساندن مذهبشان اصرار می کردند ،امروزه هیچ دینی غیر از مسیحیت در جهان از رسمیت برخوردار نبود .
در بعضی از این جلسات دوستان نصر نیز حضور داشتند و به سهم خود تشویقم می کردند که آسان تسلیم نصر و عقایدش نشوم و با شناخت کافی عملاً یک مسلمان واقعی شوم .اما هیچ کدام آنها و بخصوص نصر برمن سخت نمی گرفتند و هنگامی که با اشکالات فراوانم در تلفظ زبان عربی مواجه شدند با حوصله ی بیش تر و صرف وقت زیاد به تعلیم من پرداخته و به خاطر دارم هفته ها طول کشید تا به جا آوردن اولین فریضه ی دینی یعنی نماز را بدون کمک دیگران فرا گرفتم و برای اینکار گاهی مجبور می شدم پشت سر نصر ایستاده و کلماتی را که او ادا می کرد بدون سر درآوردن از مفاهیم بلندشان صرفاً تکرار کنم .
علاقه ام روز به روز به فراگیری سریع زبان عربی بیش تر می شد .زیرا راهنمایم اکثراً در صحبت هایش
قطعاتی موزون از کتاب آسمانی یا رهبران دینی را از حفظ می خواند که روی هم رفته می توان گفت هرگز هیچ موسیقی ای در دنیا چنان تأثیر عمیق و روح نوازی را به اندازه ی آن جملات بر من نداشته است .
شاید برخورد منطقی نصر با مسائل و آسان گیری او بود که خیلی زود ریشه های عمیق یک اعتقاد قلبی که با نیروی عقل پشتیبانی می شد در وجودم جوانه زد .اگرچه او اصرار می ورزید اراده ی من و پاکی روحم از هر عاملی مؤثرت است .
کم کم بتدریج تفاوت عبادت کورکورانه ای که مادرم در هنگام بروز مشکل و برخورد با بن بست ها به آن روی می آورد با عبادتی که از روی شناخت وآگاهانه انجام شده و با لذت همراه بود را درمی یافتم .اما نصر هرگز به این مقدار بسنده نمی کردو می گفت :
ــ اقیانوس علوم الهی چنان گسترده وبی انتهاست که هر چه بیاموزی باز هم قطره ای است از آب دریا که هم تمام نمی شود و هم اینکه هرچه بیشتر بنوشی تشنه تر خواهی شد .او عقیده داشت کسی که ادعای مسلمانی می کند باید مثل یک غواص در این اقیانوس نفوذ کرده و تازه هایش را کشف کند .
بعلاوه توصیه می کرد :
ــ به آنچه من نشخوار می کنم اکتفاء نکن و روی تک تک عقیده ها و نظریات تعمق و فکر کن ،از خداوند بخواه که کمکت کند و برای تشویقم می خواند «خداوند هرکه را بخواهد به راه خود هدایت می کند »
واین دیدارها می رفت تا برای همیشه مینای سرگردان لاابالی را به موجودی هدفدار و مسئول مبدل سازد و از او انسانی نو بسازد که البته خوشایند بعضی ها نبود .
***
وقتی در فضای معطر و مجلل زندگی مارتینی ها روی مبل استیلی نشسته و پاها را با غرور روی هم انداخته باشید در حالیکه مصاحبتان پسر جوان میلیونرزاده ای است که با تحسین نگاهتان می کند و پیشخدمت مرتب نوشیدنی هاو خوراکی های روی میز را عوض کند گویا شخص بسیار مهم ومحترمی هستید ،صادقانه بگویید چه احساسی به شما دست خواهد داد ؟
حالا این قسمت را به تصورات خود بیافزایید :
از نوعی قدرت جادویی برخوردارید که با یک اشاره آن پسر جوان را به معلق زدن وا می دارید !
قطعاً موقعیت بسیار خوشایندی است که هر کس می تواند طالبش باشد .اما من به شما می گویم که هرگز بابت داشتن چنین وضعیتی احساس خوشبختی نخواهید کرد !
زیرا رمز سعادت و نیکبختی قفلی است که با اینگونه کلیدها گشوده نخواهد شد !گرچه ممکن است تلاشهایتان به قفل آسیب برساند اما در پایان از گشودن آن ناتوان خواهید ماند .با این حال هیچ کس نمی تواند تأثیری که محیط بر افراد می گذارد را انکار کند .ممکن است بکلی آنها را دگرگون نسازد اما قلقلکشان خواهد داد که تغییری پیرامون خود یا در درون خویش بوجود آورند .چه بسا که در مورد انجام کاری تصمیم قطعی
گرفته ایدو سپس بر اثردخالت افراد یا تأثیر محیط ،ناخوداگاه از عزم شما کاسته شده وسرانجاماز چنان امری رویگردان شده اید .و بر عکس گاهی محیط شمارا وامیدارد که تصمیمی علیرغم میل باطنی تان اتخاذ کنید ودر مورد من چنین بود !
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)