بی زحمت برای ما کمی میوه و چای بیار ضمنا فردا باید از همه ی کتابهای حمید به ما بدی
چشم
قصد دکتر این بود که عسل کمی استراحت کند و در جریان مداوا و درمان قرار نگیرد دعسل به حیاط رفت نگاهی به اسمان کرد وباخود اندیشید
کاش حمید می تونست با من بیاد تو حیاط و به اسمون نظر کنه اخه حمید عاشق اسمان ابی بود هر وقت اززمانه دلگیر می شود به امان نگاه می کرد عروس غم زده در حال نگاه کردند گریه اش گرفت هق هق گریه اش سکوت نیمه شب را در هم شکست گویی هق هق شبانه اش ناله ای در هم ئشکسته ی مرغ حق بود همراه با اشک هایش به التماس افتادای امام رضا خودت کمکش کن اون هم اسم تو و عاشق و شیدای توست یا ضامن اهو از بچگی نه مزه ی عسل مهر مادری نه هیبت و عظمت پدری را چشیده ام و دیده ام اما هیچ وقت ناامید از محبت شما و خانواده اهل بیت نبودم درسته من مومن و اهل تقوی نیستم ولی جزعاشقان خاندان شما هستمئ خودت کمکم کن من ناامید نکن همه ی امیدم در ضمانت و یاری توست
اشک عسل با هق هق اش در امیخت و امانش نمی داد گوشه ای روی پل نشست و به دیوار سیمانی تکیه داد چند لحظه ای گذشت تا خواب پاورچین پاورچین پلک هایش را نوازش کرد و او را مهربانه در اغوش گرفت
نیم ساعتی استراحت کرده بود که ترانه و نگین فهمیدند عسل نه در طبقه ی دوم است و نه در طبقه ی اول برای همین برای جست و جو به حیاط امادند ترانه به نگین گفت
اوناهاش
باطراوت و شادی با دست نشان داد نگین نگران پرسید
کو؟
به سمت عسل حرکت کرد و گفت:
روی پله
اهسته جلو رفتند ان دو عسل را غرق در خواب دیدند عسل در خواب ناز بود که دستی شانه اش را گرفت و ارام گفت
عسل عزیزم خوابی؟
اون صدای مهربان و خونگرم دوست همیشه مهربانش نگین بود عروس از خواب بیدار شد و گفت:
ای وای
نگین با تعجب سوال کرد:
چی شد؟بیدارت کردم ترسیدی؟
بدنش را کش و قوسی داد
دکتر یحیوی چای می خواست ترانه در حالی که شانه هایش را ماساژ می داد بوسه ای از گونه اش گرفت و گفت خواب باشی همون دقیقه براش بردم
با چشم پر از قدردانی و تشکر نگاهی به ترانه و نگین کرد
انشاالله عروسی دوتایی تون محبت و صفاتونو جبران می کنم
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)