او بی توجه به حالت امتناع و عدم پذیرشی که در چهره ام بوجود آمده بود چنان که انگار با خودش حرف می زند به سخن ادامه داد:
ــ کاروان تاریخ در حرکت است.صدها و هزاران سال است که می رود و ما چه می دانیم ،شاید میلیون ها سال دیگر نیز به حرکت خود در وادی خشک و بیروح زندگی ادامه دهد . در این مسیر هر چندگاه یکبار می ایستد ،تا تحولی در خود به وجود آورده و تجدید قوا کند .در هر منزل مسافرین خسته را جا می گذارد ،و با تازه نفسهایی که به قصد سفر همراه کاروان شده اند به حرکت خود ادامه می دهد .کاروان به کسانی که توان همراهی اش را ندارند رحم نمی کند ،در کنارشان نمی ماند و به ناله ها و درخواست هایشان اعتنا نمی کند .
این واماندگان ،دنیای بیرون خویش را با وحشت و هراس می نگرند و ترس از تنهایی در وجودشان ریشه می دواند و پس از محو شدن آثار و زنگ قافله تازه به این فکر می افتند که هدف از حرکت اجباری به همراه کاروان انسانیت چه بود ؟ اینکه چند سالی با رنج و محنت دست به گریبان باشند ،روزها را با تلخکامی گذرانده و شبها در دامان ناکامی غرق در اندوه و حرمان به انتظار صبحی دیگر ،تا دوباره تلاشها سرعت گرفته و در کویر زندگی به دور خود بچرخند .اما اکنون کاروان گذشته و فرصت نجات این تیره روزان نیز از کف رفته است .برای چاره اندیشی خیلی دیر است .آنها باید قبلاً در دنیای درون خویش تعمق می کردند که چه اسرار پیچیده و کشف
نشده ای در تندیس خاکی وجودشان نهفته است و بی گمان نباید این همه ،بیهوده در میان کویر تفتیده از حسرت نابود شود.
معدود کسانی نیز هستند که در پی حل معمای خلقت ،خود را به آب و آتش می زنند تا
شیشه ی جهلی که به زیبایی و ظرافت قاب شده را بشکنند و طلسم انسان را از درون چاه بیرون آورند .این طلسم به آنها می فهماند که کاروان بی شک به سوی مقصدی روانه است و ساربانی مهار شتران را در دست گرفته که کویر را خوب می شناسد .پس باید خود را به او سپرد تا به سرچشمه ی جاوید حیات دست یافت .آنها می دانند که اگر به سرچشمه برسندهرگز از تشنگی و خستگی شکایت نخواهند کرد و آنجا مأمنی است ابدی که می توانند بی هیچ
دغدغه ای میانش مأوا کنند .اما از نظر دور ندارید که کویر طولانی و بی انتهاست .خشک و تفیده با سرابهایی که ضعیف ها را امیدی واهی می دهد .باید تا کاروان در حرکت است هدف نهایی را شناخت ،حقیقت را از سراب تشخیص داد و با توانی که از شناخت هدف مایه می گیرد ،مصمم با کاروان ره سپرد .وگرنه در نیمه ی راه ناامیدی و یأس مسافرین را از پا می اندازد و اجازه نمی دهد هرگز به آخرین منزل مقصود برسند زیرا بیابان بی انتهاست و افقی بر کرانه هایش سایه نینداخته است و بدون هدف و معنا بودن به خستگی انسان و نتیجتاً شکست منتهی خواهد شد .
می بینید انسان چه موجود تنها و درمانده ای است ؟ و اگر حرکتش به سوی هدف نباشد به یک گمشده در کویر می ماند ،بی آنکه بداند یا بخواهد به دور خود می چرخد .دمی با سراب ها خوش است اما هرگز به آن آرامش جاوید نخواهد رسید .
با دقت به جمعیتی که اطرافمان را گرفته اند ،نگاه کنید و به من بگوئید که در صورت هایشان چه می بینید ؟و سپس بی آنکه فرصت جواب به من بدهد :
ــ شاید بگوئید انسان هایی هستند با چهره های زیبا ،آرایش قابل توجه و لباس هایی مرتب که در جیبشان به قدر کافی پول هست و می دانند چطور آن را خرج کنند .بی هیچ نگرانی ،همه شان لبخند زیبایی بر لب دارند و با نگاهشان شما را نوازش و تحسین می کنند و چشمانشان از خوشی می درخشد !همینطور است ؟
من که هنوز از صحبت های او در شگفت بودم سر را تکان داده و گفتم :
ــ ظاهراً که اینطور است .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)