صفحه 68 تا 71
زن دکتر جوهسار از آدل می پرشد : مادمازل شما با مسیو فرانسوا میتوان نسبتی دارید؟این یکی فرانسه را با لهجه اصفهانی ادا می کند .
آدل که دهانش پر از نان و کره و خاویار است بدون عجله آن را با بوردو فرو می برد و بعد فقط یک نون صادر می کند.
هیچ نسبتی ندارید؟
آدل می پرسد: کدام مسیو فرانسوا میتران؟
....رهبر حزب سوسالیست فرانسه....
آدل می گوید :نه...من هیچ نسبتی با هیچ کس به اسم میتران ندارم.
حالا دارد روی یک تکه بیسکوئیت کره مالیده یک جور پاته که دکتر رهنمایی به او تعارف کرده است پهن می کند لیوان بوردویی که کریمپور مجددا برایش ریختته نزدیک دستش است.
زن مجیدی می گوید : ولی من مطمئنم که مسیو آریان شما را به اسم مادموازل میتران معرفی کرد.
آدل می گوید :مسیو آریان...مسیو آریان دیگه کیه؟ من با او هم نسبت دارم؟
زن مجیدی می گوید : همین قد بلند که با او آمدید.
آدل می گوید :آه...اون مسیو.
زن مجیدی می گوید:خوب؟
آدل می گوید: مسیو کله اش مریض است.
مجیدی و زنش و دو سه نفر دیگر که فرانسه می فهمند می زنند زیر خنده.
زن مجیدی می گوید : پس شوخی بوده؟...
آدل می گوید : مسیو خودش گفت کلله اش مریض است با انگشت به کله خودش اشاره می کند.
حالا همه می خندند -حتی چند نفر از آنها که من مطمئنم اصلا فرانسه بلد نیستند و نفهمیده اند آنها هم می خندندو
مجیدی می پرسد: پس اسم شما چیه؟
آدل فومولو.
آدل فومولو؟
آدل کریستیان لافور فومولو.
پس ...شوخی بده!
زن مجیدی می گوید: .....عجب...طبع شوخی دارند آقای آریان.
زن خنگ نادر پارسی هم که تازه فهمیده با آرنج تو چهلوی شوهرش می زند و می گوید : فهمیدی نادر؟...آقای آراین آن خانم را به اسم مادموازل آدل فرانسواز میتران معرفی کرد اما اسمش آدل فومولوس.من حالا از کار خودم بخاطر آدل ناراحت شده ام که کار اصیل و ابتکاریی هم نبود.صدای لرزش استخوانهای همینگوی را توی قبرش در آیداهو می شنوم.اما آدل نه تنها اصلا ناراحت نیست بلکه دارد می خورد و می نوشد و خودش هم از این شوخی دارد می خندد و حال می کند و ظاهرا از اینکه در بازی مسخره ای با انتلکتوئلهای یک کشور خارجی قاطی شده است.برای همه اسباب شوخی و خنده است.همه برای شوخی و خنده و حال اینجا جمع اند.مجیدی بلند می شود و با خانم علایی دانس می دهد. دکتر کوهسار هم بلند می شود با زن خودش دانس می دهد. من به صندلیم تکیه می زنم و احساس می کنم خالی ام و از خودم می پرسم دارم اینجا چه غلطی می کنم.سرگیجه ساعت ده ام هنوز آثارش هست و من دو تا از قرصهای کذائیم را با آب معدنی می روم بالا .ولی بعد اثر آنها مخم را به مه گرفتگی بیشتری می اندازد.
پارسی یواشکی پاکت سیگاری به من می دهد و می گوید:چون مشروب نمی خوری بگیر بزن بقیه اش را هم بگذار جیبت...
پاکتی محتوی ده بیست تا سیگارهای دست ساز عجیب و غریب است.
از همانهاست که گرگ بکشه پیشواز شغال میره؟
بالاتر .
هپروت؟
هپروت2000
هپروت2000 همان چیزی است که من امشب کم دارم.
9
یادم نیست چه مدت بعد است که لیلا آزاده وارد می شود .هنوز ریزه و طریف مانده. با آرایش خیلی کم صورت گیسوان بلوطی روشن بارانی سیاه شال گردن ابریشم سفید هنوز رویایی و جذاب است .اغلب حضار دور و بر میز او را می شناسند و از دیدن او خوشحالند و از طرز نگاه کردن و چک و چوله نادر پارسی معلوم است که دلش خیلی می خواهد لیلا آزاده را بهتر بشناسد. من و لیلا الان هشت سال که همدیگر را ندیده ایم و تازه آن وقتها هم آشناییمان خیلی زیاد دوام و ریشه ای نیافته بود.فکر نمی کنم مرا اصلا یادش باشد.
با تمام افراد دور میز سلام و علیک می کند و با بعضیها دست می دهد. وقتی به من می رسد یک سلاااام! می گوید و ظاهرا نه تنها مرا یادش است بلکه خوشحال شده که مرا در اینجا می بیند. کنار من می نشیند.آقای جلال آریان-شما کجا اینجا کجا؟
آمدم دیگه.
خوبه خوبه چشمانش چیزهایی را در چشمان من می جوید.
می گویم :خوشحالم که می بینمت.
دیدن تو خود خوشحالیه.
باشه.
خوب شد خوب شد.
شما اصلا تغییر نکردی.
به من نگاه می کند.
تو شکسته شدی؟یا فقط پیرتر؟
فقط خنگ تر.
واقعا چطوری؟
نمی دونم یه خورده پیرتر یه خورده مشغشوتر.
کی از ایران آمدی؟
سه روز پیش.
با اتوبوس ؟
با بنز تعاونی 15.
از انقلاب اسلامی فرار کردی؟نه نه؟ معذرت می خوام تو فرار نمی کنی.فرار متا مت جوجوهاست.
لیلا!
کر کر می زند.
خوب شنیدم جنگه.
و دیوانه وار...حروم لقمه ها شهرها و خیابانها و خانه ها و مردم بیگناه را می کوبنده.برای اولین بار کسی را گیر آورده ام که دلم می خواهد با او حرف بزنم.
می پرسد:عربا؟
تقصیر کیه؟ما داریم با کی می جنگیم؟با عربستان؟
نه با صدام حسین عفلقی کافر.
کر کر می زند. تعریف کن برام.
یک بدبختی مردم الان این است که وقتی کشور گل و بلبل داره طوفان انقلابش را پشت سر می گذاره کشور همسایه به دست یک دیوانه جانی رهبری میشه ... دیوانه جانی صفت وقتی تحریک بشه چه کارها که نمیکنه.
تو صدمه ای ندیدی؟
نه.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)