1 imamreza png  21

اي که مي آيد از اين گلدسته آواز دعايت
بوي گل مي آورد صبحي که مي سازد صدايت

زير ايوانت کبوتر در کبوتر مي گذارم
دستهايم را مگر بالي بگيرد در هوايت

آسمان طوس مي سوزد اگر خاک مدينه
سر کند آواز غربت را بگوش آشنايت

من هزار آئينه از شبهاي چشم خود شنيدم
در بيابان آهواني در طواف جاي پايت

کاشکي از آبي گلدسته بالاتر نشيند
بيرق سبزي که دارد بوي سرخ کربلايت

من تو را اي ماه هشتم پنج نوبت مي سرايم
هفت بند تار و پودم مي شود شعري برايت