57تا60...
میگی اقا بشین یه کوپ چای بخور.میگم از این جا برو یه جا سرپناه بگیر.میگی اقا بشین یه کوپ چای بخور.میگم یه فکر برای پسرت تدریس بکن. میگی اقا بشین یه کوپ چای بخور.
"شما باید اهواز یا مسجد سلیمان و اونجاها،تا جنگ بخوابه."
"ما جایی نداریم."
"جا پیدا میشه."
"ما تو این شهر به دنیا اومدیم،تو این شهرم می میریم."
"تو این خونه های اطراف کسی هست؟"
"نه...مهندس نوربخش هم رفت."
"نوربخش هم کشته شده؟"
"نه،رفت تهران.اخا این موشها چی ن؟"
دارن دباره ی موشهای سگ مسب لرایش توضیح می دهم،که انفجاری تکان دهنده انچنان خانه را می لرزاند که فکر می کنم لندرور بیمارستان را باید به هوا پرانده باشد.می ایم نگاه می کنم.سندرور هنوز هست.ادریس هم انجا هست.با کفش تنیسش.با ساک پان امریکنش،که روزگاری در ان وینستون می فروخت.با ان اواز عربی بی معنی ش،که همیشه می خواند.دارد با دستمال لندرور را پاک می کند.هیکل چاق و قیافه ماتش با چشمهای سفیهانه،در زمینه شمشادهای سوخته و درختهای قطع شده منظره را کامل می کند.
وقتی دوباره چشمهایم را در هتل پالما بتز می کنم هوا تاریک شده و بیرون پنجره هم سروصدای خیابن تا حدی فرونشسته.به ساعتم نگاه می کنم.نه و بیست دقیقه استوبلند می شوم و دستی به سروصورتم می کشم و لباس می پوشم.ساعت نه ونیم سر رختخواب می نشینم و سیگار تازه ای را روشن می کنم و به اخبار ایران مخصوص هموطنان خارج از کشور(که به وقت تهران در ساعت دوازده شب)پخش می شود گوش می کنم.اخبار فقط از جنگ ایران و عراق است.جنگ اسلامی با کفار صدامی.نیروهای عراقی محاصره شهر ابادان را تکمیل کرده اند و خانه های مسکونی این"شهر مقاوم و شهید پرور و مردم بی داع"را از عر سور مورد حمله گلوله توپ،موشک،خمپاره و حملات هوایی قرار می دهند.پیشروی "مزدوران صدام حسین کافر امریکایی"به ده کیلومتری اهواز دزفول رسیده ولی بل مقاومت شدید پاسداران اسلام،ارتش جمهوری اسلامی ومردم شهید پرور مواجه اند."قوای اسلام"موفق شده اند یک خودرو،دو نفربر،و یک تانک بعثیون کاقر را متهدم و صدها تن از،فریب خوردگان رژیم صدام حسین عفلقی"را به هالاکت برسانند.
7
ساعت نزدیک ده شب است که از هتل می ایم بیرون و از خیابان مسیو لو پرنس تاب می خورم توی بولوار سن میشل،هوا سرد است ولی اسمان صاف و پر ستاره.نسیم ملایمی از رودخانه که در انتهای شمالی و نه چندان دور است،می اید.خیابان هنوز کلی جان دارد.دهها کافه و رستوران و سینما با نور و سر و صدا و زرق وبرق زنده اند.بوی شاه بلوط بو داده و همبرگر و سیب زمینی از رستوران ماک رو نالد سر پیچ کوچه توی پیاده رو پیچید.قرار نلاقاتم با پاریسی برای سات ده است.

وسط پیاده رو سزگیجه عجیبی ناگهان پیصانی ام تیر می کشد،که غیر عادی است.به دیوار نبش تقاطع رو دزکول تکیه می زنم،صبر می کنم تا بگذرد،یا من بگذرم.در بیمارستان هم که بودم،مخصوص اوایل،از این دردها می امد.گاهی وقتها مدتی هم مرا از هوش می برد.اما مدتی بود که به سراغم نیامده بود.امشب منگی اش غیر عادی است دردش هم بد.
قدم زنان هرطور هست می ایم بالا در گوشه ای پشت یکی از میزها فسقلی کافه ای که قسمتی از پیادع رد را هم اشغلی کرده می نشینم.با وجود سرما و هوا باذی بدم نمی اید همین بیرون تنها باشم.یکی دوتا از میزهای گرد فسقلی گرفته شده...اما بیشتر مردم بیشتر توی کافه چپیده اند.هنوز سرم دوران دارد.
پیشخدمت پیر ولی سرخ و سفیدی با کت شرابس و حوله سفید اویزان از روی ساعد لامسبشلن است.
"مسیو؟"
"یک فهوه اسپرسو،خواهش می کنم."
"یک قهوه اسپرسو"
پاریس ....مهد تمدن.
خودم را می زنم به ادمیت.کتاب سگهای جنگ را از جیب پالتویم در کی اورمو به صفحه ای که رسیده ام باز می کنم.جمهوری کوچک زانگاروی افسانه ای کاعبه دست انگلیسها شده.یکی از تجار لندن،یر جیس مانسون،به وسیله جاسوسش کشف می کند که در یکی از کوها وجود دارد.با یک ارتش کوچک مزذوران حرفه ای بیت اللملی،امریکایی و ایرلندی والمانی و فرانسوی و انگلیسی،مانسون تصمیم می گیرددولت زنگارو را سنگون کند و به جایش دولت دست نشانده خودش را در راس ان بگذارد...ولی بعد از انکه اول شورشهای داخلی را دامن می زنند و بعد مزدورهاوارد می شوند عناصر مانسون بزودی خود را با مامورین "کاکب"روسیه کواجه می بینند و متوجه می شوند وقتی لقمه خیلی گنده باشد غرب تنها نیست...اما امشب،من در پاریس اول فصل هشتمم و دو تا از مزدورها پس از تلفن به سر جمیس مانسون نشسته اند می خواهند حرف بزنند که من حتی جمله او فصل را هم نمی توانم تمام کنم.سرم ول نمی کند.فکر ثزیا در بیمارستان هم باز روی باقی جنگ و فکرهای ثریا...حرفهای توریسژرژت لوبلان و دگتر پل فرانسو مارتن و شمایل تختخواب سفید و قد و قواره اغمازده ثریا وسط جمجمه ام موج می زند.دکتر مارتن برایم اصطلاحات پزشکی بغور می کند.
"اغما"یک حالت بیهوشی و فقدان اگاهای "شبیه خواب"است که به علت درست کار نکردن مغز پیش می اید.این ممکن است موقتی باشد،ممکن است دائمی کشنده هیچ کس نمی تواند چقدر طول خواهد