ــ منظورت چیست که می گویی چه فرقی میکند ؟من می خواهم بدانم که تو دقیقاً با فیش ها چه کرده ای.
ــ لعنت بر شیطان ،حالا چه وقت این حرفهاست !
ــ بس کن مینا ،تو چه ات شده می توانم امیدوارباشم ،آنقدر دیوانه نشده ای که ژتون ها را به گدای سر خیابان داده باشی؟
مینا خوب می دانست که امیلی را نمی تواند فریب دهد .بعلاوه از سکوت خودش نیز خسته شده بود
گفت:
ــ حالا که دست بردار نیستی حقیقت را می گویم .آنها را از کمد من دزدیده اند !حرفم را باور می کنی ؟ امیلی گیج و ناباورانه در پرتو کم سوی شمع به او زل زد:
ــ امکان ندارد !حتماً خیالاتی شده ای ،درست فکر کن ،شاید آن ها را در جای دیگری گذاشته و حالا فراموش کرده ای!
مینا تکرار کرد : ــ پنهان نکرده ام .آنها را دزدیدند،من به چشم خودم دیدم، آن هم درست جلوی چشم خودم.
امیلی دندانها رابر هم فشرد و با لحن خشنی پرسید: ــ چه کسی این قدر احمق است؟ اگر او را دیدی چطور توانستی ساکت باشی ؟باید جلویش را می گرفتی !
ــ آه دیگر چه اهمیتی دارد . مهم این است که دیگر ژتونی وجود ندارد و من هم تا ماه آینده غذایی برای خوردن ندارم .در عوض کسی هست که دو برابر من می خورد.مگر اینکه . . .
مکثی کرد و امیدوار ادامه داد : ــممکن است خانم بریکلی بتواند در این زمینه کمکم کند.
امیلی با ناراحتی در اتاق قدم می زد و دوباره به طرف دوستش برگشت: ــ گوش کن ببین چه می گویم .من درباره ی وضعیت نامناسب خوابگاه و مشکلاتی که دانشجویان برایمان بوجود آورده اند خیلی فکر کرده و به این نتیجه رسیدم که اگر بخواهیم مستقیماً رودر روی این بدبختی ها بایستیم چه بسا که به کلی اسم مارا از لیست دانشکده حذف کنند .بی تفاوت هم که نمی شود ماند . چون به نابودی تدریجی مان منجر می شود ،بنابراین تنها یک راه باقی می ماند اینکه مشکلات را مطرح کنیم اما مخفیانه یعنی من و تو در این وسط همه کاره ایم ولی نقش آدمهای بی خبر از همه جا را بازی می کنیم .
ــ منظورت شب نامه یا چیزی از این قبیل است؟
ـــ تحمل داشته باش. من روی این جنبه ی قضیه هم فکر کرده ام .به نظر تو بین تمام مسئولین مدرسه چه کسی حرف مارا می فهمد و حاضر می شود از حق پایمال شده مان دفاع کند ؟
ــ مکثی کردوبه چشمان مینا خیره شد.
ــ البته می دانم سوال بی جایی است
_مسلماً تا وقتی استاد مورینا باشد،هیچ کس دیگری برایت اهمیت ندارد .
ــ بس کن امیلی پارازیت زیادی ، سلامتی موجت را خدشه دار می کند .
ــ شوخی نمی کنم مینا.من به سهم خودم به او رای می دهم. بهر حال او یک مرد جدی ، دقیق و شرافتمند است . از نظر او هیچ چیز نمی تواند مانع اجرای مقررات گردد. بعلاوه هر دوی ما شاگردش بوده ایم واین آشنایی و رابطه ی استادی می تواند به نفع ما باشد .
ــ اوه امیلی زیادی شلوغش نکن، می دانی که او هرگز به شاگردانش توجهی نشان نمی دهد بخصوص به دخترها ، شک دارم بتواند من و آن دختر شیرینی فروش سر خیابان را از هم تشخیص دهد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)