هراس زده بودم اما چیزی وجودم را گرم می کرد .سانی گفته بود به نفع ما . یعنی من و او و تونی .
و همین که مرا از خودشان می دانستند ،تسلای بزرگی در آن تنهایی وحشتناک محسوب می شد .

***
5 روز بعد

در بعد از ظهر کسل کننده ای که بیش از هر زمان دیگر احساس سر درگمی می کردم به سفارش ایــو برای آقای وینتر کمی سوپ بردم . ظاهراًکسالت مختصری داشت و برای جلوگیری از وخیم شدن وضعش در بستر خوابیده بود و استراحت می کرد .میل به همصحبتی با من در چشمانش خوانده می شد اما خسته تر از آن بودم که در کنارش بمانم . می خواستم به اتاقم برگردم و تا فرا رسیدن شب و آمدن سانی و تونی به خانه استراحت کنم . شاید هم بنشینم و خاطرات چند روز اخیر را یادداشت کنم ،با این خیال بازگشتم و تشکر آقای وینتر را به ایــو اطلاع دادم . وقتی به اتاقم رفتم تا سری به دفترچه ی یادداشتم بزنم با کمال تعجب دیدم که دفترچه روی میز است ،حال آنکه قبلاً آن را در کشو گذاشته بودم .آن را گشوده و دستخط تونی را شناختم !که اینطور !پس به صندوقچه ی اسرار من دستبرد زده و چیزهایی به آن افزوده بود ،قبل از آنکه فرصت پیدا کنم عصبی شوم ،کنجکاوی باعث شد نوشته های او را بخوانم ،درست بعد از آخر ین خط یادداشت من اینطور نوشته بود :
ــ چیزی به ساعت 9 نمانده بود که سانی با قیافه ی درهم و گرفته ای که از لحظه ی ورودش به خود گرفته بود از سر میز شام برخاست و به اتاقش رفت ،مینا کمک کرد که میز جمع شود وظروفی که ایــو تمیز کرده بود داخل قفسه چید ،وبعد با دلسردی مخلوط با نگرانی از گردهمایی مسئولین دانشکده گوشه ای نشست و دست هایش را روی پیش بند آبی رنگش حلقه کرد .دلم به حالش می سوخت . به قدری از تصمیم مسئولان دانشگاه هراس داشت که حتی جرأت نمی کرد بپرسد نتیجه ی جلسه چه شد ؟
ایــو بی مقدمه گفت :
ــ هیچ وقت سانی را اینقدر درهم ندیده بودم !
با احساس تقصیر به او گفتم :
ــ ممکن است برای من دردسری به وجود آمده باشد ،منظورم دانشکده و درگیری مربوط به آن است اما آقای مورینا بقدری گرفته و ناراحت هستند که من جرأت نمی کنم در این باره چیزی از ایشان بپرسم .
ایــو با نقشه ی جدیدی که به مغزش رسیده بود ،سینی محتوی فنجان هاو قهوه جوش را به دست مینا داد و در حالی که با نگاه درخشانش او را می نگریست جواب داد:
ــ تو می توانی مجبورش کنی هر طور شده این قرص را بخورد ،مثل اینکه سر درد هنوز رهایش نکرده است اما حتم دارم که علت ناراحتی اش را به تو خواهد گفت ،حالا برو .