البته در عالم نيچه، افق اعلي و ساحت قدس مستور و نهان است. اما با بصيرت حكمي، و تفكّري كه به آن نام تفكر نگاتيو متافيزيكي (مابعدالطبيعه سلبي) ميتوان نهاد، در باطن و روح و فراسوي آن، تفكر حسابگرانهي اين جهانِ ارزشهاي قلابي كانتي و هگلي را ميبينيد، و تفكر حسابگرانه و تفكري را كه براي اراده و قدرت بسط يابندهي نفس آدمي است، جهاني از غرايز و انسان تباهشده را كه به «حيواني گلهاي» متبدل شده، در صورت پستي از سازمان سياسي يعني دموكراسي پاس ميدارد، و توجيه ميكند. انسان يعني ارباب جهان مدرنيته، ميگويد ميخواهم در جهان قدرت پيدا كنم، اراده پيدا كنم و اين وضع بروز و ظهورش در همين نظام تكنيك ميسر است. آنچه در واقع، حالِ باطني تقدير تكنيكي غرب است و بر جهان سيطره پيدا كرده، حضور و حال نيستانگارانهي سكرآميزي است كه حالا ما تازه داريم اين عالم را تجربه ميكنيم، و در عالمش گام ميگذاريم و وارد آن عالم ميشويم.
براي ما، اكنون سُكر تكنولوژيك معني پيدا كرده است. ما تا به حال از سكر حيات سنّتي بهره ميبرديم، و اكنون پس از مس و لمس عالم چون ابزار تكنولوژيك سكري تازه را تجربه ميكنيم، كه بيسابقه است، مانند سُكر سوار شدن بر وسايل نقليه مدرن، مانند هواپيما يا خلسههاي نارسيسي ناشي از ديدن تصاوير سينمايي، و به حال تعليق درآمدن در برابر آينه جادو و جعبه جادويي، و صدها اثر تكنولوژيك مدرن _ اينها را كه در حيات سنّتي خود تجربه نكرده بوديم. اينها همه سُكر دارد، مستي دارد، زيرا تكنولوژي، عيش و مستي ايجاد ميكند. اينها همه برميگردد به همان سود و فايده و غرضورزي و غرضمندي تفكر حسابگرانه و تمتعانديشانه. بنده نظرم به نفي تكنولوژي و نظام تكنيك نيست، نميگويم از اينجا تا نيويورك بايد پياده رفت، اينكه عين بلاهت و بيخردي است. نه، سخن از اين نيست، جان سخن اين است كه برتري نظام تكنيك و غلبه حياتگلهاي و غرايز نفساني آنجا موضوعيت تام و تمام پيدا ميكند، كه انسان در نگاه به جهان به قصد اول در مقام تمتع و سودجويي از آن برميآيد.
در برابر اين تفكر تمتعطلبانه، ميشود از بسياري از چيزها استفاده كرد، اما، اول بايد به اين جهان عشق بورزيم، دوستش بداريم و بعد از آن، به قصد ثاني و ثالث تمتع حاصل كنيم، اينكه انسان از اسباب صنعتي چونان طبيعي، تمتع و بهره حاصل كند، بيآنكه خود را اسير آنها گرداند، هنري استثنايي است. تبديل جهان و عالم به دنيا، شايد عكس اين هنر باشد و عين بيهنري.
عشق ميورزم و اميد كه اين فن شريف
چون هنرهاي دگر موجب حرمان نشود
هيدگر معتقد است ميتوان از اسباب تكنولوژيك بهره گرفت، و در عينحال با بهرهگيري صحيح خود را از قيد آن آزاد نگه داشت، يعني هر زمان كه خواستيم بتوانيم از بند آن خلاص شويم، ميتوانيم از اسباب صنعتي آنچنان كه بايد استفاده كرد، و در عينحال هم چون چيزي كه در جوهر باطني و حقيقي ما تأثير نبخشد، رهايش كنيم. ميتوانيم هم بهرهگيري ناگزير از اسباب صنعتي را اثبات كنيم، و هم حق سلطه آن را بر خود و نيز انحراف و تشويش و اتلاف طبيعت را نفي كنيم. در اين حال، رابطه تكنولوژي با انسان بسيار ساده خواهد بود، يعني در زندگي روزانه ما وارد ميشود بيآنكه مطلق شوند. اين مهم با نحوهي سلوك معنوي عبارت است از «وارستگي به سوي اشيا» كه در آن، انسان اشيا را به طريق تكنيكي نميبيند، و جهان را بهصورت جايگاه بنزيني عظيم و منبع انرژي براي صنعت و تكنولوژي تلقي نميكند، و از سويي با تذكر به معناي نهفته در تكنولوژي، انسان تلقي پيدا ميكند، كه همان «فتوح و گشايش راز باطني اشيا» است. مك لوهان در عالم تفصيلزده خود متأثر از شاگردان امريكايي هيدگر، آن را با تعبير «دور ايستادن از هر ساختار يا وسيله» ميخواند، كه با آن ميتوان اصول و نقاط قوت آنها را تشخيص دهد. به جهت آنكه هر وسيله اين قدرت را دارد كه فريضهي خود را بر اشخاص ناوارد يا منفعل تحميل كند، پيشبيني و قدرت تسلط در «قدرت اجتناب از خلسه نارسيسي» امكانپذير است.
از اين منظر تمتع صرفاً براي رفع حوايج متعارف است، و نه در حد اسراف، بلكه در حد اضطرار، حال آنكه در جهان كنوني، انسان طبيعت را با سوء مصرف نابود ميكند. ويراني طبيعت و محيط از آنرو است كه جهان فراتر از خواستههاي طبيعي انسان مورد تهاجم قرار گرفته است. اينكه طبيعت بهصورت منبع ذخيرهي انرژي بنزيني و هستهاي تصور شود، خود موجب ويراني آن شده است، اما پيشينيان دنيا را متيهاي تلقي ميكردند كه مصرف آن فراتر از سر اضطرار و حيات اين جهاني، نشان از انحطاط انسان دارد. در نظر آنها اكل ميته به قدر اضطرار جايز بود.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)