صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 15 , از مجموع 15

موضوع: شهید سید مرتضی آوینی

  1. #11
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض



    اين جهان در مقام تمتع نفساني عين «مرده» است حال آن‌كه در مقام عشق، جلوه‌ي جمال و جلال الهي است. بشر اكنون، غافل از عشق و تفكر معنوي جهان را به حد اسراف، مصرف مي‌كند. كار بشر اسراف است و سوءمصرف طبيعت و دنياست با «حرص و ولع». از اسمايي كه اكنون در جهان تجلي كرده و حاكم است و جهان را اراده مي‌كند، «اسم حرص» است كه همان اِرُس Eros يعني طاغوت شهوت يوناني باشد، كه به خطا آن‌را خداي عشق گرفته‌اند، حال آن‌كه عين طاغوت شهوت جنسي و حرص و اميال شديد نفساني است. بشر اكنون مي‌خواهد با حرص و اِرُس، اين جهان را ببلعد و سوءمصرف كند، و يك‌باره همه‌ي مدارج دنيوي و سياسي و علمي را سپري كند، و برود به برج تفكّر تمتع‌آميزانه جهان قدرت.
    قابل تأمل آن است كه اهل علم ظاهر از رفتن انسان از ظاهر شريعت، بي‌واسطه‌ي آن، به حقيقت سخن مي‌گويند، آن هم با طريقت!!. حال شريعت به كجا مي‌رود؟ در نظر اين پيروان عرفان باطني!!. شريعت به هرحال رياء است و ظاهرپرستي!! بايد مراتب ظاهري را رها كرد يا اصل نگرفت. ما چگونه با طريقت به‌سوي حقيقت توانيم رفت؟ اين مانند آن است كه انسان بدون سكوي پرش و جهش بتواند به اوج آسمان برود. انسان اهل تسامح و تساهل كه شريعت گريز است، مي‌خواهد بدون شريعت، جهشي به طريقت بكند، و بي‌درد و رنج تزكيه به حقيقت برسد. اين مرتبه همه برمي‌گردد به اين‌كه حتي دينداري ما هم توأم با نوعي تفكر حسابگرانه نفساني هست. انسان در جهان دين‌گريز، در آن مقام قرار گرفته كه مي‌خواهد از درد و رنج رياضتي كه از طريق شريعت تعيين مي‌شود، بگريزد و با تفكر حسابگرانه به دين نظر كند. اين‌جا تفكر معنوي را با توهمي از عرفان باطني نفساني اغلب فراموش مي‌كنيم. پس همواره غلبه با تفكر حسابگر و تمتع‌آميزي مي‌شود كه ذاتش، جان‌مايه نظام تكنيك و مدرنيته است.
    امّا براي رسيدن به تفكري معنوي نياز به برنامه و مقدمات و تمهيدات عجيب و غريب نيست، تمام جان‌مايه‌ي حيات فردايي و پس‌فردايي در كتاب و سنّت و تفكر تنزيلي و تأويلي موجود است، اما زمان حاضر است، ولي ظاهر نيست، افق اعلي وجود دارد، ولي مستور است. فقط سادگي مي‌خواهد و عمق، و چشم باطن مي‌خواهد و طلب و تمنا و سعي، سعي عظيم‌تري مي‌خواهد كه بتوان با آن حجاب تكنيك را پاره كرد، و به درون اين حجاب رفت، كه باطن اين حجاب، اراده‌ي قهري الهي است. تفكر تمتع‌آميز، تفكر حسابگرانه‌ي تكنيكي برمي‌گردد، به نسبت وِلايي انسان با خداوند، خطاي ما اين است كه ما جلال را ظاهر مي‌گيريم و جمال را باطن، در حالي‌كه جمال بايد ظاهر باشد و جلال، باطن. ما به يك معني جمال را فراموش مي‌كنيم و جلال را، هم باطن و هم ظاهر قرار مي‌دهيم.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #12
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض



    تصور ما اين است كه گويي اين تكنيك قابل تصرف نيست و آن چيزي كه در جهان، حوالت تاريخ است، بايد با همه‌ي وجود بيايد، و همه‌چيز را زير سيطره‌ي خود بگيرد، و ما هم در متن اين نظام كه تحت عنوان «توسعه تكنيكي» و developing است، همواره به‌صورت اسيري بمانيم. البته جريان متعارف و سير طبيعي عالم كه در آن دهكده و فرهنگ واحد جهاني غرب تحقق پيدا كند، همين است، يعني مستوري ولايت و غلبه ولايت، كه اين خود نشان استمرار نظام تكنيك و ماشين است، و اين‌كه هنوز انسان به جهان به قصد اول نگاهي سوداگرانه دارد، نه نگاهي عاشقانه كه حافظ آن را ستايش كرده است.

    به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست

    عاشقم بر هر دو عالم كه همه عالم از اوست

    يا به قول مولانا:

    عاشقم بر لطف و بر قهرش به جدّ

    اين عجب من عاشق اين هر دو ضد

    و اگر ما دچار نيست‌انگاري منفعل باشيم و نه حتي نيست‌انگاري فعال، ژاپن هم نمي‌توانيم شد. آيا افق اعلاي بشر تحقق مدرنيته و بي‌خانماني كلّي و عام بشر نيست؟
    نيچه سخني دارد، در «چنين گفت زرتشت»، كه نشان مي‌دهد «تفكر نگاتيو» او اشارهء‌اي به پس‌فردا بشر دارد. آن‌جا كه از استحاله و تبديل روح بشري سخن مي‌گويد. نيچه در تمثيلي مكاشفه‌آميز مي‌بيند كه انسان پس از سير از حالت شتري به حالت شيري مي‌رسد. شير براي او نفي ارزش‌هاي كهن و شتر حافظ ارزش‌هاي كهن است، اما پايان كار انسان نه حالت شيري است، بلكه ظهور روح كودكي است كه وضع ارزش‌هاي جديد مي‌كند. در آغاز انسان به هيأت شتري است كه ارزش‌هاي دوهزارپانصد سال نيست‌انگارانه منفعل را به‌دوش مي‌كشد. او حمال اين ارزش‌هاست. بار ارزش‌ها كمر او را خم كرده است. شتر در بيابان روبه‌پيش مي‌رود. در اين مرحله، شتر در پايان به شير متبدل مي‌شود. شيري كه مظهر قدرت نفي‌كننده‌ي «تفكّر نگاتيو» نيچه است، و به اژدهاي «توبايست» ارزش‌ها نه مي‌گويد. شير به يك تعبير شتر را مي‌بلعد، و به تعبيري خود شتر به شتر تبديل مي‌شود، و در نهايت، پايان‌كار بشر ظهور معصوميت است مبدل مي‌شود.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #13
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض



    اين مراتب را نيچه در كتاب چنين گفت زرتشت «در باب سرّ تبديل روح» چنين وصف مي‌كند. او مراتبي را براي جان و روح آدمي قايل است كه آن‌را مي‌توان در حكم مبنايي براي تفسير و شرح حالات انساني كه به آنان اشاره كرديم، اخذ كرد: «و من سه تبديل و تحوّل روح را اعلام مي‌كنم، كه چگونه روح، يك شتر مي‌شود، سپس شتر شير مي‌گردد، و شير بالاخره به كودكي تبديل مي‌يابد. بارهاي سنگين بي‌شماري براي روح موجود است. همان روح نيرومندي كه قادر به تحمل بار است، و به همين سبب قابل احترام است. قدرت او بارهاي سنگين و سنگين‌تري را دائماً طلب مي‌كند، و روح باركش مي‌پرسد: چه چيز سنگين است؟ و همچنان‌كه بسان شتر به زانو درمي‌آيد، مايل است كه بر او بارهاي سنگين نهند. اين روح باركش مي‌پرسد: اي قهرمانان بگوييد چه باري سنگين‌تر است، تا من آن‌را بر دوش كشم، و از نيرومندي خويش دلشاد شوم. آيا سنگين‌ترين بار اين است كه خود را پست كند، تا عزّت خود را جريحه‌دار سازد؟ يا سفاهت خود را به معرض نمايش درآورد تا عقل خويش را به سخره گيرد؟ يا چون به مقصود خود دسترسي يافت آن‌را رها سازد؟ يا از كوره‌هاي شامخ بالا رود تا اغواكننده را محك زند؟ يا با بلوط و سبوس دانش تغذيه كند، و براي حقيقت، روح خود را گرسنه نگه دارد؟ يا در حين ناخوشي و بلا، تسلّي‌دهندگان را جواب گويد، و در عوض با «مردگان كر» طرح دوستي بريزد، تا خواسته‌هاي او را نشنوند، يا كساني كه از او نفرت دارند دوست بدارد و دست خود را به‌سوي غولي كه قصد ترساندن وي را دارد دراز كند؟ تمام اين‌بارها سنگين را روح باربر تحمل مي‌كند، و بر دوش مي‌كشد، و همچنان‌كه شتر بار دارد، شتابان راه صحرا در پيش مي‌گيرد، و روح نيز به سمت صحراي خود مي‌شتابد.
    ولي در آرامش صحرا دومين تبديل صورت مي‌پذيرد. در آن‌جا روح به‌صورت شيري درمي‌آيد و در جستجوي طعمه خود، يعني آزادي است، و مي‌خواهد در صحراي خود فعّال مايشاء باشد. در اين‌جا او به‌دنبال ارباب قديم خود مي‌گردد، و مي‌خواهد دشمن خداي قديمش بشود، و با اژدهاي بزرگ بر سر تعيين فاتح نهايي به جنگ برخيزد. اين اژدهاي بزرگ را روح ديگر ميل ندارد كه خواجه و خداي خواند. چيست نام اين اژدهاي بزرگ؟ «توبايست»؛ ولي روح بشر مي‌گويد: «من اراده مي‌كنم». «توبايست» در راهش به‌صورت يك حيوان فلس‌دار افتاده، و چون زر مي‌درخشد، و در روي هر فلس او با حرف زرين، كلمات «توبايست» مي‌درخشد. ارزش‌هاي هزارساله در روي اين فلس‌ها مي‌درخشد، و بدين‌طريق عظيم‌ترين اژدها مي‌گويد: ارزش همه‌چيز در من مي‌درخشد. هم ارزش‌هاي تاكنون به‌وجود آمده و تمام ارزش‌هاي ايجاد شده منم، به‌درستي كه از اين به بعد لفظ «من اراده مي‌كنم»، وجود نخواهد داشت. اين است آنچه اژدها مي‌گويد. اي برادر، پس چرا وجود شير در روح لازم است؟ و چرا حيوان باركشي كه ترك همه‌چيز مي‌گويد، و احترام براي همه چيزها قايل است كافي نيست؟ براي ايجاد ارزش‌هاي جديد گرچه حتي شير هم قادر بدين كار نيست، ولي مي‌تواند براي خود، آزادي لازم را براي آفريدن كسب كند. براي اين‌كار قوت شير كافي است. اين برادران به‌منظور تأسيس آزادي براي خود، و گفتن يك «نه مقدس» حتي به وظيفه، شير در روح لازم است. تحصيل حق اكتساب ارزش‌هاي جديد، از آن كارهايي است كه براي يك روح متواضع و باركش بسيار مشكل است؛ زيرا در واقع چنين چيزي يك نوع راه‌زني محسوب مي‌شود، و كار حيوانات شكاري است. يك زماني «توبايست» را چون وحي مُنزَل تصور كرده و مي‌پرستيد. اكنون مي‌بايست اين وحي مُنزَل را خيال واهي و ظلم تشخيص دهد، تا بتواند از عشق خود آزادي را بازگيرد، و براي انجام چنين كاري وجود شير لازم است.
    و اما اي برادران، به من بگوييد چه چيزي است كه كودك قادر به انجام آن است، و شير قدرت انجام آن‌را ندارد؟ و چرا بايست اين شير ويران‌كننده به صورت كودكي درآيد؟ كودكي، معصومي و فراموشي است و يك بازي، يك چرخ خودكار و يك حركت اوليه و يك گلوي مقدس. بلي! براي بازي حقيقت اي برادران وجود يك بله‌گوي مقدس ضروري است. اراده‌ي خود را اكنون روح اراده‌‌ي خود را اكنون روح اراده مي‌كند. آن كسي كه جهان، او را از دست داد بالاخره جهاني از او خواهد يافت. من به شما سه تبديل روح را اعلام نموده‌‌ام كه چگونه روح به‌صورت شتري درمي‌آيد و سپس شتر به شير تبديل مي‌گردد و شير بالاخره كودكي مي‌شود. چنين گفت زرتشت هنگامي‌كه در شهر موسوم به «گاو خالدار» متوقف بودي.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #14
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض



    اما چون نيچه در افق اعلي، در افق امام زمان (عج)، در افق بقيةالله بسر نمي‌برد، و از آن معناي انضمامي ساحت قدس و نجات، در افق ظهور موعود حقيقي بيگانه بود، نمي‌توانست خود را از بار ارزش‌هاي دو هزاروپانصدساله غرب رهايي بخشد.
    زماني‌كه آثار متفكران معنوي غرب را مطالعه كنيد، از جمله هيدگر، باز مي‌بينيد كه علي‌رغم سخن گفتن از ساحت قدس اصلاً رمق ندارند، كه از زبان دين سخن بگويد. اگر به رساله‌ي «وارستگي» gelassenheit هيدگر نگاه كنيد، نمي‌توانيد بگوييد كه آن رساله‌ي بي‌نظير فاقد روح ديني است، كه اين به اقتضاي اوضاع تفكر فلسفي و حكمي در جهان پست مدرن غرب است. با وجود اين هيدگر در افق ساحت قدس انضمامي ديني حضور ندارند، و متفكران حكيمان را در اين افق حاضر نمي‌بيند، اما شاعراني استثنايي چون هولدرلين، در نظر هيدگر در اين افق مي‌توانند حاضر باشند.
    به هرحال هيدگر حقيقتاً به اعتراف خويش در ساحت قدس بسر نمي‌برد، اما در ساحت نظر به آن‌جا رسيده، كه از تفكري دفاع مي‌كند كه ذاتاً «تفكر ديني و معنوي و قدسي» آينده است، اما نوع نگاتيو آن، با درجه‌اي به مراتب فراتر از تفكّر نيست‌انگارانه نيچه. در حقيقت تفكر او تفكر سلبي و نگاتيو متافيزيكي نيچه نيست، كه تاريخ فلسفه را تاريخ نيست‌انگاري تلقي مي‌كند، و خود نيز به‌نحوي ديگر بر نيست‌انگاري اصرار دارد، در نتيجه در نيست‌انگاري توقف پيدا مي‌كند و به مطلق كردن انسان مي‌پردازد. در نظر نيچه، وجود، جز حيات معطوف به قدرت و اراده چيزي نيست، حال آن‌كه در نظر هيدگر، «وجود» با هيچ‌يك از تعاريف گذشتگان در تاريخ دوهزاروپانصدساله، فلسفي نسبتي ندارد، زيرا «وجود» تعريف شدني نيست.
    تفكر هيدگر در حقيقت ساحت پنهان و نيانديشيده‌ي تفكر متافيزيكي است، چنان‌كه اگر روح پوزيتيو و اثباتي دين به معني معرفت حقيقت و تجليات تام و تمام وجود به آن بخورد، با روح و معرفت انضمامي ديني تناسب پيدا مي‌كند، اما چون جهان غرب و نظام تكنيك به ساحت قدس نمي‌تواند اُنس پيدا مي‌كند، و ساحت قدس براي كساني كه در متن تاريخ نظام تكنيك و دولت پنهان جهانيِ قهرآميز جلالي و وِلايي حق سكني گزيده‌اند، و بسر مي‌برند، مستور و نهان است، چنين مهمي هنوز تحقق نيافته است.
    البته در غرب هم خلوت‌نشيناني هستند بي‌تاريخ، كه كاري به كار اين عالم ندارند و منتظر ظهور حضرت مسيح‌اند و مي‌گويند در اين دوره، جهان پس از تاريخ حقيقي مسيح انحراف پيدا كرده است، و بالاخره مسيح ظهور خواهد كرد، و ما به او اقتدا خواهيم كرد. اين‌ها در غرب انگشت‌شمارند. آثار اين جماعت بي‌تاريخ است و يا بهتر بگوييم به عهد قديم و قرون اوليه و وسطاي عهد جديد مسيحي تعلق دارد. تجربه ي هنري آن‌ها نيز از وراي عصر تكنيك مي‌گذرد و به عالم قديم پيوند مي‌خورد.
    اما اين وضع بي‌تاريخي غير از وضعيت تاريخي متفكراني مانند هيدگر است. در بي‌تاريخيِ آن خلوت‌نشينان، ساحت قدس راه دارد، اما آنها با جهان موجود درگير نمي‌شوند، زيرا جهان مهياي اقبال به آن‌ها نيست، از اين‌جا به تناظر، معنوي‌ترين متفكران غرب و بسياري از آن‌ها كه تفكّرشان از نوع تفكّر معنوي تلقي مي‌شود، تحت عنوان متفكران پست‌مدرن و اولترا مدرن و ****امدرن يا ****امتافيزيك و غيره، در جهان و تاريخي گرفتار آمده‌اند كه در آن ساحت قدس مستور و نهان است. از اين‌جا آن تفكّر معنوي اصيل نيز اغلب غايب مي‌ماند. جان مايه‌ي تجلي و ظهور اين ساحت قدس امام‌زماني، تفكر معنوي است، و تا وقتي‌كه تفكر حسابگرانه بر جهان غالب است، ظهور صاحب‌الزمان والعصر خواب و خيالي بيش نيست.
    با انقلاب اسلامي ديديم ظهور و تجلّي حقيقت امام را در وجود نايب‌الامام، كه تا چه حد تفكر معنوي، مي‌طلبيد، و شهيدان بزرگواري چون سيدمرتضي آويني و سرداران شهيدي كه در جهان مقدس ظهور كردند، و پيروان حقيقي نايب امام زمان امام خميني رحمةالله بودند، چگونه در ميان آتش و خون رقص‌كنان كسب جمعيت از زلف پريشان عالم آخرالزمان كردند.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #15
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض



    به هرحال لازمه‌ي ظهور ساحت قدس و انكشاف آن، نگاه كردن انسان به عالم و آدم چون يك گل است. نه چنان‌كه جهان را گل‌فروشان و بساز و بفروشان و مقاطعه‌كاران و پيمانكاران و كارفرمايان مي‌بينند، كه اگر چنين نگاهي بر اوضاع تفكّر ما غالب شود، و تفكر معنوي شتابان در حال گريز باشد، و ما گريزان از تفكر معنوي كه اكنون در جامعه‌ي غرب‌زده ما چشمگير و محسوس است، روزگاري خواهد رسيد كه ظهور نايب‌الامام و آن غلبه‌ي نسبي يك دهه تفكر معنوي چون عالم مثالي در نظر آيد، و در چنبره سيطره‌ي اختاپوس دهكده‌ي جهاني و ماهواره‌هايش، جهان در نهايتِ سراشيب حضيضِ تفكر نفساني حسابگرانه قرار گيرد، و به آن‌جا رود كه ظلماتي‌تر از آن متصور نيست، يعني جهان عين دوزخ شود، و دوزخ در جهان تمثّل يابد، كه اكنون شِمايي از آن بر جهان غالب شده است. پس ظهور ساحت قدس مقتضي همت‌هاي عظيم‌تري است. در اين ظهور، انسان به‌جهان چنان نگاه مي‌كند كه آن‌را جلوه‌ي جمال و جلال ازلي حق مي‌بيند.
    هر شيء در اين عالم، جلوه‌اي از اسما و صفات الهي است، بنابراين اگر حتّي در آن ظلمتي مي‌بينيم، برگردانيم به قهر الهي، چنان‌كه اگر هر لطفي را مي‌بينيم، آن‌را برگردانيم به لطف الهي، و سعي كنيم كه از اين ظلمات بگريزيم كه مرضي حق نيست، هرچند مقتضي اوست (زيرا رضاي به كفر، كفر است) كه جهان چنين باشد، اما بشر مي‌طلبد و دعا مي‌كند، كه در تاريكي تقدير غربي و توسعه نفساني بسر ببرد؛ اسمش را هم مي‌گذارد، دوران روشنايي قرن هيجدهم، دوران روشنايي قرن نوزدهم، دوران سرعت، دوران ستايش‌گري از اين دوران، كه ما در نشريات و كتاب‌ها به نحوي عجيب مي‌بينيم، و عالم و عامي اسير اين ستايش‌ها هستند، چنان‌كه گويي نمي‌توان جهاني فوق جهان تكنيك و نظام تكنيك داشت، و دين نمي‌تواند انسان را از اين جهان خارج كند.
    لازمه گذر از اين مرحله، ابتدا رسيدن به‌نحوي خودآگاهي تاريخي در حد تفكر حصولي و در حد گزارش تاريخي و گزارش و نظر فلسفي است، اما كار نهايي را دين و ايمان خواهد كرد. از اين‌جا خودآگاهي فلسفي و تفكر نظري، و اين‌كه به اجمال بدانيم خدايي هست، كفايت نمي‌كند. جهان كنوني انباشته از مفهوم‌زدگي است، نوعي مفهوم‌زدگي كُربني و عرفان‌هاي عجيب و غريب بي‌ريشه، و مذاهب شرقي غرب‌زده كه از ملكوت ريشه‌كن شده‌اند، و در خُم رنگرزي كارگاه‌هاي فرقه‌سازي غرب به‌عمل آمده‌اند. بايد نور الهي در جان انسان، اشراقي كرده، و مكاشفه‌اي به انسان دست داده باشد، يك شهود اجمالي به انسان دست داده باشد، تا به عالم ايمان وارد شده، به ساحت قدس اسلام تشّرف پيدا كرده باشد. در اين مرتبه چنان‌كه شهيد آويني گفته بود «ايمان منجي فردا خواهد بود»، وگرنه راه همان راه تقدير غربي شرق و دهكده جهاني مك‌لوهان و مك‌دونالد و نيست‌انگاري مضاعف فعال يا منفعل است.
    اكنون بسياري از متفكران جهان، جان مايه‌ي بسياري از تحولات فلسفي را دارند، اما چون از ساحت تفكر انضمامي دين بيگانه‌اند، در همان عالم روشنفكرانه‌ي فلسفي خودشان توقف مي‌كنند، يا اسم روشنفكر ديني پيدا مي‌كنند. حدّ آن‌ها اشتغال به مفاهيم نظري و الفاظ است. آن‌ها در همان عالم انتلكتوئلي پست مدرن خود توقف مي‌كنند، مانند هيدگر و كُربَن و گنون و امثال آن‌ها. آن‌ها به مشتي كلمات فلسفي تعلق و اُنس پيدا مي‌كنند، و اگر انسان به مقام تشرّف ديانت حقيقي برسد، همه‌ي عالم در هاضمه وجود اصيل او، صورت معنوي پيدا خواهد كرد. آن‌گاه چيزي در جهان، انسان را به‌سوي خويش به قصد اول براي تمتع فرا نخواهد خواند. او از فتيشيسم كالا و جادوي خلسه‌آميز صنعت و محصولات صنعتي رهايي خواهد يافت. نجات انسان از اين عالم مقدمه‌ي رسيدن به افق اعلي است.
    به هرحال كلمات فلسفي كه انسان نسبت به آن‌ها انس پيدا مي‌كند، نمي‌تواند انسان را به «مقام تشرّف» به ديانت حقيقي برساند. به اعتقاد بنده، در اين «مقام تشرّف» به ديانت حقيقي برساند. به اعتقاد بنده، در اين «مقام تشرّف» كه مقام شهيد آويني است، همه‌ي عالم در هاضمه‌ي وجود او، در وجود اصيل و معنوي او، صورت معنوي پيدا خواهد كرد، و هيچ‌چيز در جهان، انسان را به جهت سود و فايده‌ي مادي به قصد اول محو و غرق خودش نخواهد كرد. انسان وقتي از اين عالم وارسته شود و نجات پيدا كند، به افق اعلي رسيده، و موانع ظهور رفع شده است. اين ملازمه‌ي حضور در عالم آماده‌گري است كه مي‌تواند مقدمه عالم ديگري باشد. «عالم آماده‌گر»، همان «فرداي ديگر» است، به اعتقاد من آثار جدلي و حكمي شهيد آويني بيش‌تر رو به اين جهت است. اما در آن آثار «پس‌فردايي» ايشان مثل «ختم ساغر» يا «هنر و شيدايي» كه نزاع و جدل در آن‌ها نيست، انسان نوعي استغراق در جمال و جلال ازلي و نوعي معصوميت صغرايي مي‌بيند.
    به هرحال، هر دو صورت رفتن و سير به «خودآگاهي فردا» و رفتن به «ديانت و ايمان پس فردا»، افق اعلاي شهيد آويني بود، و اگر ما نسبت به سلوك او اهل تذكريم، اگر ما مي‌خواهيم مراسم يادبودي جدي و عميق و متفكرانه داشته باشيم، بايد به قصد اول در مقام آن باشيم كه چقدر توانسته‌ايم، از نفس خود بگذريم! از نگاه سوداگرانه به جهان بگذريم، و برسيم به جايي كه يك مراتبي از تجربه‌ي اصيل ديني را داشته باشيم، اول و به قصد اول در مقام عشق ورزيدن باشيم، و چون شهيد آويني بي‌غرضانه به عالم، كه مجلاي حق و حقيقت است، نگاه كنيم. اين نحوه‌ي سلوك معنوي جان‌مايه‌ي سينماي اشراقي و حقيقت بود.

    منبع: فارس



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/