117
واي يادم رفت بهش بگم براي ناهار نميرم خونه ((الان كفريه.))
زن وخواهر زن پارسي هردو شيك و پوش وتوالت مي آيندما را پيدا مي كنند و هيچ كدامشان كفري نيستند .
زن پارسي ميگويد :ميدونستم اينجا كيرتون مي اندازم...سلام ! ))
دختر يك كمپاني دار ايراني است ومن هر چه فكر ميكنم به عقل نبوديم
نمي رسد چه چيز نادر پارسي شده است . البته بجز نبوغ و شهرت ادبي اش . يا شايد پارسي يك كارهايي يك جاهاي ديگر هم بلد است كه من خبر ندارم نادر در بلند مي شود براي آن ها صندلي مي كشد عقب و سارا خانم و سيمين مي نشينند زن پارسي از من پرسيد شما چطوريد ؟
خوب مرسي شما چطوريد
متشكر م قربون شما او چشماش به من است ومن نادر هردو
چشمهايمان به سيمين كه وقتي مانتويش را در آورده سينه هايش هردو عملا از چاك پيراهن قلپي بيرون است
زن پارسي مي گويد چي مي خوورين ؟ اين غذاش افتضاس
نادر ميگويد:( يه چيز در خدمت آقاي آرين زديم)
((يه تيكه لاستيك آوردند تحت عنوان بيفتك))
سارا به منمي گويد قراره سوسن و جواد علوي بيان اينجا ساعت سه من سيمين زودتر آمديم .
خوبه
بعد لهجه اش ناگهان تغيير مي كند نادر دفعه ديگه ميخواي نياي خونه به تلفن يه تلفن بكن !
پارسي ميگويد چشم معذرت . معذرت . تقصير من بود
(آشپز يه عالم غذا پخته بود كه گفتم بريزه دور )

اصلا يادم رفت شما صبح خواب بودي منم رفتم وكيلم روتوي خونه اش ديدم سرم گرم شد
يادت رفتن يه چيز ... اهيت ندادن به چيز ديگه من ....
گندش رو در آروردي ))
من سرم را بلند ميكنم وبه پارسي نگاه ميكنم در حضورش زنش
ناگهان شروع به آب رفتن مثل خروس پيري كه مرغ تو سرش توكزده باشد سرش را مي اندازد پايين !
مي گويد گفتم معذرت ميخوام .)

118
زن براي اينكه تغيير ذايقه به پارسي مي گويم كسي ميخواد كريسمس همراه خانم آزاده و آقاي حكمت بريم لندن
زن پارسي ميگويد ((لندن !))
خواهر زن پارسي هم ميگويد (لندن)
يك نفر آنچنان لگدي به من زد كه تا عصر جز جز ميكرد
پارسي ميگويد جلال باز شوخيش گرفته
ميگويم آن يارو كه كنج بار دم شيشه نشسته ..
هميت حسين پاكي شخصيت تلويزيون نيست ؟
سارا ميگويد چرا خودشه
پارسي ميگويد هميشه اينجا نشسته آبجو گداي ميكنه وتو دنياي خودشه
سارا ميگويد يه روز دعوتش كن بياد احوالش رو بپرسين
ولش كن گناه داره بيچاره . بيچاره ..
نگو بيچاره گناه داره بيچاره
گناه داره بيچاره اون موقع كه تو تلويزيون اعتصاب راه مي نداخت
گناه نداشت وقتي با شور شوق ما موميسم در ايران اعتصاب مي كردند
درودر راه پيمايي راه مي انداختند مبي تنبون در درياي عشق و انقلاب مي پريدند گناه نداشتند ؟
اون موقع همه مي كردند جنا بعالي هم مي كرديد
بنده غلط بكنم
جز تو همه تن لش اند !
من ميگويم اگر اجازه بديد من بايد برگردم هتل قراراست شوهر يكي از دوستان خواهر زاده ام بياد اينجا
پارسي بلند مي شود با من دست ميدهد فردا تلفن كن !
چشم ..
همه از هم خدا حافظي ميكنيم ومن بابت ناهار تشكر ميكنم جدا ميشويم .
دم در كنار بار مي ايستم واز دستگاه ماشين دو پاكت سيگار و پاكت ميخرم
بر ميگردم زن پارسي وخواهر زنش را نگاه ميكنم هر سه هنوز
آنجا نشسته اند شيك وپيك و موقعر و متشخص به نظر مي رسند
هر سه برندي و قهوه مي خورند زنش هنوزدارد حرف ميزد
انگار فقط اين