نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 111

موضوع: کوری | ژوزه ساراماگو

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #10
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    قسمت هشتم
    دکتر پرسید آیا هرگز در گذشته چنین اتفاقی، یا نظیرش، برای شما پیش آمده،
    نه دکتر، من عینک هم نمی زنم.
    و گفتید یک دفعه این طور شدید،
    بله دکتر، انگار چراغی خاموش شود، یا بهتر بگویم انگار چراغی روشن شود،
    در چند روز گذشته فرقی در دیدتان احساس نکردید،
    نه دکتر،
    آیا سابقه کوری در خانواده دارید،
    بین بستگانی که می شناسم یا درباره شان شنیده ام، هیچ کس،
    آیا مرض قند دارید،
    نه دکتر،
    سفلیس،
    نه دکتر،
    فشار خون بالای عروق یا سلول های مغز،
    مغزش را نمی دانم، اما گرفتار بقیه نیستم، ما را در محل کار مرتب معاینه پزشکی می کنند.
    امروز یا دیروز سرتان محکم به جایی نخورده،
    نه دکتر،
    چندسالتان است،
    سی و هشت سال،
    بسیار خوب، حالا بگذارید چشم هایتان را معاینه ای بکنیم.

    مرد کور تا جایی که می توانست چشمانش را باز کرد، انگار بخواهد معاینه را برای دکتر آسان کند،
    اما دکتر بازویش را گرفت و او را پشت دستگاه اسکنر نشاند که با اندکی قدرت تخیل، نمونه جدید از اتاقک اعتراف کلیسا را تداعی می کرد،
    در این جا چشم ها جایگزین کلمات می شد، و اقرار گیرنده، می توانست مستقیماً درون روح اقرار کننده را ببیند،
    دکتر گفت چانه تان را بگذارید اینجا، چشم ها را باز نگه دارید، تکان نخورید.
    زن به شوهرش نزدیک شد، دست روی شانه اش گذاشت و گفت درست می شود، خاطر جمع باش.
    دکتر دستگاه دوربین دوچشمی را که در کنار داشت بالا و پایین می برد،
    پیچ های دقیقی را با ظرافت پیچاند و معاینه را آغاز کرد.
    قرنیه اشکال نداشت،
    سفیده چشم عادی بود،
    عنبیه سالم بود،
    شبکیه نقصی نداشت،
    عدسی مشکلی نداشت،
    در لکه زرد چیزی دیده نمی شد،
    عصب بینایی عیب نداشت،
    در هیچ جا ضایعه ای نبود.
    دستگاه را کنار زد، چشم هایش را مالید، و بدون اینکه حرفی بزند، معاینه را از نو شروع کرد،
    وقتی کارش تمام شد حیرت بر چهره اش نقش بسته بود،
    هیچ اشکالی نمی بینم، چشم های شما کاملاً سالم اند.

    زن دست ها را به نشانه ی خوشحالی به هم فشرد و ذوق زده فریاد کشید نگفتم، نگفتم، مسأله ای نداری.
    مرد کور بی توجه به حرف های زنش پرسید می توانم چانه ام را از اینجا بردارم،
    دکتر گفت البته،
    معذرت می خواهم، اگر این طور که می گویید چشم هایم سالم اند، چرا کورم،
    فعلاً نمی دانم، باید آزمایش ها و تجزیه های مفصل تری انجام دهیم، اکوگرافی، نوار مغزی،
    فکر می کنید ارتباطی به مغز داشته باشد،
    یکی از احتمالات همین است، اما بعید می دانم.
    با این حال می گویید هیچ اشکالی در چشم من نمی بینید،
    همین طور است،
    چقدر عجیب،
    مقصودم این است که اگر شما حقیقتاً کورید، این کوری شما در حال حاضر قابل توجیه نیست،
    مگر در کوری من شک دارید،
    ابداً مسأله غیر عادی بودن مورد شماست، من خودم، طی سالیان طبابتم هرگز به چنین موردی برنخورده ام، و می توانم به جرأت بگویم که در تاریخ چشم پزشکی چنین موردی دیده نشده،
    فکر می کنید علاج داشته باشد،
    اصولاً باید جوابم مثبت باشد، چون هیچ ضایعه یا نقص موروثی نمی بینم، اما ظاهراً جواب شما مثبت نیست، فقط محض احتیاط، فقط به این خاطر که نمی خواهم به شما امیدی بدهم که شاید موجه از آب در نیاید،
    می فهمم، فعلاً وضع از این قرار است، آیا لازم است دوا درمانی بکنم،
    فعلاً ترجیح می دهم چیزی تجویز نکنم، چون مثل این است که در تاریکی نسخه بنویسم.
    مرد کور گفت، چه اشاره بامسمایی.
    دکتر وانمود کرد که حرف او را نشنیده است، از روی چهارپایه ی چرخان مخصوص معاینه بلند شد و در همان حالت ایستاده آزمایش ها و تجزیه های لازم را روی سرنسخه اش نوشت.
    ورقه کاغذ را به دست زن داد، این را بگیرید و جواب ها که آماده شد با همسرتان پیش من بیایید، در این فاصله اگر وضع شوهرتان تغییر کرد، به من تلفن کنید،
    چقدر باید تقدیم کنیم دکتر،
    در اتاق پذیرش بپردازید.
    آن ها را تا نزدیک در همراهی کرد، چند کلمه اطمینان بخش زمزمه کرد، باید صبر کرد و دید، باید صبر کرد و دید، نباید مأیوس شوید،
    و وقتی که آن ها رفتند به دستشویی کوچک متصل به مطب خود رفت و مدت ها در آیینه چشم دوخت، زیر لب پرسید چه می تواند باشد.
    بعد به اتاق مطب برگشت، منشی اش را صدا کرد، مریض بعدی را بفرستید.

    آن شب مرد کور خواب دید که کور است.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/