هنگامی که سایو ندیمه ی میانسال و با تجربه ی دختر امپراطور وارد اتاق مخصوص زنان شد ، خانم اوکایو تنها روی زمین نشسته بود و با بادبزن دستی زیبایی خودش را باد می زد . هوا چندان گرم نبوداما اینکار عادتی برای زنان اشراف و خانم های دربار جهت فرار از بیکاری بود .
سایو به بهانه ی آرایش موی خانمش به آنجا آمده بود تا ضمن صحبت های معمول هرروز،موضوع مهمی را به اطلاع وی برساند .همچنان که به بازکردن سنجاق های طلایی مشغول بود پرسید:
ــ خانم امروز حالتان چطور است؟
دختر جوان تبسمی کردوگفت:
ــیک بار که به تو گفتم ،برای چه دوباره می پرسی؟
ــ منظورم حال جسمانی شما نبود .بلکه می خواهم بدانم روحیه تان چگونه است وآیا به قدر کافی احساس نشاط و شادی می کنید؟
اوکایو با حرکتی ملایم و دلپذیر سربرگرداند:
ــ برای دادن خبر مهمی ترا اینجا فرستاده اندوآرایش مو هافقط یک بهانه است .درست فهمیدم؟
سایو خندید .
ــ شما چقدرباهوشیدخانم. کاملاً درست حدس زدید.میل داریدموضوع را بدون مقدمه چینی به عرض برسانم ؟
دختر جوان رویش را برگرداند:
ــ قضیه مربوط می شود به...خواستگاری ازمن...همین طوراست ؟
ندیمه حیرت زده جواب داد:
ــ بانوی من شما همه چیز را می دانید!
اوکایوچهره درهم کشید:
ــ خیرسایو.ولی می دانم اگر مسئله ی دیگری بود مادرم شخصاًبه اینجا آمده ومرا مطلع می کرد
سایو شانه را به آرامی در انبوه موهای بلند و ابریشمین بانوی جوانش فروبردوگفت:
ــ امپراطریس می خواهند که شما بدون هیچگونه شرم و خجالتی وفقط با میل شخصی و قلبی خود در این باره تصمیم بگیرید.به این جهت مرا مأمور این کار کردند.ایشان عقیده داشتندکه بایدهرچه زودتر ...
اوکایو حرف ندیمه اش را قطع کردوبا خشونت گفت:
ــ بله،میدانم مثل این که من یک مزاحم هستم.تمام همت مادرم مصروف این می شودکه شوهر مناسبی برایم پیدا کند.نه سایو ساکت باش ، لزومی ندارد از ایشان دفاع کنی . خوب می دانم احساسشان دراین باره چیست!دیگر از این وضع خسته شده ام حالا بدون مقدمه بگوموضوع به چه کسی مربوط می شود .فقط اسمش را می خواهم بدانم.بی هیچ توضیحی.مطمئناً آنقدر سرشناس خواهد بودکه حداقل یک بار اورا دیده باشم.
سایوخودش را باخت .انتظار چنین برخوردی را نداشت.حالا علیرغم توصیه ی امپراطریس که خواسته بود وی همه ی تلاشش را برای جلب رضایت اوکایوبکار برد،می دیدکه این مسئله چندان هم آسان نیست.چاره ای نبود سینه اش را صاف کرد و بی هیچ مقدمه ای اسم او را بر زبان آورد.دختر جوان عکس العمل خاصی نشان نداد .تنها واکنش او شرمی بود که به گونه های لطیفش رنگ خون می زد.