(85)
سلام به فرشته سفید پوش
دیر زمانی بود که می خواستم نامه بنویسم ، اما قادر نبودم . وقتی حرف برای گفتن بسیار داری و نمی دانی از کجا شروع کنی ، ناتوان می شوی ، مثل آن انشا که قادر به پایان رساندنش نبودم و فکر میکنم آن رهگذر از ترس رسوا شدن در حال گریز است . اما چه شد که جرات کردم ! من با کسب اجازه از عمویت این نامه را می نویسم . زیرا به پندار آقای یغمایی ، من انسانی هستم که باید او را سوق داد . شاید در مورد ما چنین باشد ، زیرا من و شما هرگز نتوانستیم یا یکدیگر گفت و گو کنیم . من یک عذر خواهی به شما بدهکار هستم در مورد آقای جهانبخش ، می خواهم از کلام قصار شما که با خط درشت و زیبا روی دیوار اتاقتان نصب شده استفاده کنم و بگویم – وقتی بدانی حق با دیگری است و عذر خواهی کنی ، نشانه تواضع و فروتنی است – من هیچ گاه عجولانه قضاوت نمی کردم . این اولین بار بود که مرتکب این خطا شدم و از اشتباه خود پوزش می خواهم . خط خوردگیهای نامه ام حکایت از این می کند که تا چه اندازه در به کار گیری کلمات تردید دارم . وقتی بخواهی نامه ای بنویسی که خواننده پی به عمق احساست ببرد ، جملات و ترکیبات بسیار ساده جلوه می کند و تو را اغنا نمی کند .
مرغهای عشق دلشان برای شما تنگ شده و هر روز خطی به روی کنده اضافه می شود و صدای محزون دختری که آرزوی پرواز داشت و از حصار خانه کوچک بیزار بود ، در گوشم طنین انداز است که می گفت ( اگر برگردم برای همیشه خواهد بود ) و من هنوز به امید آن روز نشسته ام . آقای یغمایی از شما نقل قول می کند که با اتمام بیمارستان ، شما به شمال برمی گردید و چشم من به توده آخرین آجر ها امید دارد . چند روز پیش بی اختیار آجر ها را شمارش می کردم . عمویت مرا در آن حال دید و گمان می کنم حالم را فهمید . چون دست روی شانه ام گذاشت و با لحن پدرانه ای گفت ( بالاخره تمام می شود و انتظار به پایان می رسد ) . در آن لحظه سخنش مرا تکان داد و برای آنکه رسوا نشوم گریختم .
یکی از کارگاهها را فروخته ام و در این کار خیر سهیم شده ام . هر دو خواهر ابتدا از کار من عصبانی شدند ولی بعد هر دو آرام گرفتند .
می خواهم کنار آبگیر ، جایی که فعلا انبار است خانه ای نو بسازم که از پنجره اش بتوان آبگیر و باغ مرکبات را نگاه کرد . آقای یغمایی کمکم خواهد کرد . او از من خواست تا بنا به سلیقه او ساخته شود . عمویتان زیاد به پروانه ها علاقه دارد . از هم اکنون به فکر نوعی کاغذ دیواری است که بر آن تصویر پروانه باشد . من می دانم که سلیقه شما و عمویتان خیلی به هم نزدیک است . زیاد از این شاخه به آن شاخه پریده ام . مرا ببخشید . همان طور که نوشتم گفتنی بسیار است و من مجبورم برای آنکه شما خسته نشوید ، کوتاه بنویسم . در آخر نامه فقط به این نکته اشاره می کنم که همه دوستتان دارند و به امید بازگشت شما روز شماری می کنند .
به امید دیدار : شاهین .